مرتضی آژند
هاشمی رفسنجانی دار فانی را وداع گفت؛ خبری تلخ و شوکآور که از غروب یکشنبه که در فضای مجازی دست به دست میچرخد؛ مثل همه اخبار حساس دیگر رسانه ملی با تاخیر به زیرنویس خبر میپردازد، خبر تایید میشود. با فاصله و در شگفتی تمام اکثر شبکهها به موضوع ورود میکنند و در تماس مستقیم با دیگر شخصیتها به بررسی زندگی ایشان میپردازند. بر حجم برنامهها در وصف رئیس مجمع تشخیص نظام هر لحظه اضافه میشود و تقریباً موضوع محوری همهی رسانه میشود.
اگر کسی برای یک دهه مخاطب این رسانه نبوده باشد و از غروب یکشنبه به تماشای آن بشیند تعجبی نخواهد کرد، چرا که یکی از ارکان نظام با آن شناسنامه مبارزاتی فوت کردهاند و بالطبع رسانه باید اخبار آن را پوشش دهد، ولی برای ما که رفتار سالهای اخیر رسانه ملی را نظارهگر بودهایم بهت و حیرت به همراه داشته است. زیرا در سالهای اخیر نه تنها تصویر و سخنی از ایشان به غیر از مراسمات رسمی و آن هم به ناچار پخش نمیکردند بلکه هر از گاهی به هر بهانهای با نیش و کنایهای ایشان را مورد حمله قرار میدادند.
حال با دو رویی کامل و یک چرخش صد و هشتاد درجهای به ستایش و تمجید از خدمات ایشان میپردازند آن هم به صورت گزینشی، در واقع بخشهایی از زندگی و صحبتهای ایشان را مورد پوشش قرار میدهند که بتوانند از آن استفاده سیاسی بکنند تا به مصادره ایشان بعد از مرگشان دست بزنند آن هم در شرایطی که در سالهای اخیر آقای رفسنجانی به خاطر مواضع سیاسیشان در همین رسانه بایکوت خبری بوده است.
برایش هم فرقی نمیکند که مخاطبش چه تصویری از این دوگانگی دارد، به روی خودشان هم نمیآورند که همانگونه که در سالهای گذشته نادیده گرفتن آقای رفسنجانی توهین به مخاطبین بوده است، این حجم برنامه گزینشی با قصد برداشت سیاسی از فوت ایشان هم به مذاق مخاطب خوش نمیآید و همان حکم بیاحترامی نادیده گرفتن شدن را دارد.
شاید هم تصورشان بر این باشد که مخاطبین رسانه ربات هستند که ظرف چند دقیقه میتوانند حافظهشان را پاک کنند و جایگزینی برایش انتخاب کنند. متعجب از تلویزیون، سهشنبه فرا رسید، آخرین دیدار و پاسداری از زحمات حاج آقا، به ظاهر که همه چیز آرام است، هوا نسبت به روزهای گذشته پاکتر شده است، ترافیکی وجود ندارد و از ازدحام همیشگی در اتوبوسها خبری نیست. نرسیده به انقلاب همه چیز تغییر میکند، ازدحام جمعیت شوکه آور است، دیگر از خلوتی اتوبوسها خبری نیست و خیلیها پیاده میروند. هر لحظه بر جمعیت افزوده میشود و در دقایقی خیابان مملو از جمعیت میشود.
یک جمعیت میلیونی از همه گروهها و سلایق؛ گویا که همه شهر در این نقطه جمع شدهاند، آرامی و خلوتی شروع آمدن تازه معنی پیدا میکند، همهی شهر انقلابی شدهاند. آقای رفسنجانی آنقدر فعالیت سیاسی داشتهاند که از همه اقشار جامعه برای حمایت و قدردانی از ایشان به خیابان بیایند، یک جمعیت میلیونی. آرام و قرار ندارند، تک شعارهایی به گوش میرسد، کم کم صداها هماهنگتر و رساتر میشود. از حاج آقا قدردانی میکنند و بر ادامهی راه ایشان تاکید میشود. شعارها تغییر میکند و یاران محصور و ممنوع ایشان را صدا میزنند، کارشکنی بلندگوها هم جواب نمیدهد و شعارهای حمایت از یاران تا پایان ادامه دارد.
از شعارها و خواستههای مردم میتوان متوجه شد که اکثریت حاضرین کدام بخش از زندگی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را بیشتر به یاد دارند؛ گویا اکثریت جمعیت حاضر آن بخش از زندگی حاج آقا را یادآوری میکنند که میانهروی را انتخاب کردهاند و قدرت را برای مردم و در کنار مردم خواستهاند و هزینه طرد شدن سیاسی آن را هم پرداخت کردهاند، سالهایی از عمر حاج آقا که در رسانه ملی به آن پرداخته نمیشود و ترجیح میدهند این بخش ماندگار از زندگی ایشان را برای منافع حزبی نادیده بگیرند.
نوشتهای چشمها را جلب میکند هاشمی به مردم نزدیک تر بود، واقعیت هم همین گونه است مردم برای هاشمی آمده بودند که به مردم نزدیکتر بود، هاشمی که برای تمرکززدایی از قدرت همه تهمتها و فحشها را به جان خریده بود تا صحنه را به گروههای تندرو نبازد. نماز خوانده میشود، ماشین تشییع به خیابان میآید، مردم هجوم میبرند، چند نفری زیر دست و پا میمانند، ماشین از انقلاب دور میشود، شعارها هنوز به گوش میرسند.سهشنبه میلیونی حرفهای زیادی داشت و شاید سالها زمان ببرد تا درک صحیحی از آن شود، شاید هم فرصتی باشد تا به خواست مردم و راه هاشمی عمل شود. خسته و مردد از تحولات دوران پسا هاشمی در خانهایم، تلویزیون روشن است، تلویزیون همچنان آزار دهنده است.