براي علی معلم
چون همسفر عشق شدی، مرد سفر باش
25 اسفند 1395 ساعت 12:30
سید آریا قریشی-روزنامه بهار
«- مگه نگفتی جدی نیست؟
- جدی شد.» (جدایی نادر از سیمین)
هنوز نمیدانم این مطلب قرار است توسط کدام وجه از وجود من به نگارش در آید: یک علاقهمند به سینما که در ابتدای راه نوجوانی – اواخر دهه 1370 – با نشریه «دنیای تصویر» آشنا شده، شمارههای مختلف این مجله را با ولع مطالعه میکرد و همین امر تأثیر غیر قابل انکاری در ایجاد عشقی وصف ناشدنی در او نسبت به سینما داشت؛ جوانی که سعی میکرد تفاوت رویکرد نشریات مختلف را نسبت به سینما درک کند؛ یا نویسندهای که این فرصت را پیدا کرد تا 7 سال – از فروردین 1389 تا تازهترین شماره نشریه که یک روز پیش از درگذشت علی معلم منتشر شد – در نشریه «دنیای تصویر» ، و نزدیک به چهار سال – از سال 89 تا 93 – در سایت «کافهسینما» زیر نظر علی معلم فعالیت کند. راستش خیلی هم فرق نمیکند: هر کدام از این زوایا را که در مورد شخصیت علی معلم (حق بدهید که در فاصله اندکی از انتشار خبر شوکه کننده درگذشت او، استفاده از الفاظی همچون «زندهیاد» از سوی نگارنده سخت باشد) در نظر بگیریم، دلایل مختلفی برای ستایش او پیدا میکنیم.
«دنیای تصویر» مجلهای برای دوران جدید سینمای ایران پس از پایان جنگ تحمیلی بود. درست در زمانی که به نظر میرسید فضای ایمنتری برای طرح مسائل جدید فراهم شده است، علی معلم با «دنیای تصویر» آمد تا تکصدایی را در عرصه مطبوعات سینمایی از بین ببرد. رویکرد نشریه «دنیای تصویر» از همان ابتدا مشخص بود و در طول این سالها هیچ گاه تغییر نکرد به طوری که گزاف نیست اگر بگوییم هر کسی که با «دنیای تصویر» آشنایی داشت میدانست در درجه اول باید سراغ چه طیفی از فیلمسازان را در این نشریه بگیرد: کارگردانهایی که موفق به ایجاد تعادل میان رویکردهای پیچیده فلسفی یا روانشناختی از یک سو و مؤلفههای صنعتی جریان اصلی سینما از طرف دیگر شده بودند. به عنوان مثال، میتوان به فیلمسازانی نظیر استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسیزی، کلینت ایستوود، کوئنتین تارانتینو و کریستوفر نولان اشاره کرد. توجه به همین نگرش در قبال سینمای جهان، میتواند دریچهای برای درک بهتر دیدگاه آقای معلم در مورد جایگاهی باشد که – از دید او – سینمای ایران باید به آن میرسید. علی معلم بارها در سرمقاله «دنیای تصویر» به لزوم دیدگاه صنعتی وترکیب آن با عناصر اندیشمندانه اشاره کرد و این را نه فقط در حرف، که در عمل نشان داد. به فیلمهایی نگاه کنید که توسط او تهیه شدند. شاید بتوان گفت به جز «گاوخونی» همه آنها تحت قواعد و الگوهای سینمای ژانر ساخته شدهاند: «شوکران»، «ازدواج به سبک ایرانی» و «آل». به این توجه کنید که او هیچ گاه خود را از بدنه سینمای ایران جدا نکرد (همان طور که مدتها در صدا و سیما برنامه داشت و بارها در جشنوارههای مهم دولتی به عنوان داور حضور یافت) اما نگرش خودش را با راهاندازی جشن حافظ – اولین جشن خصوصی سینمای ایران – نشان داد. این منش، برای نگارنده، قابل ستایشترین جنبه از شخصیت علی معلم بود: کسی که – علیرغم تمام انتقاداتی که نسبت به شرایط حاکم بر سینمای ایران داشت و آنها را بارها اعلام کرده بود – هیچ گاه ژست اپوزیسیون نگرفت و هرگز سعی نکرد ادبیات صریح و خاص خود را محدود به زخم زبان زدنهای بیثمر کند. او نمیخواست عالِم بیعمل باشد. علی معلم با سواد و دانشی بسیط در زمینههای مختلف و با ادبیات خاصی که داشت، به سادگی میتوانست به یکی از روشنفکر نماهایی تبدیل شود که در مورد همه چیز حرف میزنند و انتقاد میکنند و مورد ستایش طیفی قرار میگیرند که صرف «غرزدن» را ارزش میدانند. اما آقای معلم به جای دوری از نهادهای کنترلکننده سینما، سعی کرد در میانه میدان حضور داشته باشد تا شرایط را در حد توانش از درون اصلاح کند. به همین دلیل بود که بارها در نهادها و جشنوارههای مختلف در مقام تصمیمگیرنده حضور یافت تا بتواند نگاههای رادیکال – از جناحهای مختلف – را اصلاح و تعادل را برقرار کند؛ و مگر آگاهی و دانش، پیشرو و راهبلد بودن و عملگرایی، همگی از ویژگیهای یک روشنفکر واقعی نیستند؟ طبیعتاً در این مسیر، علی معلم ناچار شد ناملایمات بسیاری را تحمل کند، از برخی از ایدهآلهایش بگذرد و برخی از عقایدش را با صراحتی کمتر از آن چه واقعاً اعتقادش بود بیان کند. اما در شرایط فرهنگی جامعهای که در آن زندگی میکنیم، چه راهی را بهتر از این میتوان برای اصلاح یک نظام معیوب فرهنگی از درون خود آن سیستم پیدا کرد؟ در سکانس معروفی از فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» - شاهکار میلوش فورمن – شخصیت اصلی (آر. پی. مکمورفی با بازی جک نیکلسون) با اهالی تیمارستان شرط میبندد که میتواند آبخوری تیمارستان را از جا بکند و موفق به انجام این کار نمیشود. اما زمانی که با تمسخر و کنایههای اطرافیانش مواجه میشود، فقط میگوید: «اما سعیمو کردم، نکردم؟ لعنت بهش، لااقل سعیمو کردم». او موفق نشد اما همین کار مقدمهای برای انتهای فیلم شد؛ جایی که شخصیتی دیگر با از جا کندن آبخوری تیمارستان، از آنجا فرار کرد. وضعیت سینمای ایران هنوز پر از ابهام است. میتوان خیلی راحت فهرست بلند بالایی از مشکلات متنوع سینمای ایران فراهم کرد. اما بعید میدانم کسی بتواند ادعا کند که علی معلم تلاشی در راه اصلاح این وضعیت نکرد. اگر در سالهای بعد اتفاقات دیگری رخ داد؛ اگر کسانی بودند که توانستند تغییری در وضعیت پر از مشکل سینمای ایران ایجاد کنند، نباید فراموش کنیم که علی معلم یکی از افرادی بود که سعی کرد این آبخوری را از جا بکند.
با این همه، علی معلم هیچ گاه خودش را محدود نکرد. گفتناش ساده است اما آقای معلم واقعاً سعی میکرد بدون غرض به همه ابعاد سینما نگاه کند و باور کنید رسیدن به این جایگاه اصلاً ساده نیست. بخشی از این رویکرد همهجانبه پیش از این ذکر شده است: این که او تنها جشن خصوصی سینمای ایران را راهاندازی کرد اما میدانست که با نادیده گرفتن جشنوارههای دولتی به جایی نمیرسد. حالا میتوان همین نگرش را تعمیم داد: هیچگاه علاقهاش را به سینمای آمریکا انکار نکرد اما از آن سو پیگیر انواع و اقسام جشنوارههای اروپایی – از جشنواره فیلم کن گرفته تا مثلاً جشنواره کوچکی در تفلیس – هم بود؛ ایستوود و اسپیلبرگ را بسیار تحسین میکرد اما این تحسین قرار نبود به طرد و لعن – مثلاً – آندری تارکوفسکی منجر شود؛ فیلمها و سریالهای روز دنیا را با پشتکاری قابل ستایش دنبال میکرد اما از آن سو اطلاعات ناب و دقیقی هم از سینمای صامت داشت و. . . این فهرست را میتوان باز هم ادامه داد. این رویکرد همهجانبه، لااقل دو ویژگی مثبت برای او به ارمغان آورد: اول این که باعث شد علی معلم همیشه قدرت تغییر در پیشفرضهایش را داشته باشد، و دوم این که جایگاه او را، فراتر از یک منتقد، به عنوان یک استراتژیست و تئوریسین برای سینمای ایران تثبیت کند. علی معلم آشکارا دیدگاهی شفاف و روشن نسبت به مسیر لازمالاجرا در سینمای ایران داشت و همین، او را به چهرهای خاص و مهم تبدیل میکرد. حتی در زمان حیات علی معلم هم کمبود آدمهایی با این رویکرد بیغرض و این دیدگاه شفاف و روشن در سینمای ایران احساس میشد. حالا که دیگر معلوم نیست جای خالی خود او قرار است چگونه پر شود.
کد مطلب: 127139