مرجان یگانه پرست- روزنامه بهار
سیما تیرانداز، بازیگری قبلا کم کار اما پرکار سالهای اخیر تلویزیون و تئاتر است. او اخیرا در جشن «حافظ» جایزه بهترین بازیگر کمدی را به خاطر بازی در سریال «پادری» از آن خود کرد اما صرف نظر از حضور چشمگیر او در آن نقش، او بیشتر ایفاگر نقشهای جدی بوده است. در نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کارگردانی شهرام گیل آبادی، نقشی بینابین را برعهده دارد. نقشی متفاوت همرا ه با نوسانات هیجانی بالا و پایین، در تئاتری که با تماشاگران در تعاملی فزاینده است و توانمندی در بداههپردازی در این نوع اجرا یک مزیت و اولویت اساسی است که سیما تیرانداز به خوبی از عهده آن و ارتباط با تماشاگران بر آمده است.
***
نمایشی که در آن مشغول هستید، تئاتر فضا است که صحنه ندارد و تماشاگر در ارتباط تنگاتنگی با بازیگران است. کار کردن در چنین شرایطی برای شما آسان بود یا دشوار؟ ضمن اینکه به نظرم نقش شما در این نمایش پررنگتر و پرفشارتر هم هست.
بله نقشی که بازی میکنم، نقش آدمی است که در مصرف مواد مخدر به شدت جنون رسیده و این مسئله محوریت شخصیت و داستان او شده است. ریحان، کاراکتر متفاوتی است نسبت به دیگر کاراکترها و در طی این نمایش در واقع او تازه مصرف کرده و در نتیجه انرژی اش بالا رفته است. درباره ارتباط تعاملی با تماشاگران باید بگویم که این ارتباط هم جذاب است و هم خطرناک، چون ممکن است با هر واکنش و رفتاری از سوی تماشاگران مواجه شویم. باید در پرانتز تاکید کنم که ما تماشاگران بسیار باظرفیتی داریم و این نوع برخوردها را اصلا پیش بینی نمیکردم. راستش خودم را برای مسائل و برخوردهای دیگری آماده کرده بودم اما متوجه شدم که تعامل تماشاگران با نمایش و کاراکترها خیلی خوب است و بهاندازه و درست واکنش میدهند. البته در چنین نمایشهایی هر اتفاقی از سوی تماشاگر ممکن است و به نظرم باید در این نوع تئاترها آمادگی کامل داشته باشید. من در طی نمایش در تعامل با مردم وقتی که بازیام تمام میشود و به گوشهای از سالن میروم و به خودم میگویم کهای کاش این طور گفته بودم، یا چه میشد که طور دیگری حرفم را مطرح میکردم. در مواردی هم خودم را برای گفتن نکتهای آماده کردهام اما در برخورد با تماشاگران و تغییر واکنشها چیز دیگری گفته ام. در این نوع تئاتر دائم در حال تجربه هستیم و به شخصه این نوع ارتباط و تجربه را دوست دارم.
شما هر شب در حال اجرای این نمایش هستید و دائما باید ذهن تان آماده بداههگویی باشد. آیا این نوع اجرا برای شما چالش بزرگی به حساب میآید؟
خیلی. اجرا به این صورت است که مجبورم در بین تماشاگران در حرکت باشم و بیشتر اجراهایی که داشته ایم، تماشاگران غرولند نکردهاند یا فریاد آخ گفتن شان بلند نشده است. یک شب چندین مرتبه صدای آخ گفتن تماشاگرانی را شنیدم، گویا پای چند نفری را له کرده بودم و صدای آنها تمرکز مرا به هم ریخت. درنتیجه تصمیم گرفتم از آن محدوده دور بشوم و این تصمیم میزانسنم را به هم ریخت. این اتفاق چالشی برای من بود تا خودم را برای این گونه اتفاقات و تغییر میزانسن و اجرا هم آماده کنم. از این تجربهها هر شب اتفاق میافتد بهخصوص کاراکتر من به نسبت بقیه خیلی در بین جمعیت راه میرود و با آنها تماس فیزیکی هم دارد. بعد از دیدن نمایش احساس کردم که حجم زیادی از آن متکی به نقش شما است.
نوسانات هیجانی بالا و پایینی از کاراکتر ریحان میبینیم. احساسم این بود که فشار زیادی روی شما وجود دارد.
آره خیلی. من قبل از صحنه نگرانم که این همه هیجانات را چطوری کنترل و اجرا کنم تا میروم سر صحنه فراموش میکنم که چه میزان انرژی میگذارم و سعی میکنم بهترین اجرایم را داشته باشم. ولی وقتی از صحنه بیرون میآیم، تازه میفهمم که چقدر انرژی از من رفته است. به کارگردان کار در طول تمرین میگفتم که ریحان از آن نوع شخصیت هایی است که من سه بار نمیتوانم آن را اجرا کنم و باید یک بار حس آن را بگیرم و نظرات شما را بشنوم و بعد از آن فاصله بگیرم. بروم روی آن فکر کنم تا مرتبه بعدی بتوانم تغییرات مورد نظر ایشان را اعمال کنم. کارگردان خیلی روی تغییرات هیجانی این کاراکتر تاکید داشت و میخواستند یک شخصیت هیستیریک، جنون زده و غیر نرمال را بازی کنم. این بالا و پایینهای رفتاری خیلی برای من سخت بود.
حالا نقطه نظر خودتان چه بود؟ آیا باور پذیر بود؟
بله. تلاش شما بی نتیجه نبود، کاملا این کاراکتر را باورپذیر بازی میکنید. البته من انتظار داشتم کاراکتری که مثلا لادن مستوفی بازی میکنند با توجه به آسیبها و بلایایی که بر سرش آمده است، این نوع نوسانات روحی را از خودش نشان بدهد تا کاراکتر شما که از ابتدا متوجه شده است که بچه سرراهی است. به نظرم پذیرش مشکلات برای چنین فردی باید راحتتر اتفاق بیفتد. هر یک از این کاراکترها به یک نوع از مواد مخدر گرفتار هستند، در نتیجه اثراتی که روی آنها دارد متفاوت است و در نتیجه از آنجا که ریحان مصرف کننده مواد مخدری شیمیایی است، واکنش هایش هم بیشتر و هیجانیتر است. در واقع استفاده از موادی چون کراک یا شیشه موجب میشود که بدن مصرف کننده کرم بگذارد و برای همین ریحان در جایی میگوید تمام بدنم کرم زده است و از تماشاگران درخواست میکند که پشت او را بخارانند. من به عنوان بازیگر از یک جایی متوجه شدم که اشاره او از اینکه من هر روز کرمهای بدنم را به قلاب میزنم، یعنی چه؟ چون با این نوع افراد مواجههای نداشته ام. من خیلی نگران باورپذیری اجرایم بودم و جالب بود که شبی میزبان کارتن خوابها و مددکاران بودیم و آنها این کاراکتر و نوع بازی من را تایید کردند. این افراد به من گفتند که آنها این نوع جنون را تجربه کرده اند. در طی تمرین و بازی من مدام این سوال را داشتم که این نوع بازی و جنون درست است؟ چون ما با این نوع افراد و رفتاری که گرفتار آن هستند، سرو کار نداریم، کارتن خوابها و کارگردان به خاطر تحقیقاتی که داشتند، آن را درست میدانستند.
فکر میکنید پرداختن به زنان کارتن خواب روی جامعه و مردم میتواند تاثیرگذار باشد؟
من نمیتوانم این سوال را پاسخ بدهم و فقط میتوانم از بازخوردها نظرم را بگویم. وقتی نمایش تمام میشود و تماشاگران از تجربههای خود و مواجهه شان با این نوع افراد به ما میگویند، میفهمیم که تلنگری بر جمع زده شده یا نه؟ افرادی اظهار تاسف برای عزیزانشان میکنند و برخی میپرسند چطور میتوانند کمک کنند؟ این واکنشها به من این پیام را میدهند که تاثیر لازم گذاشته شده است. البته معتقدم ما ملت احساساتیای هستیم و در لحظه دچار غلیان احساسات میشویم. اگر در طی این نمایش افراد احساساتی شوند وتاثیر این احساس در آنها بماند، میتوانیم امیدوار باشیم که نمایش اثرگذار بوده است و شاید منجر به تغییر رفتار آنها با کارتن خوابها و نوع دوستی در آینده خواهد شد.
به نظرتان آدمی میتواند خودش را در «یک دقیقه و سیزده ثانیه» تعریف کند؟ با توجه به اینکه این کاراکترها زندگی پر از بحران هم داشته اند.
نه واقعا. در هشتصد ساعت هم نمیتوانی خودت را به کسی بفهمانی و تعریف درستی از خودت بدهی. شاید این نام به هر حال اشاره به این است که شاید لازم است ما از کوچکترین زمانی که در اختیار داریم، استفاده بکنیم. خیلی دقیق نمیدانم که هدف از این نوع نام گذاری چه بوده و برایم سوال نشده است. تصور من این بود که شاید اشاره به این است که زمان ما چقدر کوتاه است و همان «یک دقیقه و سیزده ثانیه» هم غنیمت است.
انتخاب ترانهها و موسیقی استفاده شده در نمایش مطابق با هر کاراکتر تغییر میکند. از طریق موسیقی، فضای عامه جامعه به تماشاگر منتقل میشود و به نظرم درک درستی از موسیقی در نمایش وجود دارد. البته من چند ترانه را در نظر گرفتهام و هر چند شب آنها را تغییر میدهم چون تماشاگرانی داشتیم که چندبار اجرا را دیده بود و موقع اجراترانه را حدس میزد. برای همین مجبور شدم چنینترفندی را به کار بگیرم.