رضا صادقیان
کاشت نهال توسط احمدینژاد، مشایی و بقایی پیام متفاوتی دربرداشت. دقت در کاشت نهال با «پیت» حلبی و جستن بهانهای برای زیر سوال بردن تمام کارهای دولت نهم و دهم و ارتباط برقرار کردن میان آن فعالیتها و کاشت درختچه، شاید آورنده تبسم به لب بینندگان و شنوندگان باشد، ولی به کار رصد رویدادهای سیاسی بهصورت جدی نمیآید. امر سیاسی بیش از آنچه تصور میگردد جدی است. شوخی بردار نیست، میتوان از امر سیاسی طنز به دست داد، ولی رویداد سیاسی را دستمایه خنده و تمسخر کردن در معنای اصلی آن پیام سیاسی تغییری ایجاد نمیکند. متاسفانه آنقدر به ایرادهای کاشت این نهال دقت شد که جایی برای نگریستن به باقی بخشها کمتر در نظر ناظران آمد.
سخنان و کنشهای سیاسی نزدیکان و شخص احمدینژاد همیشه همراه با پیام بوده است. جریان احمدینژاد بیش از آنکه گمان میرود در بزنگاههای مهم و به درستی توانایی شبکههای اجتماعی را در راستای کنشگری سیاسی بسیج میکند. وقتی پستهای کانال تلگرامی بقایی با بازدید بیش از پنجاه هزار مخاطب دنبال میشود و همزمان «جمنا» با کمتر از پنجهزار نفر، نمیتوان استفاده حرفهای از این ابزارهای اطلاعرسانی نوین را پنهان ساخت، مخفی کردن و یا ندیدن بخشی از رویدادهای سیاسی ما را به نتایج غیرواقعی خواهد رساند، بنابراین نیاز است هر کدام از کنشهای سیاسی در جامعه با دقت نگاه شود.
در مقام مقایسه با دیگر شخصیتهایی سیاسی که در روز درختکاری یک اصل نهال کاشتند، شکل و محتوای پیام این سه فرد متفاوتتر بود. کلیه افرادی که در صحنه کاشت نهال حضور دارند کمتر از ده نفر هستند، آنان ایستادهاند و مدیران ارشد دولت سابق مشغول به کار هستند. مسئولان «مردمی» و «مدعیان گسترش عدالت» کار میکنند تا از قِبَل این کوشش مردمان کشور در آرامش زندگی کنند، چنین پیامی در تصاویر منعکس شده است، اینکه ما نمیبینم مسئله دیگریاست. از ابتدای ایجاد چاله تا کاشت نهال و آبیاری آن، این سه فرد در صحنه حضور دارند، حضوری که میتواند مخابرهکننده پیام اتحاد، همبستگی و در یک راستا حرکت کردن برای مخاطبان فهم گردد. برداشت کاربران در شبکههای اجتماعی از این عمل خارج از این این پیام نبود.
کاشت نهال در شرایطی صورت گرفت که نشانی از حضور دیگر مسئولان سیاسی در صحنه نیست، همانطور که سال 84 احمدینژاد در اوج کمتوجهی در رقابتهای انتخاباتی وارد و حمایت نیروهای اصولگرا را جذب کرد، نیروهای کمشمار در این رویداد اینهمانی آن وقایع را به یاد میآورد. خبری از دوربینهای همیشه حاضر صدا و سیما در کاشت نهال نیست. وقتی در برنامههای خبری مختلف نزدیکان رئیس جمهور سابق را به عنوان کارشناس مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دعوت میکنند و مجریان برنامههای سیاسی با شور و شوق خاصی خبر از دیدارهای خود با ایشان میدهند، چندان سخت نبود کاشت این نهال با حضور خبرنگاران صدا و سیما پوشش داده شود.
بدونتردید تصمیم این سه فرد بر عدم دعوت دیگران معنایی جز ابراز چندباره متفاوت بودن، به جریان سیاسی خاصی وابستگی نداشتن و سودایی دیگر در سر پروراندن مضمون دیگر ندارد. صحبتهای مشایی بعد از مدتها غیبت و بیخبری در رسانهها واکنشهای بسیاری به همراه داشت. میزان دوستی مشایی و احمدینژاد در فیلمهای منتشر شده دیدنی است. نشانه روشن دوستی و داشتن رابطهای خاص است. رابطهای که احمدینژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدینژاد و حال میبایست به این ارتباط گزینه بقایی را نیز افزود.
شخصیت بقایی را در این دیدار نمیتوان شناخت، رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی را در واکنشهای او نسبت به خبرها در شبکههای مجازی بنگرید، فردی که خود را با سرداران تاریخ اسلام مقایسه میکند و بیان میدارد چیزی برای از دست دادن ندارد ولی در این فیلم با ادب و متانت مثال زدنی در مقابل احمدینژاد ایستاده و به سخنان او همچون استادی مسلم گوش فرا میدهد، او خوب میداند اگر قرار است از کیسه اعتبار رییس جمهور سابق در انتخابات استفاده کند راهی ندارد که به مخاطبان و هواداران احمدینژاد بگوید راه او از «معجزه هزاره سوم» جدا نیست و این پیام را به خوبی انتقال میدهد. سخنان سخنگوی قوه قضائیه درباره مفتوح بودن پرونده بقایی در دادگاه و ارتباط نداشتن پرونده قضایی با رد و یا تایید صلاحیت نوید جدیدی به تیم احمدینژاد است.
پیامی که گمان میبرند امکان حضور دوباره در قدرت کلان برایشان فراهم شود. چنانچه به میزان برخوردها، نقدها و واکنش جریان اصولگرا به احمدینژاد و نزدیکان او طی سالهای گذشته و حتی قبل از ریاست جمهوری حسن روحانی نگاه کنیم، کمتر میتوان به این نتیجه رسید که حاکمیت چراغ سبز دیگری به احمدینژادیها نشان دهد. وقتی یکی از شخصیتهای اصولگرا خواهان شلاق زدن رئیس جمهور سابق در انظار عمومی میشود نمیتوان به تایید صلاحیت بقایی دلخوش بود، مگر اتفاقی نادر رخ دهد. چنانچه بقایی در شرایطی خاص موفق به جلب اعتماد شورای نگهبان شود، چندان دور از ذهن نخواهد بود که با یک دو قطبی پرحاشیه در روزهای انتخابات روبهرو شویم.
مهتر از کاشت نهال توسط رئیس دولت سابق، خوانش و فهم وضعیت فعلی کشورمان است. موقعیتی متفاوتتر از سالهای گذشته. اینکه بپذیریم و یا کلیت مسئله برجام و دوران بعد از آن را نفی و تایید کنیم در شرایط جدید تفاوتی نمیکند. مسئله برجام صرفا امضا کردن یک قرارداد میان چند کشور اروپایی، آمریکا و کشورمان نیست. برجام سایه شوم جنگ، بوجود آمدن ویرانی بیشتر در حوزه سلامت شهروندان و «تحریمهای ظالمانه» را ناتوانتر از همیشه ساخت، مهمتر آنکه پرونده کشورمان را از شورای امنیت سازمان ملل بیرون آورد.
برجام نخستین و مهمترین قرارداد مکتوب کشورمان و شش قدرت جهانی در عرصه بینالمللی است که طرفهای امضاء کننده میپذیرند قواعد بازی را رعایت کنند و همه اینها دستاورد قابل توجهی است. حتی شخصیتی چونترامپ که در دوره تبلیغات انتخاباتی بدترین حملهها را به برجام و دولت اوباما انجام میداد، در شرایط فعلی سخنی از برجام نمیگوید. حتی بازنگری در متن برجام را رها کرده است، حال نمیتوان توقع داشت در چنین اوضاعی دولتی در ایران بر سر کار بیاید که برجام را نپذیرد و یا خواهان برهم زدن آن باشد.
تیم احمدینژاد با توجه به شعارها و نقدهایی که به برجام داشتند و حتی رئیس دولت سابق در جواب خبرنگاری درباره برجام میگوید: شما فاتحه خواندید؟ تفکر ستیزنده احمدینژاد زیستن در جامعه دوقطبی است. جامعه که خط روشنی میان «طرفداران عدالت» و «ویژهخواران»ترسیم شده باشد و همین مرزبندی را نیز در عرصه بینالمللی صورتبندی کرد، نماینده رسمی چنین نگرشی نمیتواند در دوران بعد از توافق هستهای نقش موثری در سیاست بازی کند. سیاسیترین نهال توسط سه فرد همواره خبرساز کاشته شد، کاشت این درختچه با امیدهای فراوانی نیز همراه بود، ولی وضعیت فعلی کشور بعد از توافق هستهای به گونهای نیست که توانایی پرداخت هزینههای بیشتر از سوی دولتمردان سابق را داشته باشد.