کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

غزه را نمی‌دانم اما «ايذه» و سدش را چرا!

13 مرداد 1392 ساعت 8:31


محمد مالی


گروه مقالات: حضور دردناک «محسن رضايي» در جمع سیاه‌پوشان ایذه‌ای در غم فاجعه «گدار شهپیر» و پرپرشدن کودکان و زنان بی گناه منطقه «سادات حسینی» بود. او حتی پیش از اینکه «آب نیرویی‌ها» از برج‌هاي الهیه تکانی بخورند به زادگاه مردمان محرومی رسید که یک دهه است به تعبیر امام جمعه شجاع و آزاده ایذه شرایطی سخت تر از غزه تحت محاصره و ظلم اسرائیل را تجربه مي‌کنند. و این یعنی کوتاه شدن دیوار قدرت طلبی یک کنشگر سیاسی. یعنی نزدیک شدن به مردم. یعنی رفتن لای کتاب قطور تاریخی که در سالیان بعد به نگارش درخواهد آمد. یعنی جلو آمدن. یعنی پیله را شکافتن. یعنی یک سمفونی تازه را نواختن. یعنی در مسیر شدن بودن.

با این حال نمی دانم حتماً فرزند زاگرس دست کم این جمله دردناک یک مقام متنفذ روحانی را که قطعاً برای هر گونه اظهار نظری مصالح عمده ای را هم در نظر مي‌گیرد برای مرکز نشینان نقل خواهد کرد و به یادگار خواهد برد اما وقتی امام جمعه ایذه چنین مي‌گوید به راستی یعنی چه؟ غزه را نمی دانم ولی زائویی نیمه شب در کنار دریاچه سد کارون ۳ که راه و پل و جاده را شست و برد به همراه طفل بی گناهش بی صدا جان داد.

غزه را نمی دانم ولی مارگزیده ای آنقدر درد کشید تا... عقرب گزیده ای...از کوه سقوط کرده ای...سکته کرده ای...عدد این مظلومان از ۴۰ گذشت در این سالیان سخت تا تکانه ها به مینی بوس عزا رسید. باز هم غزه را نمی دانم. امروز شاید به راحتی کودکان روستاهای ایذه نیز بتوانند از پس پاسخگویی به این پرسش برآیند که معنای تشبیه بکار رفته توسط امام جمعه ایذه در مورد وضعیت غزه با روستاهای اسیر در آن سوی سدکارون سه چه بوده است.

کافی است کمی منصف بود و آزاده و البته از کلیدواژه‌هاي زیر استفاده کرد: «۱۵ روستا، دوازده هزار نفر، ده سال، ۸۰۰ میلیارد تومان، کارون سه، ۱۲ بی گناه» بالاخره آیا دیوارها کناره خواهند گرفت یا همچنان «دَرِ» سیاست در جامعه ایرانی بر همان پاشنه ای خواهد چرخید که...مگر نه اینکه مقتدای ما علی است که تعرض به دختری یهودی در بلاد اسلامی را تاب نمی آورد.

امروز باید پیش از آنکه «سیدعلی صالحی» رگ غیرت نیاکانی اش بجوشد و باز هم چونان مویه «سیاوشان سفیلان» و مرثیه «کارون خونبهای خوزای من»؛ اسیران ابدی «گدار شهپیر» سوژه این شاعر دردمند شود رگ‌هاي دیگری باید بجنبد. «سید گفتار» هم این بار قول دهد. قول مردانه که شعر نخواهد گفت برای حسینی‌هاي عزادار، برای ارابه مرگ، دریاچه آه و حسرت. برای ناله‌هاي کودکان اسیر. برای ساحل نشینان غریب. برای دریاچه نحس. برای غم بی مادری. برای تابوت‌هاي چوبی. برای مویه‌هاي غمگنانه. حتی برای پنجره‌هاي روبه دیوار. حتی برای برج‌هاي الهیه. برای...!


کد مطلب: 14306

آدرس مطلب :
https://www.baharnews.ir/news/14306/غزه-نمی-دانم-اما-ايذه-سدش-چرا

بهار نیوز
  https://www.baharnews.ir