به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۱۸:۰۵
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۱۷ ساعت ۲۲:۱۳
کد مطلب : ۱۳۹۵۷۰

گزارش میدانی«بهار» از عصر میدان آزادی

لیلا زلفی گل
روزنامه بهار
بزرگترین میدان پایتخت تنها بنای کانونی و نمادین آن نیست؛ میدانی که دور گذرگاه های آن مملو از خودرو و مسافر است. آزادی همچنین تنها یک گذرگاه نیست و این را مي‌شود از اتراق چند ساعته یا هر روزه آزادی نشینان بر چمن کاری‌هاي لانه زنبوری گرداگرد بنای آزادی فهمید. کافی است در این میدان ساعتی را بگذرانی تا تصاویری فراتر از یک گذرگاه را از آزادی ثبت و روایت کنی.
***
قیمت مناسب دست فروشان
سه زن یکی میانسال و آن دوی دیگر نسبتا جوان کنار چمن کاری‌هاي لانه زنبوری روی زمین نشسته و گرم صحبت هستند. برای این سه زن ترکمن گویا چندان مهم نیست که پیرامونشان چه مي‌گذرد. مي‌گویند «ما برای تفریح و خرید از دستفروش‌هاي اطراف میدان به اینجا مي‌آییم . قیمت اجناس خیلی مناسب است. هم مي‌گردیم و هم خرید مي‌کنیم»
خلافکاران جلوی دید کلانتری نیستند
علی آقا عکاس است، او می‌گوید: از سال 51 اینجا هستم. آلوده این کار شده ام. کار دیگری بلد نیستم. دیگر کسی طالب عکس‌هاي من نیست به جز افغان‌ها و کُردهای عراق که معمولا برای خرید اینجا مي‌آیند و با آزادی عکس یادگاری مي‌گیرند. من بیشتر برای مردم راهنمای اطلاعات تهران هستم. خیلی از کسانی هم که سراغم مي‌آیند شماره فلان ساقی را مي‌خواهند. بالای میدان همه خلافکار هستند یا مي‌کشند یا مي‌فروشند. خیلی از شهرستانی هایی که ناآگاه هستند شب‌ها دراین محوطه مي‌خوابند و صبح‌ها متوجه سرقت اموالشان مي‌شوند و به همین کلانتری میدان مراجعه مي‌کنند و در نهایت کاری نمي‌توانند بکنند. با وجود استقرار کلانتری در پارک، معتادان تخلیه نمي‌شوند مگر اینکه به آن‌ها دستور بدهند یکی دو روز به شدت بگیر و ببند دارند و دوباره اوضاع به روال قبل بر مي‌گردد. اکثر مواقع هم فقط خلافکارها را از جایشان بلند مي‌کنند و روانه قسمت دیگر پارک مي‌کنند. مهم این است که جلوی دید کلانتری نباشند.
شلوغی های آزادی
چند قدم آن طرف تر، دو سرباز در سرازیری سبز رو به مرکز میدان روی چمن‌ها دراز کشیده و تخمه مي‌شکنند. با نزدیک شدن به آن‌ها خود را جمع و جور مي‌کنند. از پادگان لویزان به این سمت شهر آمده اند. اهل مشهدند و کمی هم خجالتی می‌گویند: شلوغی آزادی خیلی خوب است. مخصوصا بعدازظهرهای آخر هفته که همه برای عکس و سلفی و موزه مي‌آیند. اینجا کلی سوژه جذاب برای دیدن دارد. وقت هایی هم که مامورها سراغ معتادها مي‌آیند دیدنی است. آن‌ها در گوشه دیگر پارک جمع مي‌شوند و با رفتن مامورها باز سرجای قبلی برمی گردند. یکی از آن‌ها مردی را نشان مي‌دهد که با پیراهن چارخانه آبی بی توجه به نگاه بقیه در حالات و از زوایای مختلف مشغول سلفی گرفتن است.
راننده های هنجار شکن
پائین سرازیری یک زن و مرد جوان با لباس و کلاه دوچرخه سواری کوله هایشان را وارسی مي‌کنند. با انگلیسی دست و پاشکسته مي‌گویند: لیتوانی تا تبریز را با دوچرخه آمده ایم و از تبریز تا تهران با اتوبوس. آن ها از زیبایی‌هاي ایران مي‌گویند و در کنارش از رانندگی و بوق‌هاي ممتد و ناهنجار راننده‌هاي ایرانی. آن‌ها به این جا آمده‌اند تا میدان آزادی را از نزدیک ببینند. به گرمی از عکس گرفتن استقبال مي‌کنند و دست تکان مي‌دهند و با لهجه ای شیرین مي‌گویند «خداحافظ». در همان لحظه پنج مامور مستقر در کیوسک به سمت معتادها مي‌روند و شروع به بازرسی بدنی مي‌کنند. اما تنها کاری که صورت می‌گیرد این است که معتادان را متفرق مي‌کنند. گویا واقعا مهم است که جلوی چشم کلانتری نباشند. هر دو مسافر خارجی همه را مي‌بینند.
مسافرانی که در پایانه آزادی
 تردد می‌کنند
با زن و بچه هایش از همدان به تهران آمده است. یک ساعتی است در میدان منتظر نشسته‌اند تا دنبالشان بیایند. کنار همان معتادهایی اتراق کرده‌اند که ماموران چند دقیقه قبل آن‌ها را از سمت دیگر پارک به این قسمت تارانده اند. بچه هایشان لحظه ای چشم از آنها برنمی دارند. اعضای این خانواده شماری از آن هزاران مسافری هستند که روزانه به این پایانه تردد دارند و ساعت‌ها مجبورند به خاطر نبودن استراحتگاه مناسب در کنار مصرف کنندگان شیشه و حشیش اوقات بگذرانند.
مادری که ساقی است!
فال مي‌فروشند. رویشان را با چادر مي‌گیرند. مي‌گویند ما حرف به درد بخوری نداریم. به سختی چندکلام مي‌گویند « ما اهل مشهد هستیم. شش سال است که به تهران آمده ایم. هر از گاهی برای کار اینجا مي‌آییم. این منطقه پر از معتادهایی است که برای کشیدن مي‌آیند. چند وقتی است که یک زن با بچه‌اش همین جا زندگی مي‌کند و شب‌ها هم مي‌خوابد. مي‌گویند ساقی است ولی ظاهرش نشان مي‌دهد که معتاد هم هست. خلاف کار هم در این منطقه زیاد است» در همان لحظه مردی سر مي‌رسد. کنار یکی از زن‌ها مي‌نشیند. به ظاهر نشان مي‌دهد مي‌خواهد سر از اقبالش در بیاورد ولی تعداد زیاد اسکناس‌هاي رد و بدل شده خیلی بیشتر از قیمت یک فال دوهزارتومانی است!
با وجودی که حشیش داشت، آزاد شد
در قسمت غربی میدان، روی چمن‌هاي بلندی روبه روی ایستگاه مترو جمع شده اند. دوتا دوتا یا چند تایی. به سختی مي‌شود با آنها حرف زد. یکی از آن‌ها این پا و آن پا مي‌کند و اما فرا نمی‌کند و می‌گوید: «بچه ارومیه هستم. کارمند تامین اجتماعی بودم بیکار شدم. اینجا پاتوق ما شده. مصرف من فقط حشیش است. همین چند دقیقه قبل گرفتند و با اینکه حشیش داشتم ولم کردند. دادسرا بابت این مقدار حشیش که من را به زندان نمي‌فرستد و تازه من با وجود این همه سال، سوءسابقه ای ندارم. من که مورفین مصرف نمي‌کنم. این‌ها را هم که مي‌گیرند کلا ول مي‌کنند. مدتی به کمپ مي‌برندشان. بابت حشیش کمپ نمي‌برند.
آزادی پاتوقی برای مصرف شیشه
رفیقش وقتی مطمئن شد کسی مامور نیست و یک کار خبری است گفت «ما نشسته بودیم دور هم که سراغمان آمدند. کمی در کانکس کلانتری گشتند و چیزی پیدا نکردند و ولمان کردند. من خودم شیشه مصرف مي‌کنم، با حشیش حال نمي‌کنم. لذتی که شیشه به من مي‌دهد با بقیه چیزها فرق دارد، این قدر که حتی پدر و مادر خودم را هم نمي‌شناسم. هر روز از کرج به آزادی مي‌آیم. کرج مکان ندارم. مکان ما برای مصرف همین جا است. رفیق‌هاي خوبی در این جا دارم که مواد به من مي‌رسانند. من کار و درآمدی از خودم ندارم. ساقی هر روز با موتور یا ماشین در ساعت خاصی در این اطراف مي‌چرخد» نفر اول در حال خالی کردن سیگار برای بار زدن حشیش ادامه مي‌دهد « از خیلی شهرها که مي‌آیند به این نقطه مي‌رسند و مي‌شود به راحتی آن‌ها را شناسایی کرد و زد و بند کرد و پول در آورد. مثلا گوشی داد و پول یا جنس گرفت یا برعکس. من خودم امروز گوشی دادم و جنس گرفتم. هر کسی هم جنس خودش را به راحتی پیدا مي‌کند. مصرف کننده هم همین جور است. من هنوز ندیدم معتادی صبح خمار از خانه بیرون بیاید و شب هم خمار به خانه برگردد، حتی وقتی چیزی در جیب نداشته باشد.»
معتادانی که در آزادی اوردوز می‌کنند
«حاج بابایی» کارمند اورژانس تهران است. موتور اورژانس در نزدیکی کانکس کلانتری مستقر است. مي‌گوید: «چند وقت پیش 200موتور وارد کرده‌اند که در 160 نقطه تهران مستقر هستند. بیشتر این مناطق، مناطق پرترافیک پرخطرند که در صورت پیشامد هر اتفاقی و تا رسیدن امداد، ما کارهای اولیه را انجام مي‌دهیم. من دو ماه است که در میدان آزادی اسکان دارم. وجود این معتادها بسیار برای این منطقه ناخوشایند است، به خصوص که این میدان هم یک منطقه توریستی است و هم پایانه مسافربری. بارها در اینجا شاهد اوردوز کردن معتادها بودیم که نیاز به حضور و امداد اورژانس است. هرچند که بعد از امداد به علت از بین رفتن اثر مواد و هدر رفتن هزینه ای که کرده‌اند شاکی مي‌شوند. این جا یک محیط کاملا ناامن است. در مناطق دیگر خیلی از معتادان در سرویس بهداشتی یا مخفیگاهی در حال تزریق هستند ولی در این جا ما مي‌بینیم که به راحتی و در فضای باز مشغول این کار هستند. به خاطر وجود کانکس کلانتری در این سمت پارک، شب‌ها در قسمت پایین پارک مي‌خوابند و این طرف دیده نمي‌شوند. ماموران کلانتری به من مي‌گویند ما این‌ها را دستگیر مي‌کنیم و تحویلشان مي‌دهیم ولی بدون وثیقه، قاضی این‌ها را آزاد مي‌کند و این یک نوعی دهن کجی به ما ماموران کلانتری است. هر چند که ما باز هم همین کاررا تکرار مي‌کنیم ولی تا زمانی که همکاری سازمان و نهادی نباشد اوضاع همین است.
هر کس لنگ بماند می‌داند در آزادی می‌تواند جنس پیدا کند
حاج بابایی ادامه مي‌دهد: من خودم چند روز پیش شاهد مکالمه دو نفر از آنها بودم. ظاهرا یکی از آنها یک گوشی سرقت کرده بود و بر سر قیمت در حال چانه زنی بودند. زنی در این جا با بچه‌اش زندگی مي‌کند که فروشنده مواد است و شخصی صبح به صبح به او جنس مي‌رساند و خیلی از معتادهای این پارک مشتریش هستند و عملا کسی کاری به این زن ندارد. هر کسی در هر جایی که لنگ مواد بماند مطمئن است در میدان آزادی مي‌تواند جنس مورد نیازش را پیدا کند. در این منطقه همه چیز پیدا مي‌شود. کسی هم که در این جا فروشنده است خیلی خوب مشتری خودش را پیدا مي‌کند و سریع مي‌فهمد کی دنبال چه جنسی مي‌گردد. اکثر کارتن خواب‌هاي این جا شهرستانی هستند. بارشان روی کولشان است و شب هم اتراق مي‌کنند. ماموران کلانتری هر از گاهی یکی دو ماشین از آن‌ها جمع مي‌کنند و مي‌برند، حتی ماموران مبارزه با مواد مخدر هم در این منطقه زیاد رفت و آمد دارند ولی باز هم اوضاع به همین شکل اسفناک است. وقتی کسی را فقط به عنوان معتاد بگیرند سریع آزاد مي‌شود اگر جنسی هم داشته باشند و مقدارش کم باشد فقط مدت کمی آن‌ها را نگه مي‌دارند و باز هم آن‌ها به جای اول خود برمی گردند.
تا انتهای نئشگی به خانه نمي‌روند
توریست اینجا فراوان است. غیر از خواهر برادر شیرازی که زیر برج آزادی مي‌چرخند و چند ایرانی دیگری که معلوم نیست تهرانی هستند یا شهرستانی، دو همسفر ترکیه ای در کانون میدان نشسته اند. از کنار آن‌ها یک توریست بور و چشم آبی دست در جیب رو به سوی میدان انقلاب آهسته قدم مي‌زند.  هوا رو به تاریکی است. عده ای را مي‌بینی که تاریکی برای آن‌ها ادامه نوعی خاص از زندگی است؛ کسانی که تا انتهای نئشگی به خانه نمي‌روند یا آن هایی که خانه آن‌ها تکه مقوایی بیش نیست. بعضی دیگر از بی حسی نای رفتن به خانه ندارند. سر و کله ساقی‌ها انگار پیدا مي‌شود. این را از همهمه خریداران مي‌شود فهمید. مرد چارخانه آبی پوش اما هنوز در حال سلفی گرفتن است.