گروه سياسي: هنگامی که به نوع مواجههای که با انتقاد میشود از گذشتههای دور تا همین امروز نگاهی میاندازیم به این نتیجه تلخ میرسیم که هم در بین ما مردم حاضر در متن جامعه، هم در جامعه نخبگان و هم در بین اولیای امور همان قدر که انتقاد کردن نسبت به دیگران خواستنی و شیرین است، شنیدن انتقاد از خود به شدت تلخ و گزنده به نظر میآید. این شکل از مواجهه با نقد و منتقد مربوط به یک دوره خاص از تاریخ یا یک قشر خاصی از جامعه نیست و همانطور که ذکر آن رفت در همه دورههای تاریخی و در بین همه گروههای حاضر در جامعه میتوان نمونههایی از آن را یافت.
محمد توکلي
روزنامه بهار
برای پنهان کردن این خصیصه منفی از تعابیری مانند «تخریب» یا «نقد غیرمنصفانه» استفاده میشود و هر نقدی که به مذاقمان خوش نیاید را با برچسبگذاری هایی نظیر «این نقد نیست، تخریب است» به کناری مینهیم. یکی دیگر از راههای مقابله با مقوله نقد و منتقد بیان چنین جملهای است که «منتقد علاوه بر نقاط ضعف باید نقاط قوت را هم بیان کند» . این جمله از اساس جمله غلطی است به این دلیل که اتفاقا کارویژه منتقد بیان «نیمه خالی لیوان» است و بیان نقاط قوت یک سیستم وظیفه روابط عمومی و حامیان آن سیستم است نه منتقدان. هنگامی که به متن جامعه هم رجوع میکنیم شاهد آن هستیم که در اغلب موارد بیان یک نقد و ایراد نسبت به افراد حتی اگر نزدیکترین افراد به هم باشند هم موجبات ناراحتی میگردد و این معضل فرهنگی هم از پایین به بالا و هم از بالا به پایین هرم جامعه را درگیر خودش کرده است. در یک حالت معقول و طبیعی هم مسئولان میبایست قدردان منتقدان باشند و هم ما مردم عادی باید نسبت به افرادی که عیوبمان را میگویند چنین احساسی داشته باشیم. شاید بتوان از جمله علل وجود این ویژگی در جامعه ایرانی را این موضوعات دانست.
۱- بی عیب دانستن خود و تلاش برای عیب یابی از دیگران؛
ما مردم معمولا نگاهی عیب جو نسبت به سایر اعضای جامعه داریم و هنگامی که خود دچار خطا و اشکالی میشویم انواع و اقسام توجیهها را برای پوشاندن آن عیوب به کار میبندیم و منتقدان رفتار و گفتارمان را بر نمیتابیم.۲- در نظر گرفتن جایگاه هایی ویژه برای برخی افراد و مقدسسازیهای افراطی که فاقد مبناست؛ این مورد را بیشتر در نحوه مواجهه مسئولان کشور با منتقدان شاهد هستیم. به گونهای که برای افراد با مسئولیت هایی بسیار معمولی جایگاه هایی ویژه در نظر گرفته میشود یا با سوء استفاده از اعتقادات مردم دست به قدسی نشان دادن برخی افراد و مسئولیتها میزنند که نتیجه این مقدسسازیهای فاقد مبنا محدود شدن مقوله نقد خواهد بود. به واقع از سویی مضحک و از طرفی دیگر تاسف آور است که در سیستمی که رأس هرم همه را به نقد خود فرا میخواند فردی به عنوان مثال در جایگاه یک بخشدار تاب نقد را نداشته باشد و کار را به شکایت قضایی بکشاند.
شاید بتوان راه حل کوتاه مدت برای این قبیل شکایتها را بی توجهی دستگاه قضا به این نوع شکایات دانست. به این معنا که دادگاه در هنگام مواجهه با چنین پرونده هایی آنها را فاقد اعتبار اعلام کرده و کنار بگذارد. راه حل اساسیتر و بلند مدت این مشکل فرهنگی دامنه دار در جامعه ایرانی تمرین گفتگو و آموختن مداراست. تا هنگامی که همه حق را در پیش خود بدانیم و از گفتگو با آنکه نوعی دیگر میاندیشد فراری باشیم نمیتوان امیدی به تحمل نقد و منتقد داشت. نتیجه قطعی بی توجهی به نقد و از آن بدتر برخوردهای قهری با آن خارج شدن مسیر انتقاد از مجرای اصلی آن و به بیراهه رفتن آن خواهد بود که این حالت نه به سود نقد کننده است و نه به سود نقد شونده.