به روز شده در ۱۴۰۲/۱۲/۲۸ - ۲۰:۵۵
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۷ ساعت ۱۵:۳۹
کد مطلب : ۱۶۷۴۹۲
یک تحلیلگر مسائل استراتژیک:

شرایط بهبود رابطه آمریکا و ایران وجود ندارد

گروه سیاسی: یک تحلیلگر مسائل استراتژیک گفت: واقعیت تلخ این است که، نه لابی، نه دیپلماسی رسمی و نه دیپلماسی مسیر دوم، در چالش میان آمریکا و ایران فعال نیستند و تضادهای فیمابین، بدون مانع، رو به گسترش اند. عوامل ثالث و محیطی نیز، نوعاً از افزایش تنش بین ایالات متحده و ایران، منتفع هستند. در محیط داخلی دو کشور نیز، هیچ شانسی برای گشایش مجالی برای مهار چالش و فرسایش، وجود ندارد. متن گفت‌وگوی خبرآنلاین با علیرضا اکبری، معاون وزیر دفاع در دوره اصلاحات را در ادامه می‌خوانید:
شرایط بهبود رابطه آمریکا و ایران وجود ندارد
*در نمایی کلی بفرمایید در کنار ایران، دیگر بازیگران منطقه ای و فرا منطقه‌ای چه وضعیتی دارند؟
هشت ماه از خروج امریکا از برجام گذشته است. با عبور از دومین ماه بازگشت کامل تحریم‌های ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران، شرایط سیاست بین‌الملل و منطقه، در حالت صبر و انتظار خاصی بسر می‌برد.

*آرایش سیاسی بازیگران مهم منطقه را چه طور ارزیابی می کنید؟ آیا ایران تحت فشار است؟
در یک ارزیابی کلی، می‌توان گفت، منطقه نیز همچون محیط بین‌الملل، در مسیر تحولاتی مهم قرار دارد. شعله جنگ‌های نیابتی در حال کاهش است، اما آتش گداخته بحران‌ها، زیر خاکستر، پنهان است. هنوز قتل عام ملت‌های ضعیف بخصوص در یمن خاتمه نیافته، و دامنه بحران، کماکان از افغانستان تا لیبی و مصر، در جریان است. رقابت قدرتهای بزرگ، تابع منافع متضاد یا غیر مشترک آنها، در قالب روندهای امنیتی سیاسی و اقتصادی، در منطقه، به شدت ادامه دارد. منافع قدرتها، نوعاً در تضاد با منافع ملت‌های منطقه قرار دارد. اروپا با “بحران‌های ملی”و چالش‌های منطقه‌ای درگیر است. در امریکا، دولت ناپایدار ترامپ، بدنبال بسیج عمومی برای تحریم و فشار بیشتر بر ایران است. از این رو، مساله کنترل کمیت و جریان انرژی، و فشار بر صادر کنندگان و وارد کنندگان نفت،  توسط امریکا، ادامه دارد. شرایط عمومیِ منطقه غرب آسیا، چندان خوشایند نیست. هیئت حاکمه عربستان در بحران مشروعیت بسر می‌برد اما، هنوز راه نجات خود را به غلط، در فرافکنی و توسعه ناامنی دنبال می‌کند.

عادی سازی پذیرش اسراییل و جایگزینی ایران بعنوان تهدید متحدان عرب در دستور کار ریاض قرار دارد
رژیم اسراییل در حال فرسایش با ترتیبات امنیتی متضاد، در محیط پیرامونی فلسطین اشغالی است؛ یک، ایجاد جدار حائل با قوای مقاومت توسط افزایش وزن گروه‌های تروریستی مزدور، دو، تهدیدِ محورِ مقاومت، و سوم، ایذائات تدافعی علیه حضور ایران در خط مقدم، سه رویکرد نظامی اسراییلی است.
ترکیه به تثبیت حدود و خطوط قرمز قومی-امنینی خود در شمال سوریه و عراق مشغول است و در عین حال، تضمین تعامل با روس‌ها در پرونده های امنیتی و خطوط انتقال انرژی به غرب را در اولویت سیاست خارجی خود دارد. مساله ناتو و احساس خطر از جانب جناح تندروی سیا و نظامیان امریکا، از نگرانی‌های امنیتی اردوغان است. روس‌ها دستکم با سه چالش پر شدت امنیتی درگیر هستند؛
اول، بهره‌مندی از توسعه واگرایی در اروپا ‌و رشد ناسیونالیزم ملی در اروپا، جهت توسعه نفوذ خود،
دوم، ایجاد چالش اقتدار و مشروعیت در پهنه مشترک سیاسی امنیتی اقتصادی با امریکا،
سوم، توسعه نفوذ و تثبیت موقعیت خود در غرب و شرق آسیا. ترکیه، ایران و اسراییل، در کنار عربستان، مهم‌ترین بازیگران منطقه‌ای برای مسکو، و نیز واشنگتن، پکن و بروکسل، مهم‌ترین عوامل سطح جهانی برای روس‌ها تلقی می‌شوند! ایران، به لحاظ نفوذ راهبردی در عمق منطقه، در موقعیت هجومی قرار دارد. این سیاست تهاجمی، با سه عامل مهم، پشتیبانی می‌شود؛
اول، “قدرت تضاد سازی و مقاومت”، در عمق منطقه،
دوم، پشتیبانی و نفوذ ساختارمند تکنولوژی و توان موشکی برد کوتاه از عمق منطقه،
سوم، اقتدار برتر موشکی و قدرت نامتقارن هوایی و دریایی و زمینی، در سطح «استراتژیک متعارف» Conventional Strategic level ،
مساله تهدیدات سیاسی اقتصادی ناشی از تحریم‌ها و شرایط غیر متعادل بین‌المللی، از مهم‌ترین چالش‌های راهبردی ایران است. مسایل آسیب ها و تهدیدات محیط داخلی، البته، موضوع این گفتگو نیست!

*اشاره کردید به قدرت بازدارندگی ایران… فشارها بر برنامه موشکی ایران و چالش امنیت ملی ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
همان‌گونه که گفتم، منطقه ما در آستانه یا –  بر سکّوی یک تغییر فاز و نوعی تحول پارادایمی قرار دارد. به نظر می‌رسد، ادامه ناموازنه امنیتی موجود، با همه عوامل موثر درون منطقه‌ای و بین‌المللی / جهانی، در منطقه، ممکن نباشد! بعض کشورهای منطقه، در جایگاه واقعی خود قرار ندارند، و بعض دیگر، در فراتر از جایگاه خود، واقع شده‌اند. مناسبات درون منطقه، از منطق «وضعیت طبیعی»، برخوردار نیست، پارادایم «تضادسازی و رقابت سخت»، مدتهاست که بر «وضعیت» منطقه حاکم شده، و به جز هدر دادن منابع ثروت و قدرت منطقه، و تضعیف هرچه بیشتر آن، نتیجه دیگری نداشته است. هزینه‌های امنینی اکثر کشورهای ثروتمند منطقه، منجر به ایجاد قدرت سازنده، بازدارنده و ثبات ساز، نشده است. استهلاک، اصطکاک، و “ناموازنه ناامنی ساز”، نتیجه مستقیم رقابت‌ها، و هزینه‌های نظامی کشورهای عرب منطقه است! اسراییل برنده این تضاد و ناموازنه است. نتیجه اینکه، افزایش هزینه‌های نظامی کشورهای منطقه، به افزایش سطح ناموازنه و طبعاً ناامنی گسترده، منجر شده‌ است! در بین تمام کشورهای منطقه، عربستان سعودی بیشترین هزینه کننده نظامی است. ریاض رسماً نزدیک به ۹درصد از تولید ناخالص داخلی سعودی را صرف خریدهای نظامی می‌کند! رقم رسمی هزینه‌کرد سعودی، در سال، بیش از ۶۰ میلیارد دلار است. سه کشور سعودی، امارات، کویت و دو کشور اسراییل و ترکیه، روی هم بیش از ده برابر ایران، هزینه نظامی رسمی و غیر رسمی دارند! سعودی دوربردترین موشکهای وارداتی از چین، با سنگین ترین سر جنگی را دارد.

رژیم اسراییل بیشترین تعداد بمب اتمی با بیشترین موشکهای حمل کننده سر جنگی اتمی را مالک است!
ترکیه عضو ناتو و دارای یکی از قدرتمندترین نیروهای سه گانه است، سعودی و امارات و کویت بیش از تمام دیگر کشورهای منطقه، هواپیمای جنگنده و بمب‌افکن و بمب‌های هدایت شونده چند کلاهکی دارند! ایران اما، حدود ۲/۵ درصد از تولید ناخالص ملی خود را بین ۹ نیروی نظامی و انتظامی هزینه می‌کند! حداکثر چیزی حدود ۱۲ میلیارد دلار ! در نهایت؛ پیرامون حوزه امنیتی ایران، افزایش ظرفیت مازاد نظامی ایجاد شده است، و در نقطه کانونی منطقه، با مرکزیت ایران، می‌تواند یک حفره امنیتی، بر مبنای [قدرمطلق] هزینه نظامی کشورها، ایجاد گردد. ایجاد حفره امنیتی، مساوی است با افزایش احتمال جنگ!

تنها راه اطمینان از برقرای ثبات و پایداری امنیتی منطقه، رفع ناموازنه و پر کردن این حفره امنیتی است. مهم‌ترین عاملی که می‌تواند از عهده این نابرابری «یک به ده»، در سرمایه گذاری رقیبان امنیتی ایران برآید، «اطمینان از توان بومی و ملی ایران در تکنولوژی و توان موازنه ساز موشکی»، به تناسب معدل سطح خطرات و تهدیدات بالقوه علیه ایران، در مرکز منطقه است! در حقیقت، تلاش ایران برای جبران حفره امنیتی منطقه با ارتقاء سطح توانمندی موشکی خود، مهم‌ترین عامل ایجاد موازنه و ثبات امنیتی نظامی در منطقه است. ایران یک کشور سطح منطقه‌ای است که، از تهدیدات سطح جهانی نگرانی دارد! دشمنان اصلی ایران، دارای توان استراتژیک غیر متعارف هستند! تنها عامل جبران این ناموازنه امنیتی، تامین قدرت تدافعی ایران، در حد متوسط تهدیدات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران است. هیچ کنوانسیون یا معاهده بین‌المللی و هیچ قطعنامه سازمان ملل متحد و هیچ منع حقوقی  برای تامین و توسعه توان و تکنولوژی موشکی ایران، وجود ندارد. مخالفت امریکا یا رژیم صهیونیستی یا دیگر کشورهای مدعی، علیه توان موشکی ایران، از هیچگونه پشتوانه حقوقی برخوردار نیست. منطق موشکی ایران، منطق دفاع و موازنه امنیتی است. هر کس با توان موشکی ایران مخالفت کند، در حقیقت منطقه و بلکه دنیا را در خطر بروز جنگی غیر ضروری قرار می‌دهد. حتی قطعنامه ۲۲۳۱ نیز، نه تنها منعی در مسیر قدرت موشکی ایران مقرر نکرده، بلکه موضوع “توصیه خودداری از توسعه موشکی”، مربوط به نوعی از موشک است که در راهبرد دفاعی ایران، فاقد ضرورت است.

*با توجه به سنگ اندازی آمریکا در مسیر اجرای همکاری ایران با اروپا، برجام را در چه وضعی می‌بینید؟ به طور کلی سرنوشت برجام چه خواهد شد؟
برجام یک موافقتنامه چند جانبه، چند منظوره و نامتوازن است که، دارای جنبه‌های سلبی و ایجابی بوده است. برجام، چند مساله مهم را از محیط راهبردی ملی، و سیاست خارجی ایران برطرف کرد، و چند مساله مهم را نیز در مسیر سیاست خارجی و راهبرد ملی ایران قرار داد. برجام توانست موضوع توانمندی هسته‌ای ایران را بطور قابل ملاحظه ای تحت کنترل نظام بین‌الملل قرار دهد، مسیر انرا تغییر دهد، انرا بشدت تغییر ماهیت دهد، محدود کند و از جنبه اقتدار ساز ملی خارج کند، در عین حال، یک عنصر بسیار مهم و دردسر ساز را در همان بستر و محیط، از سر ایران برطرف کند.
رفع مساله «ابعاد اتهامات نظامی هسته‌ای»، که مهم‌ترین عامل قطعنامه‌های فصل هفتمی ملل متحد، تحریم‌ها و نیز تهدیدات اتحاد جهانی علیه ایران بود، نتیجه همین برجام بود. برجامِ نامتوازن، پایداری و استحکام چندانی نیز نداشت! همینکه قدرت هسته‌ای ایران از سطح زیر صنعتی،  فروتر قرار گرفت،  و تحت بی‌سابقه ترین رژیم کنترلی و مهار قدرتهای جهانی قرار گرفت، و در مقابل، قرار شد که ایران در «وضعیت عادی» قرار داده شود و شرّ تحریمها از سر ایران کم شود، اما، با اراده امریکا، شرایط ما مجدداً غیر عادی شد، و تحریم‌های شدید تر، ولو توسط امریکا، بر ایران (و دیگر طرفهای برجام، علیه ما) تحمیل شد، همین ، یعنی که برجام، نامتوازن و ناپایدار بوده است!

امریکا، پس از خلع توان ما، روح برجام را کشت، و جسم برجام را روی دست ما گذاشت!  اینک، پس از هشت ماه از خروج امریکا از برجام، سهم ما از بازار فروش نفت، بشدت نزولی است، مکانیزم های تبادل پولی ما در سطح بین‌المللی بشدت قفل است، و پنج کشور باقی مانده در برجام (همه قدرتهای جهان، بجز امریکا) هنوز نتوانسته اند هیچ مکانیزم مطمئن و کارآمدی را برای تبادلات عادی ارزی با ایران، سازمان دهند! در حقیقت، برجام اینک تنها مانع بسیج مجدد تهدیدات فصل هفتمی جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران است. تمام جنبه‌های سلبی برجام، علیه ما محقق شده، اما، هیچ جنبه ایجابی مهمی، بجز عدم بازگشت تهدیدات ماده ۴۱ و۴۲ منشور ملل متحد، برای ما باقی نمانده! به نظرم، اگر از آن برجام نامتوازنِ ناپایدار، همینقدر هم باقی مانده باشد، بحکم اضطرار، مفید است. آینده برجام، عمدتاً به نظر و رویکرد و اراده جمهوری اسلامی بستگی دارد. بنظر می‌رسد، بیش از آنچه که واقع شده، نه در بعد سلبی و نه در بعد ایجابی، از برجام نمیتوان انتظار داشت.

*آیا جمهوری اسلامی ایران به همین اندازه و تداوم همین شرایط، بسنده و اکتفا می‌کند یا خیر؟
پیشتر هم بیان کرده‌ام؛، ضرورت دارد که ایران برای «تغییر بنیادین شرایط»، تحول خاصّی در نظام نگرشی و رویکردهای اساسی ملی و سیاست خارجی خود، ایجاد کند. تحقق اهداف بلند ایران، در سطوح ملی و فراملی، بخصوص آنها که کاملاً منطبق با منافع ملی مندرج در قانون اساسی هستند، مستلزم تحول در رویکردهای استراتژیک ما هستند. این امر فوق‌العاده مهمی است که فقط مرکزیت نظام، صاحب صلاحیت برای تصمیم گیری راجع به آن هستند.

*نظر جنابعالی در مورد اقدام جدید کنگره و دولت ایالات متحده، برای افرایش سطوح تحریم‌های مالی پولی و بانکی ایران چیست؟
ایالات متحده، در زمان ترامپ، ادبیات و رویکرد بسیار غیر متعارف و غیر استانداردی در مناسبات بین‌الملل خود اعمال کرده است. کاخ سفید، زیر رهبری ترامپ، بدترین رکورد تاریخی را در خصوص نابسامانی در رویکرد و راهبرد سیاست خارجی، از خود بر جای گذاشته. نه اینکه فقط طرف‌های مقابل امریکا، از رویکرد منحصر بفرد و فاقد منطق سیاست خارجی ترامپ آسیب ببینند، خیر، بلکه، حیثیت و اعتبار این کشور، زیر چتر ندانم‌کاری‌ها، رفتارهای خارج از عرف و اشتباهات اساسی ترامپ، بشدت مخدوش شده‌ است. در چنین وضعیتی، سایه سنگین روش‌های تهاجمی کاخ سفید، بر تندروهای هم حزبی ترامپ نیز افتاده است. پیشتر انتظار میٰ‌رفت که، ساختارها و عناصر تصمیم ساز پر سابقه ایالات متحده، در سال دوم ریاست ترامپ، فرصت بیابند تا اشتباهات او را جبران، و تندرویهای او را مهار کنند، اما، متاسفانه بنظر می‌رسد، بخش اعظم دستگاه حاکمیتی امریکا دچار سندروم تندروی غیر قابل مهار شده اند.

پروژه “نمد مالی کردن ایران”، به ظاهر، فراتر از کاخ سفید، به یک پروژه ملی امریکا تبدیل شده است. به نظر می‌رسد، کنگره امریکا نیز در تعامل با سناتور های حامی دولت، و اعضای تندرو دولت امریکا، از هر فرصتی برای تنگ تر کردن حلقه محاصره جمهوری اسلامی ایران استفاده می‌کنند. واقعیت تلخ این است که، نه لابی، نه دیپلماسی رسمی و نه دیپلماسی مسیر دوم، در چالش میان امریکا با ایران، فعال نیستند! تضادهای فیمابین، بدون مانع، رو به گسترش اند. عوامل ثالث و محیطی نیز، نوعاً از افزایش تنش بین ایالات متحده و ایران، منتفع هستند. در محیط داخلی دو کشور نیز، هیچ شانسی برای گشایش مجالی برای مهار چالش و فرسایش، وجود ندارد. مهمتر اینکه، رویکرد تهاجمی و غیر منطقی رییس جمهور امریکا، جای هیچ شانس و فرصتی را برای دیپلماسی یا کنترل سطح تنش، باقی نگذاشته. از سوی دیگر، اروپا و دو قدرت برتر جهانی (مسکو و پکن) انگیزه و توان و اراده لازم را برای ایفای نقش سازنده و اجرای تعهدات برجامی خود، مصروف نداشته اند. در این میان، بیشترین فرصت‌ها، نصیب طرفداران تشدید شرایط و بحران سازان شده است.
در چنین شرایطی، جز صبر و انتظار، و حداکثر، تلاش برای سامان دادن به اوضاع داخلی، اقدام دیگری نمیتوان داشت. البته، دو عامل معجزه گر، پیوسته در اختیار ما بوده و هست. یکی، عامل “ابتکار عمل در سطح راهبرد ملی”، و دیگری “معجزه دیپلماسی فعال و هوشمندانه”!. اینها، با اتکا به عوامل قدرت ملی، می‌توانند ورق تحولات را در مسیری مطلوب تر برگردانند، منتها، هر تغییری در گرو اراده قاطبه حاکمیت و نظام است. این امید پیوسته موجود است که، نظام، در فرصت باقی مانده، شرایط را در جهت مطلوب، مدیریت و هدایت نمایند.