به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۲۲:۴۳
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰ ساعت ۰۹:۴۸
کد مطلب : ۱۶۶۵۸۰

توسعه؛ چرا همچنان درگیر اعداد هستیم؟

اشاره: سیدمحمود حسینی استاندار اسبق اصفهان به غیر از اینکه دستی بر حوزه اجرا و مدیریت سیاسی داشته و دارد، شخصیتی است که به مطالعه و پژوهش و استناد به یافته‌های علمی در حوزه اقتصاد و جامعه ایرانی نیز علاقه‌مند است، تاکیدات وی به جایگاه شهروندان و نهادهای مدنی در امر توسعه از اهمیت زیادی برخوردار است که معمولا این مهم از سوی تدوین کنندگان برنامه‌های توسعه و حتی مدیران ارشد اجرایی مورد دقت واقع نشده است. پاسخ‌ها نیز از همین جنس هستند، وقتی درباره مفهوم توسعه سخن می‌گوید حرف‌های خود را به نظریه آمارتیا سن و مرحوم دکتر عظیمی به عنوان دو چهره‌ای که بر روی توسعه فعالیت علمی کرده‌اند مستند می‌کند و این همه نشان می‌دهد دغدغه‌های وی در حوزه توسعه فراتر از یک شهر و استان است. گفتگو با او را می‌خوانید. رضا صادقیان
* تا به امروز و با توجه به برنامه ششم توسعه کشور دارای شش برنامه توسعه بوده است. هر کدام از دولت‌ها هم سعی کرده‌اند همخوان بودن نیازهای جامعه، شهروندان و خواسته‌های فعالان حوزه اقتصادی را در این برنامه‌ها بگنجانند، با این حال چرا ما همچنان شاهد تکرار بندهای برنامه‌ها در سند برنامه توسعه بعدی هستیم؟ به عنوان مثال: در سال 91 که طرح‌های توجیهی برنامه پنجم توسط دولت دهم نوشته می‌شد صحبت از جذب 125 میلیارد دلار برای صنایع بالادستی صنایع نفت بود، امروز همچنان درگیر همان اعداد هستیم. واقعا چه اتفاقی رخ می‌دهد که حتی این بند از برنامه توسعه تحقق نمی‌یابد؟

- با سلام و تشکر از شما که به مبحث برنامه‌های توسعه در ایران و علل ناتوانی در اجرء و تحقق آن پرداخته‌اید. یادآور می‌شوم  که 6 برنامه هم قبل از انقلاب داشته‌ایم که آن ها نیز دچار معضل شکاف برنامه و عمل بوده‌اند. در ایران از 70 سال پیش  هر 5 یا 6 سال یک برنامه توسعه جامع (مجموعا 12 برنامه) تدوین شده و یک برنامه 20 ساله هم در سال1382، موسوم به برنامه چشم‌انداز با اجماع همه ارکان حکومت به تصویب رسیده است. این برنامه‌ها به عبارتی ترجمان آرزوها و آرمان‌های تاریخی مردم ایران به ویژه نیل به پیشرفت و عبور از عقب ماندگی مزمن و توسعه نایافتگی می‌باشد. اما هر کدام از این برنامه به سرنوشتی دچار شدند. برخی از این برنامه‌ها امکان اجرا پیدا نکردند. مثل برنامه ششم  زمان محمدرضا شاه (1361-1357) که با انقلاب برخورد کرد. به علاوه در شرایط جنگی و چند ماه پس از پایان جنگ، یعنی تا سال 1368 امکان اجرای برنامه توسعه وجود نداشت. بعضی در حین اجرا تغییر اساسی کردند. مانند برنامه پنچم  قبل از انقلاب (1356-1352) که بعد از افزایش ناگهانی قیمت نفت (شوک نفتی 1974) شاه برنامه را کنار گذاشت و گفت وقتی پول داریم دلیلی ندارد برنامه قبلی را اجرا کنیم. حاصل آن بلند پروازی‌ها، بیماری هلندی و تبعات آن برای کل کشور بود. بعد از انقلاب هم برنامه چهارم که با شروع دولت احمدی نژاد (1389-1384) باید اجرا می‌شد، توسط آن دولت و حمایت مجلس هفتم دست‌خوش تغییر شد و عملا کنار گذاشته شد. بدیهی است، وقتی برنامه چهارم به عنوان اولین برنامه 5 ساله چشم انداز 20 ساله کنار گذاشته شود، پایه‌های برنامه درازمدت هم فرو ریخته می‌شود.
اما اینکه چرا تا کنون برنامه‌های توسعه تحقق نیافته یا ثمرات ناقصی داشته است، هم به برنامه نویسی و هم به قابلیت‌های اجرای آن بر می‌گردد. بسیاری مواقع از برنامه‌های موفق کشورهای پیشرفته اقتباس و برنامه خوبی تهیه و به تصویب رسیده اما چون قابلیت سازی برای اجرای آن صورت نگرفته، در عمل شکست خورده است. در واقع مشکل به نارسایی سه نظام، یکی نظام تدبیر (برنامه ریزی)، دیگری نظام اداری (دیوان سالاری) و  سوم نظام به کارگیری و مشارکت جامعه مدنی (غیردولتی) برمی‌گردد. عوامل بروز این مشکل فقط ناتوانی حکومت یا دولت نیست بلکه  ضعف جامعه نیز در آن نقش دارد. در اینجا لازم است هر کدام از سه عامل را توضیح بدهیم.

نظام برنامه ریزی: بعد از شهریور 20  سازمان برنامه در ایران، با انگیزه اولیه پاسخ به شرط بانک جهانی جهت اعطای وام، نه پاسخ به مسائل مبتلابه جامعه و کشور تاسیس شد. خوب وقتی دستی از دور بر آتش باشد و مسائل کشور در متن اجتماع، احصا و صورت‌بندی نشده باشد و غالبا از راهکارهای کشورهای پیشرفته الگوبرداری شود، چنین برنامه‌هایی بیشتر نمایشی می‌شود و نمی‌تواند درمان درد و مشکلات سرزمین ما باشد و ما را به توسعه پایدار و موزون برساند. به ویژه که مردم در تهیه  این راه حل‌ها دخیل نبوده، حتی از کم و کیف آن بی‌اطلاع بودند. برنامه‌های توسعه‌ای که تا کنون در ایران، تدوین شده، نقایصی زیادی داشته است. توسعه آمرانه، توسعه متمرکز، توسعه مرکز – پیرامون، توسعه منبع محور و کلا برنامه توسعه‌ای که در آن انسان، اجتماع و طبیعت نقش محوری ندارد و از همه مهم‌تر، برای ظرفیت سازی اجرای آن تدبیر چندانی نشده باشد، راهی به دهی نمی‌برد.

نظام اداری: هر برنامه توسعه‌ای ولو بی‌نقص باشد، وقتی می‌تواند عملیاتی شود، که اولا یک نظام  اداری قوی و توانمند داشته باشد. یعنی یک نظام دیوانسالاری (بوروکراتیک) چابک با داشتن افراد اهل فن (تکنوکرات)، همراه با صاحب نظران اقتصادی و اجتماعی آشنا به مسائل جامعه داشته باشد. البته به شرط  مشارکت شهروندان و همکاری جامعه مدنی بار توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به مقصد می‌رسد. متاسفانه  در کشور ما نه فقط به امر قابلیت سازی و توانمند سازی دستگاه اجرایی برای اجرای برنامه‌های توسعه همت نشده بلکه نظام  بوروکراسی ما علاوه بر ناکارآمدی، بیمار است. فساد اداری مالی، کم انگیزگی کارکنان برای پاسخگوی ،حامی پروری و تسخیر نظام اداری توسط حامیان و جناح‌ها از جمله بیماری‌های بوروکراسی کشور است. از دهه 70 فرهنگ سازمانی کشور به سمت منافع شخصی سوق پیدا کرده و متاسفانه این بیماری پروری و به اصطلاح مدیر کاشتن تا آنجا پیشرفته که به شوراهای تازه تاسیس شهر و روستا هم سرایت کرده و رو به تشدید است. به این ترتیب دموکراسی آسیب می‌بیند و سیاست گذاری‌های اصلاحی و توسعه‌ای خیلی کم اثر می‌شود. در حالی که هر توسعه‌ای اعم از توسعه اقتصادی، توسعه اجتماعی و توسعه سیاسی سوار بر ماشین بوروکراسی و جلب مشارکت مردم، به هدف می‌رسد و اگر این ماشین معیوب باشد در راه می‌ماند و توسعه زمین‌گیر می‌شود.

از این گذشته وابستگی شدید توسعه به درآمدهای نفتی منجر به این شده که نهادسازی متوقف و فرد محوری رشد کرده است و این در تهی شدن برنامه از محتوی، مزید بر علت شده کما اینکه با افزایش بالای درآمدهای نفتی، برنامه پنجم زمان شاه و برنامه چهارم جمهوری اسلامی برنامه گنار گذاشته شد و این افراد بودند که به جای برنامه تصمیم می‌گرفتند. یادمان نرفته که آقای احمدی‌نژاد از پشت تریبون سخنرانی، بودجه تخصیص می‌داد یا تسهیلات بانکی توزیع می‌کرد. حاصل این برنامه گریزی در هر دو دوره این شده که سرمایه‌های کشور به باد فنا رفت. این که چرا در برنامه‌ها بندهایی از برنامه قبل تکرار می‌شود به همین نابسامانی‌ها در برنامه برمی‌گردد.

* به نظرتان تا مادامی که ارتباطات بین‌المللی ما و پذیریش قواعد بازی با قدرت‌های بین‌الملل پذیرفته نشود، آیا می‌توان به برنامه‌های توسعه امید بست و یا اینکه چنین برنامه‌هایی صرفا تدوین می‌گردد و در نهایت دستاوردی به همراه نخواهد داشت؟
- به نظرم  اینکه برنامه‌های توسعه دستاورد چشمگیری نداشته، کاملا یک امر داخلی است و ارتباط مستقیم با سیاست‌های داخلی و نظام مدیریت کشور و البته میزان رشد جامعه و کمبود نهادسازی دارد. اتفاقا همواره یکی از مشکلات ما در برنامه‌ها، تقلیدی بودن و نمایشی بودن آن برای ارائه به جهان بوده است. مثلا در دورانی تن دادن به شرایط بانک جهانی برای ما مشکل ساز شده است. مانند سیاست‌های تعدیل اقتصادی. اگر منظورتان استفاده از دانش و تجربه جهانی است بله این که از تجربه بشری استفاده کنیم، یک اصل است.

* به نظر شما پیش نرفتن برنامه‌های توسعه در کشور به فهم مدیران ارشد از توسعه بازمی‌گردد و یا بدنه دولت و ساختارهای سیاسی هنوز به اهمیت توسعه پی نبرده‌اند؟ سوالم به این مسئله بازمی‌گردد، ‌وفتی افراد از کلمه و عبارتی برداشت خاص و یا عام نداشته باشند، آن کلمه تنها به چند حرف و آوا فروکاسته می‌شود، شما گمان نمی‌کنید ما هنوز در جا انداختن و استفاده درست از مفهوم توسعه در میان مدیران ارشد مشکل داریم؟
- اولا: از سوال شما اینگونه برداشت می‌شود که گویا در دیدگاه شما دولت (حکومت) فعال مایشاء است و برای جامعه اعم از نهادها، تشکل‌ها، تحصیلکردگان و کلا جامعه مدنی و شهروندان نقشی موثری قائل نیستید و همه چیز را در دولت و مسئولین می‌بینید. باید بگویم درست است که دولت مهم است اما همه چیز نیست.
ثانیا: بله فهم از توسعه و نوع رویکرد و نگاه به توسعه بسیار مهم و گام اول است که باید درست برداشته شود. بسیاری از مسئولان اجرایی و حکومتی و حتی نمایندگان هنوز توسعه را مساوی با رشد اقتصادی می‌بینند. گاهی توسعه را مساوی با اجرای پروژه می‌بینند. به ابعاد انسانی، اجتماعی و زیست محیطی آن توجه ندارند. در نگاه این دسته از مسئولین، مشارکت و نقش مردم غایب است. بیشتر توسعه را برون‌زا می‌بینند و به توسعه درون‌زا توجهی ندارند. به دنبال آن هستند که نفتی فروخته شود و در یک چانه‌زنی به پروژه‌هایی پراکنده اختصاص داده شود. و هر روز پروژه های جدیدی کلنگ زده شود و به اصطلاح زخمی شود ولو اتمام آن ده الی بیست سال طول بکشد. می‌دانید که در بعد نظری بیش از دو دهه است که مفهوم توسعه در دنیا تغییر و ارتقا پیدا کرده است. آقای آمارتیاسن نظریه جدیدی تحت عنوان "توسعه به مثابه آزادی" ارائه داد که مورد قبول جامعه جهانی قرار گرفت و برنده جایزه نوبل اقتصادی شد. در این دیدگاه به بعد انسانی و آزادی و توانمندی انسان و برابری فرصت‌ها توجه ویژه شده است. وی از دیدگاهی جامع فرایند توسعه را مورد بررسی قرار می‌دهد و نقش عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در آن می‌بیند. خداوند مرحوم دکتر حسین عظیمی آرانی را رحمت کند که در ترویج این نگاه در ایران و بین برنامه‌ریزان و مدیران کشور گام برداشت  و حتی برنامه چهارم توسعه را هم بر این مبنا هدایت کرد اما این برنامه سرنوشت خوبی نداشت و به راحتی کنار گذاشته شد.

*‌بسیاری نقش دولت را در توسعه و اجرای آن را تنها برعهده دولت‌های وقت می‌دانند، شما به عنوان فردی که در سیستم اجرایی و مدیریت ارشد بوده‌اید آیا دولت به تنهایی می‌تواند از اجرا کردن برنامه ششم توسعه برآید و یا ما نیازمند فهم مدیران دستگاه‌های حاکمیتی نیز هستیم؟
- اولا: وقتی صحبت از دولت می‌کنیم، منظور فقط قوه مجریه نیست. بلکه قوه مقننه، قضاییه و سایر نهادهای مداخله‌گر در مدیریت کشور نیز هست. تفکیک قوا به معنای استقلال قوا از همدیگر است نه به معنای بیگانه بودن آنها از هم و اینکه هرکدام به راهی بروند. نظام یعنی همین. اگر جز این باشد دیگر نمی توان اسم آن را نظام گذاشت. لذا دولت به تنهایی نمی‌تواند کار توسعه کشور را پیش ببرد. البته دولت سکاندار و پیشران برنامه‌های توسعه کشور است و دیگر قوا و نهادها باید همکاری کنند و همگرا باشند.
ثانیا: توسعه یک فرآیند مشارکتی است لذا توسعه‌ای که در آن مردم، جامعه محلی و نهادهای مدنی غایب باشند و طبیعت و محیط زیست به عنوان امانتی از نسل‌های آینده در دست ما ضایع شود و همراه با نقد و گفتگو نباشد، توسعه ناپایدار و ناموزون است. نمونه آن در کشور ما و استان ما کم نیست. چرا زاینده رود مرده است؟ چرا تالاب گاوخونی خشکیده و می‌رود که به کانون پراکنش ریزگردهای سمی در فلات مرکزی تبدیل شود؟ چرا هو ای اصفهان اینقدر آلوده است؟ چرا توزیع جمعیت نامتعادل است و بیش از دو سوم جمعیت استان در یک سوم مساحت آن جای گرفته‌اند؟ و آن همه تبعات از آسیب‌های اجتماعی و ناهنجاری‌های فرهنگی به بارآورده است؟ همه اینها به الگوهای غلط و ناموزونی توسعه و نقش قائل نشدن برای شهروندان بر می‌گردد.