خود را «ارزشی و انقلابی» میخوانند و غیر خود را خارج از مدار اسلام و انقلاب. ویژگی بارز «خود عمارپنداران» را میگویم. همانها که «اختلافات طبیعی» را ضدیت با ولایت فقیه معنا کردند و در زمان حیات «آیت الله» هر چه دلشان خواست کردند و گفتند. «بیترمز» بودند و کسی همترمزشان را نمیکشید. «بیترمز» بودنشان نه چون بسیجیان واقعی در مسیر خدمت بی منت به مردم که در راه هتاکی نسبت به «رفیق دیرین» و مشاور صدّیق رهبری بود. این خلاصهای از قصه مواجهه این جماعت بود با هاشمی رفسنجانی از اواسط دهه هشتاد به این سو.
قصه از آن جا با مزهتر میشود که به یاد بیاوریم که حضرات «با بصیرت» در دهه هفتاد، «مخالف هاشمی» را «دشمن پیغمبر» میخواندند. افراط ویژگی لاینفک سیاست ورزی شان شده است چه در این سالها، چه در سالهای ماضی و همین افراط است که کار را به جایی میرساند که درباره مردی از تبار انقلاب و اسلام هذیان گویان ناروا بگویند. بزرگی که دیگر دستش از دنیا کوتاه است.
فرمودند «دین ندارید لااقل آزاده باشید» و اینها که مدعیان ارزشها و معارف دینیاند از حداقل آزادگی هم بی بهرهاند و این کمترین وجه رفتار انسانی را که «نباید پشت سر فردی که دستش از دنیا کوتاه است ناروا گفت» را هم نیاموخته اند. به واقع مشخص نیست امثال سعید قاسمی در جبهههای دفاع هشت ساله چه آموختهاند که با وجود حضور در آن فضای معنوی از اندک مروّتی هم بهرهمند نشده اند.
خود را «ارزشی» میدانند در حالی که برای رسیدن به اهدافشان هر ارزشی را زیر پا میگذارند و هیچ ابایی به خود راه نمیدهند از بیان هر نوع تهمت و دروغی نسبت به آنان که نوع دیگری میاندیشند خواه آن فرد در قید حیات باشد و خواه جسمش زیر خروارها خاک. رفتار و گفتارشان نشان داده است که این جماعت نه تنها ارزشی را دنبال نمیکنند بلکه کاملا ضد ارزشها را پی میگیرند و در حال عادیسازی رذایلی چون توهین و تهمت و دروغ هستند.
هشدارهای دلواپسانه سالها پیش عماد افروغ مبنی بر ظهور «ماکیاولیستهای مذهبی» که صدها برابر خطرناکتر پیروان غیر مذهبی ماکیاول هستند را میتوان در نوع مواجههای که افرادی مانند قاسمی که هرزه گویی بخشی از سخنرانی هایش شده است با هاشمی و امثال او داشتهاند به خوبی مشاهده کرد. آنها بی «ارزش» هستند زیرا در رفتار و گفتارشان نشانهای از باور داشتن به هیچ ارزشی دیده نمیشود و گویی ارزشها برای آنها تنها یک نقاب برای رسیدن به قدرت و بازی دادن احساسات جوانان خام و احساساتی است که در مواقع ضرورت آلت دستشان باشند.
این جماعت از نگاهی دیگر هم بی ارزش است و نمیبایست وقعی به گفتار و رفتارشان نهاد. رسانههایی که گفتههای امثال سعید قاسمی، حسن عباسی و. . . را بزرگ میکنند بدون آن که بخواهند و بدانند در حال بازی در زمینی هستند که اتفاقا این جماعت آن را طراحی کرده است. آنها به خوبی آگاهند که در بین عقلای جریان اصولگرا و کسر قابل توجهی از جامعه هیچ جایگاهی ندارند و چنین بزرگنماییهایی از مشی و روش نابخردانهشان تنها سبب ساز آن خواهد شد که امر بر این حضرات، مشتبه شود. دلواپسی بزرگ زمانی است که مسئولان نهادهایی تاثیرگذار تحت تاثیر این نگاه قرار بگیرند، همه تصمیمگیران باید نگاهی به رفتار و گفتارشان بیندازند و اگر نشانهای از چنین تندرویهایی در خود مشاهده میکنند تا دیرتر از این نشده آن را اصلاح کنند.