روح الله قاسمزاده
گروه سياسي: شصت و سه سال پیش، روزهایی جریان داشت که مردمانش فکر میکردند پیروز و فاتح ابدی رویدادهای مهمی هستند. مصدق محبوبشان که در رفراندوم به عملکردش آری داده بودند بر مصدر تکیه زده بود و حامیانش هم آزادانه مجسمههای رضا قلدر را از میدانهای شهر پایین میکشیدند. حتی سخن از اعلام جمهوریت در میان بود و صدای عصای حسین فاطمی از هرجایی شنیده میشد. شاه هم که به عراق گریخته بود و همه چیز آماده و مهیا بود برای یک سرخوشی بزرگ. یک جهش بلند.
جشن بزرگ به پایان رساندن راه پرسنگلاخ و مرد افکن47 ساله که از مشروطیت آغازشده بود... که خبر عزل مصدق و جانشینی تیمسار زاهدی لرزه بر دل و اندام آگاهان انداخت. آنچه بیش از همه رخها را زرد و ترسان کرده بود ممانعت مصدق از برپایی تجمع هوادارانش بود و اختلاف مکی، بقایی و توده ایها بااو. دیگر حتی کاشانیای هم در میدان نبود که فرمان کفنپوشی صادرکند. خیابانها پرشده بود از عربدههای شعبان جعفری و چماق کشیهای پری بلنده و برق تیغ حسین رمضون یخی. همهی حامیان دولت را از دمِ تیغ گذرانده بودند.
سرگرد سخایی را در کرمان مثله کردند و فاطمی دوست داشتنی تیرباران شده بود. عملیات آژاکس به پیروزی رسید و محمدرضا پیروزمندانه به میدان ساختهی دست خود بازگشت. درب نشریهی باختر را گل گرفتند و سلامها بیپاسخ ماند. سرها به گریبان فرو رفت و نفس هایی کز گرمگاه سینه بیرون میآمد، ابری تاریک را مجسم میساخت. و درغوغای آفتاب سوزان مردادماه، زمستان آمد و هوا بس ناجوانمردانه سرشد. . .
آنانی که تا دیروز مجسمهی رضا پهلوی را پایین میکشیدند امروز باید به عدلیه بابت چپ نگاه کردن به نوچههای شعبان بیمخ پاسخ میدادند. تمام کنگرههای کاخ آرزوها یک شبه فروریخت و مطالبهی جمهوریت به فرار ازدست نظمیه چیها بدل شد. 28 مرداد بیشک از تلخترین روزهای این خاک سالخورده است. خاکی که درپس خود رگهای میرزا تقی خان وبهارستان به توپ بسته شده را به تماشا نشسته بود، بیش از پیش سرخورده گشت و در قریهی احمدآباد به توبره بسته شد و بغضی در حنجره اش پایدار ماند که پایان مرداد هرساله، پیراهن عزای رنگ و رو رفته اش، غرق در اشکهای حسرت اندودش میشود.
ضربهای که 28 مرداد بر پیکرهی سوار اصلاحطلبی وارد آورد را بدیل چندانی نیست، از آن جهت که هم انسجام گروههای متحد تحول خواه را تا سالها ازهم پاشاند و هم جبّهی کریه استبداد را پس از دوشکست در ایران چنان برافراشته کرد که زان پس مشروطه خواهی راه خودرا به انقلاب کج کرد و دیگر خبری ازآن کنشهای نرم مصلحت سنج نبود و چاشنی اسلحه و باروت را به مبارزات و حرکتهای تحول خواهانه افزود.
علاوه برتمامی این موارد، شکستهای پیشین پیش از یک دهه جبران شده بود اما این ناک اوت ناگهانی 25 سال سختترین و تلخترین روزها را به دوش یاران آزادی تحمیل کرد. از شکسته شدن بندبند وارطانها گرفته تا خون ادراریهای گلسرخی و تبعید امام... امروزه باید به این گونه وقایع به دیدهی تجربه اندوزی نگریست. تجربه و درسی که وقوع و به منصهی عمل رسیدن 28 مرداد به جریانات تحول و آزادیخواه بخشید، هیچ گاه نبایستی در غبار فراموشیها مدفون شود و این گونه جریانات همواره باید بدانها توجه داشته باشند تا دوباره کاریهای بیانجام نای، انگیزه و بلوغ این حرکتها را نگیرد.