به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۱۰:۳۱
 
۳۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۰۸ ساعت ۱۶:۰۸
کد مطلب : ۱۰۸۲۶۳

شادی صدر حقارتش را به تصویر کشید

گروه سیاسی: اقدام رذیلانه شادی صدر که خود را فعال و مدافع حقوق بشر می‌نامد!! در انتشار تصویری علیه مقدسات مذهبی، (که حتی شرح و اشاره به آن را نیز مناسب نمی‌دانیم) واکنش‌های شدیدی را به دنبال داشت که در زیر، چند مورد آنها را می‌خوانید:
شهاب اسفندیاری فعال فرهنگی و مذهبی و استاد دانشگاه نوشت: اقدام شرم‌آور، موهن و هتاکانه شادی صدر حتی بر اساس قوانین فعلی بسیاری کشورهای غربی رسما جرم است. او را می‌توان به جرم برانگیختن نفرت مذهبی ( Inciting religious hatred) مورد محاکمه قرار داد. بسیاری از سازمان های غربی چنین رفتاری از کارکنان خود را به هیچ وجه تحمل نمی کنند چون منافع سازمان آنها تهدید می‌شود....چنین حرکت رسوایی در تحریک نفرت و خشونت توسط یک به اصطلاح فعال حقوق بشر آنقدر رسوایی بزرگی هست که نتوانند آنرا نادیده بگیرند. لااقل دیگر تریبون مفت در اختیار او قرار نمی‌دهند.

... آرزوی موجودی حقیر و آکنده از نفرت و عقده مانند شادی صدر این است که تبدیل به قهرمان آزادی بیان در برابر عده ای وحشی شود. این افتخار را رایگان به او نبخشیم. وحشی و خشونت طلب و افراطی خود کثیف اوست.

... زن بودن شادی صدر هیچ ربطی به این اقدام رذیلانه اش ندارد. در محکوم کردن این هرزه نگاری او، خدای ناکرده مقام زن را خدشه دار نکنیم. از تعابیر توهین آمیزی که به زن بودن او باز می‌گردد استفاده نکنیم. زشت بودن چهره او هم ربطی به این کثافت کاری اش ندارد. زنان شریف و مومن بسیاری ممکن است زیبا نباشند. پس در محکومیت او نباید به زشت رویی او اشاره کرد.

... میدان مبارزه و مواجهه اینجا، تنها میدان اسلام و کفر نیست. این میدان مبارزه شرافت و دنائت است. میدان مبارزه نفرت پراکنی و انسان دوستی است. میدان مبارزه افراطی گری و عقلانیت است. میدان مبارزه جنگ افروزان و صلح طلبان است. شادی صدر با این با افتخار خودش را به یکی از مانکن‌های تزئین‌کننده مجالس دونالد ترامپ تبدیل کرد. پرچمدار نفرت و خشونت و اسلام هراسی امروز ترامپ است و شادی صدر با این عکس خود در واقع با افتخار، کف کفش های آلوده ترامپ را لیسیده است. نوش جانش.

................
حسین دهباشی هم در فیسبوک نوشت: «آوارگی»… | خاصّه اگر قرینِ محبوبیّت و موفقیّت نباشد | خُلقِ آدمی را تنگ می‌کُند | و تهِ‌تهِ دل‌اش را هراسان | که مبادا فراموش شده‌ام؟ | و آهاااای… مرا ببینید! مرا ببینید! | حالا بعضی زبان و اقبالِ خوشی دارند و سخنی برای گفتن و هُنری برای دل‌ربودن و در یادها ماندن | برخی امّا خسته‌تر و نااُمیدتر‌ و ناراحت‌ترند | و لاجرم ناخن می‌کشند بر عقاید یا عواطفِ دیگران | آن بعضیِ اوّلی هزار سالِ دیگر هم که برگردند | قدم‌شان سرِ چشمِ دوستان‌شان است | آن برخیِ دوّمی امّا | نه در غربت دلی شاد و نه رویی در وطن دارند.

مهدی محمودیان نیز در اینستاگرام نوشت: بعضی از واژه ها انتزاعی هستند مثل حقارت. ولی بعضی ها مثل خانم صدر اصرار دارند این واژه ها رو عینیت ببخشند. این عکس فی الواقع تصویری از حقارت یک انسان است که خانم صدر با هنرمندی تونستند حقارتشون رو به تصویر بکشند.

یک کانال تلگرامی پر بیننده هم در تقبیح این اقدام زشت خطاب به صدر نوشت: ... مبارزه هم آداب دارد، جنگ هم اخلاق می‌خواهد، جنگ هم مرام می‌طلبد، قاعده احتیاج دارد، هرجنگی اصولی دارد، چه جنگ نرم و نارنجی، چه جنگ سخت و آهنی ، چه با شمشیر و تیر و تفنگ، چه با مفاهیم نوین حقوق بشر و گرنه رستم هم که باشی برنده هم که بشوی روسیاهی برایت تا ابد می‌ماند، نه آن سیاهی که به زغالهای زمستان گذشته ، که بر جداره دیواره هایی که نامش قلب است.

گیرم که خنجر کشیدی و جگر هزار سهراب از پدر بی خبر را از پهلو درآوردی ، گیرم که کمان زه کردی و هزاران اسفندیار بی بصیرت را کور کردی و کشتی و از پا انداختی، گیرم که به ترفند و به جادو سیمرغ را فراخواندی و زخمهای نبرد را دوا کردی و راز روئین ناتنی مخالفان را دانستی اما این برندگی به چه بهاست؟ چرا اینهمه با شوق به سمت چاه چغاد می‌دوی؟ تراژدی ردانه برنده شدن سوگنامه ای است که هزاران سال است آدمی آن را از شهنامه ها خوانده است، می‌دانی؟ دنیا با همه بی قاعدگی ها و بلوا گری هایش هنوز قواعدی دارد در نهان، همه سنت ها را می‌توان شکست جز سنت طبیعت را و آن این است که برای رسیدن به راستی این همه کج نباید رفت!

خیلی چیزها را می‌توان شکست، مرزها را می‌توان شکست، آئینه ها را هم می‌توان شکست باید شکست تا صدایی برخیزد و ما را ببینند شکستن و صدا درانداختن رسمی کهن است رندان را غوغاسالاری بازی همه کهنه کاران آزمند است اما از این پس چه می‌کنی با آئینه‌ای که خود در آنی، آخرین آئینه خودت بودی که شکستی‌اش و در این شکسته‌ها هزاران تصویر معوج پیداست که هزاران چهره توست هزار نقاب مغشوش که پشت همه آنها زنی تنهاست در آستانه چهار فصل سرد زندگی که تمنایی جز دیده شدن ندارد! برای مردمان خسته و رنجور و زخمی دوا می‌آورند و مرهم نه سنگ و کلوخ، جراحت جهل را به توهین و سرگین دوا نمی کنند آنگونه که تو می‌کنی.
گفت جانا ورد خوب آورده ای
لیک سوراخ دعا گم کرده ای
هر روز که می‌گذرد آدمیزاد این حجم غمناک، غمناک تر می‌شود و رقت انگیزتر...
راستی، آن جام را پی در پی بنوش باشد که روزی مستی ات راستی هم بیاورد!