خبر ناگوار رحلت ناگهانی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را میتوان تلخترین خبر سالهای اخیر دانست. هاشمی رفسنجانی را میتوان یار دیرین و صمیمی بنیانگذار جمهوری اسلامی و دوستی دلسوز و واقعی برای رهبری فعلی نظام آیت الله خامنهای دانست. دوستی که بر خلاف دوستان نادان انقلاب با صراحت مثال زدنی اش خطاها و انحرافات پدید آمده در مسیر انقلاب را با مردم و تصمیم گیران ارشد نظام در میان گذاشت و به بهترین شکل ممکن، فریضه امر به معروف و نهی از منکر را به جا آورد و در این راه دچار سختیها و محدودیتهای بسیاری شد. از شنیدن تهمتهای سنگین تا به زندان افتادن فرزندان، از هتاکیهای ناجوانمرادنه درتریبونهای عمومی تا اعلام عدم صلاحیت برای حضور در انتخابات.
شاید این ناجوانمردیها با ظلم هایی که رژیم گذشته در حق این مرد بزرگ انجام داد قابل مقایسه نباشد اما قطعا آثار سوء آن بر روح هاشمی رفسنجانی بیش از آن ظلم هاست زیرا از دشمن و ظالم توقعی جز ستم نیست اما از دوستان و همراهان انتظار چیز دیگری است. به واقع کدام یک شوک آور است؟ مرگ یا ناجوانمردی دوستان؟ در آن شب شوم که فردی در جایگاه رییس جمهوری برای کسب چند رای بیشتر پای هاشمی را به مناظره اش با میرحسین کشاند و در برابر دیدگان متعجب مخاطبان تلویزیون تهمتهای رنگارنگی را علیه او مطرح کرد باید از آن حجم از وقاحت شوکه میشدیم.
در روزهایی که عدهای در پوشش دفاع از نظام و رهبری درتریبونهای عمومی که گویی ملک طلقشان است هر نوع فحاشی را علیه این یار نظام و رهبری جایز دانستند میبایست متحیر میشدیم. در روزهای انتخابات ۹۲ باید از شدت تعجب دهانمان باز میماند وقتی که با خبر رد صلاحیت ستون انقلاب برای ریاست جمهوری مواجه شدیم. و زمانی که آیت الله لب به سخن گشود و قصه پر غصه چگونگی رد صلاحیتش را برای مردم بازگو کرد میبایست شوکه میشدیم. آری، آنچه شوک آور و مایه تعجب است ستم هایی است که به مردی شد که خود از بزرگان و بنیانگذاران نظام و انقلاب بود وگرنه پدیده مرگ هر قدر هم ناگهانی باشد شوک آور نخواهد بود. از وقاحت تهمت زنندگانی که اهانت و قدرناشناسی نسبت به بزرگان مشی همیشگی شان شده است باید شوکه شد.