به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۶ - ۱۵:۳۵
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۶ ساعت ۱۲:۲۷
کد مطلب : ۱۴۳۸۲۲

کانون اصلاح و تربیت؛ پشیمان‌های شهرزیبا

لیلا زلفی گل- روزنامه بهار
 15 اسفند 96 یک سالی مي‌شود که آرش هفده ساله در کانون اصلاح و تربیت تهران روزگار مي‌گذارند. پسری که درسابقه‌اش هیچ نشانی از بزه ددیده نمی‌شود و یک لحظه نخواسته و ندانسته، عصیان نوجوانی در دفاعی هیجانی از مادری که تنها داراییش بود، زندگیش را به دست حادثه‌اي دگرگون مي‌سازد. آرش الان هفده ساله است و زمان وقوع جرم بیشتر ازشانزده بهاراز عمرش نگذشته بود.شماره تلفنش هم مثل مکانش غریب است. جایی به اسم «شهر زیبا». صدای گرفته بی رمقی از آن سمت تلفن به گوشت مي‌رسد. ناخودآگاه دستانت مي‌لرزد. نمی خواهی باور کنی صاحب این صدایی که مي‌توانست پر از شور زندگی باشد، نوجوانی است که کابوس هر شب او چیزی نیست جز سنگینی طناب دار.نفس عمیقی مي‌کشد تا از اتفاق آن روز حرف بزند «مقتول به مادرم بدهکار بود. دعوا فقط سر 126000تومان بود. ما حتی قبل از این سر این پول دعوایی هم نداشتیم. هرباری که از او مي‌پرسیدیم کی ته حسابت را مي‌دهی؛ حرفی از پس ندادن نمی زد و هر بار مي‌گفت خیالتان راحت پرداخت مي‌کنم. بار آخر خودش گفته بود یکشنبه پرداخت مي‌کنم. همان شب در حال برگشت به خانه بودیم که ماشینش را دم در دیدیم.رفتیم و مادرم در زد و در را باز نکرد. چندین باردیگر در زد و بالاخره با عصبانیت بیرون آمد وشروع به داد و بیداد کرد که چرا هی در مي‌زنید و از اینجا بروید. مادرم بدهیش را طلب کرد. معلوم بود آن شب اعصابش از جای دیگر ناراحت است. یهویی گفت من اصلا چیزی به شما پرداخت نمی کنم. مادرم تهدید به شکستن شیشه ماشینش کرد مثلا برای یر به یر شدن. تا مادرم سنگی پیدا کرد و برداشت او هم همین کار را کرد. مادرم شروع به داد و فریاد کرد. دو تا مشت به کمر مادرم زد. نتوانستم مشتی که به او زده را تحمل کنم. چاقویی را که در داشبرد ماشین و برای ابزار کار بود برداشتم وداخل جیبم گذاشتم. نمی خواستم از اول چاقو بکشم، فقط محض احتیاط بود. به سمتش رفتم وفقط یقه به یقه شدیم نه اون دست روی من بلند کرد و نه من. مادرم برای جداکردن به سمت ما آمد. مادرم را هل داد و شروع به فحاشی کرد. من بیشتر عصبانی شدم. همان لحظه مرا هم هول داد و پای من به سنگی جلوی خانه گیر کرد و نزدیک بود بیفتم. نیم تنه‌ام که برگشت یکهو فکری زد به سرم و یادم افتاد چاقو پیشم هست. دست چپم داخل جیبم رفت. چاقو را فقط برای ترس درآوردم. او هم به سمتم آمد. عصبانی بود. دلم نمی خواست جلو بیاید. دیگر نفهمیدم چی شد. خودم خیلی ترسیده بودم. تمام چیزهایی که دیدم باورم نمی شد. همسایه‌ها همه برای کمک آمدند و او را داخل ماشین گذاشتیم. خودم همان جا ماندم و مادرم نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده. هر دو گیج شده بودیم. مادرم همان لحظه به آگاهی زنگ زد و از همان وقت من تبدیل شدم به یک آدم بزهکارو پشیمانی من از این کارم از همان ثانیه شروع شد».

صدای آرش در هیاهو و سروصدای کانون سخت به گوش مي‌رسد. چند باری گوشی را نگه مي‌دارد و سکوت مي‌کند. انگار دوست ندارد کسی از آن‌ها متوجه صدای محزونش شوند. از کودکیش حرف مي‌زند وزندگی قبل ازاین اتفاق «پدر و مادرم وقتی دو ساله بودم جدا شدند. پدرم را تا یکی دو سال پیش اصلا ندیده بودم. دو بار همین جا برای ملاقاتم آمد و قبل تراز این یکی دو بارهم بیشتر ندیده بودمش. »نفس عمیقی مي‌کشد و ادامه مي‌دهد:«من تا هشتم درس خوانده‌ام و تقریبا از چهارده، پانزده سالگی شروع به کار کردم. نزدیک عید بود و خجالت مي‌کشیدم از مادرم پول بخواهم. در کارگاه بسته بندی بلور شروع به کار کردم و بعد از چند وقت چون صاحبکارم از کارم راضی بود من را به مغازه‌اش برد. چند وقت بعد با پسرش دعوام شد و بیرون آمدم و جای دیگر مشغول شدم. من هیچ وقت اهل دعوا با کسی نبودم، مگر اینکه احساس مي‌کردم خیلی به من زور مي‌گویند و توی سرم مي‌زنند. معمولا بچگی و نوجوانی آرامی داشتم. این یک سالی هم که کانون هستم هیچ کاری خلاف عرف و قانون اینجا انجام نداده‌ام و مسئولین کانون از من رضایت دارند».

ذهن منسجمی ندارد، از برخورد خانواده مقتول مي‌گوید:«من دو باربا خانواده مقتول روبه رو شدم و نه آن‌ها حرفی زدند و نه من. قدرت نگاه کردن در چشمانشان را ندارم به همین خاطر هر دوبار که دیدمشان سرم تمام مدت پایین بود». سوالی ندارم که بپرسم جز اینکه اگر از زندان بیرون بیایی چه کار مي‌کنی؟آهی مي‌شکد و مي‌گوید: «خیلی فکر کردم. فقط دوست دارم کار کنم و این اشتباه جبران شود. خیلی دلم مي‌خواهد درس بخوانم ولی به خاطر مادرم امکان ندارد. خیلی سال است کار مي‌کند و دلم برایش مي‌سوزد.»صدای گریه‌اش بلندتر از حرف زدنش مي‌شود. لابلای هق هق چیزهایی مي‌گوید: «حرف خیلی دارم. همه حرف هایم در یک کلمه جمع مي‌شود؛ «پشیمانم». به خدا خسته شده ام. بچه‌هاي کانون کلی آدم برای ملاقات دارند من هیچکسی جز مادرم ندارم. همین جا هم رفیق درست و حسابی ندارم و نمی توانم به بچه‌هاي اینجا نزدیک شوم. من میلیون‌ها بار اعلام کرده‌ام پشیمانم ولی انگار هیچ کسی نمی فهمد. ولی قسم مي‌خورم راضی نیستم آزاد شوم واگر درصدی هم بخواهم آزاد شوم برای مادرم است که کسی جز من ندارد. بارها فکر خودکشی به ذهنم رسیده و باز به خاطرخودش منصرف شدم. به قرآن خسته شدم. کاش مي‌شد از این اوضاع خلاص شوم.راضی هستم دیه‌ام هر چقدر که هست را به مادرم بدهند تا راحت زندگی کند. فقط به یک گور چند متری راضی هستم. صبح به صبح که از خواب بلند مي‌شوم فقط ستون دیوار مي‌بینم. برای من خیلی زود بود. من کسی نبودم چاقو پیش خودم نگه دارم و توی خیابان‌ها ول بگردم؛ با اینکه در محله‌اي بزرگ شدم که عادی ترین کار حمل چاقو است. صبح هفت صبح از خانه بیرون مي‌آمدم وشش بعدازظهر برمی گشتم. نیم ساعت استراحت داشتم و باز تا یازده دوازده شب دم مغازه پسرداییم میوه مي‌فروختم. من اهل هیچ چیزی نبودم. نفهمیدم یهو این بلا از کجا به سرم آمد. من بچه بودم که پایم به اینجا باز شد؛ انقدرکه فکر مي‌کردم همان شب مي‌توانم با مامانم به خانه برگردم. تازه فهمیدم زندگی چه معنایی دارد و چقدر ارزش دارد. قدر بیرون از اینجا و خانواده را فهمیدم.

حرف من دو تاچیز بیشتر نیست؛ یکی اینکه هم پشیمانم و دیگر اینکه توقع بخشش ندارم، یعنی شنیدم که نباید توقع داشته باشم؛ چون خانواده‌اي را داغدار کردم. حتی اگربا مرگ من کمی هم دلشان خنک شود و ببخشندم راضی هستم. هر روز که خیابان را ازپنجره این کانون خراب شده مي‌بینم آتش مي‌گیرم. وقتی در حال اعزام هستم و مي‌بینم مردم در حال رفت و آمد هستند تمام وجودم مي‌سوزد.»

ترویج خشونت با اجرای مجازات اعدام
«مطهره ناظری» وکیل دادگستری و عضو «انجمن حمایت از کودکان» قصاص و اعدام مرتکبین زیر 18 سال را به لحاظ جرمی که در نوجوانی مرتکب شده‌اند موضوعی مي‌داند که باوجود تحولات مثبت در قوانین کیفری همچنان با آن مواجهیم. او مي‌گوید: «با وجود آنکه اعدام مرتکبین نوجوان همواره تبعات داخلی و بین المللی بسیاری به همراه داشته ولی همچنان بر صدور و اجرای چنین احکامی اصرار مي‌ورزیم. ستاندن حق حیات از افرادی که خود قربانی و آسیب دیده از وقوع جرم هستند به هیچ وجه عادلانه نیست. بی شک سهم عوامل محیطی و غیرمحیطی در بروز هیجانات آنی و ارتکاب چنین جرایم سنگینی قابل توصیف نیست و در حالیکه نوجوانی مرتکب خشونت آمیز ترین نوع جرایم مي‌شود پیش از همه بایستی کنکاش نمود که چه شرایطی موجب گردیده که کودکی مرتکب این سطح از خشونت شود»ناظری به عنوان وکیل از از پرونده «آرش» و شرایط و عللی که امثال این نوجوان را به سمت بزه مي‌کشاند مي‌گوید:«سال گذشته موردی به کمیته حقوقی انجمن ارجاع شد که نوجوان حدودا ١٦ ساله در منازعه‌اي که برای دریافت طلب به مبلغ صد هزار تومان رخ داد، ناخواسته موجب مرگ طرف مقابل شد. در اولین مواجهه با مرتکب نوجوان به درستی مي‌توان دریافت که سهم متهم در وقوع چنین جرایمی کمتر از آن است که بتوان وی را مستحق چنین عقوبت سنگینی دانست. در بررسی پرونده شخصیت این نوجوان همچون پرونده شخصیتی دیگر نوجوانان مرتکب جرایم سنگین، تاثیر شرایط محیطی بر وقوع جرم بیش از هر عامل دیگری تامل برانگیز است. در این پرونده متهم به دلیل شرایط نامساعد مالی خانواده از کودکی کار مي‌کرد، آن هم در سنینی که کودک از هرگونه اشتغال منع شده و همچنین سبک زندگی وی، حاشیه نشینی، آسیب خیز بودن محل زندگی و عدم مهارت طرفین در کنترل خشم همگی عواملی است که نقش شرایط محیطی را در بروز چنین حوادثی شفاف مي‌نماید. از طرف دیگر اثرگذاری شرایط دشوار و تنگناها در یک نوجوان به مراتب بیشتر از تحمیل همان شرایط بر بزرگسالان است».

او ادامه مي‌دهد:«کیفیت مجازات میان نوجوانان و بزرگسالان نیز بایستی متفاوت باشد و این تفاوت را مي‌توان بصورت یک ضابطه مشخص با معیار 18 سال تثبیت نمود نه آنکه همچون وضعیت فعلی ماده 91 قانون مجازات که عدم صدور حکم به حدود و قصاص، منوط به احراز شرایطی و بنا به تشخیص قضات است، کیفیت مجازات را به ورطه نگرش‌هاي متفاوت قضات سپرد. مردد بودن این ماده و حالت بینابینی آن، با توجه به درک متفاوت و نگرش متفاوت قضات در موارد بسیاری موجب صدور و اجرای حکم به حد و قصاص نسبت به مرتکبین زیر 18 سال شده است. بنابراین در کمال تاسف همچنان شاهد اجرای حد و قصاص نسبت به افرادی هستیم که در زمان ارتکاب جرم زیر 18 سال سن داشته اند. بطوری که طی هشت ماه اخیر چهار فردی که مرتکبین زیر 18 سال مي‌باشند در شیراز، تهران، بوشهر و نوشهر اعدام شده‌اند و همگی در زمان ارتکاب قتل بین 15 تا 18 سال سن داشته اند.»

لزوم بازنگری ماده 91
قانون مجازات اسلامی
این حقوقدان سخنانش معتقد است:«این روند بسیار نگران کننده است چرا که با وجود معاهدات بین المللی که به آنها پیوسته ایم همچنان پایبند به تعهدات خود در عدم صدور و اجرای حکم نسبت به مرتکبین زیر 18 سال نیستیم. این در حالی است که بنا به شواهد موجود مجازات‌هاي سالب حیات به هیچ وجه بازدارنده و تاثیر گذار نبوده بعلاوه آنکه اعمال چنین مجازات‌هاي سنگینی چون اعدام و حبس ابد نسبت به جرایم کودکان خود موجب ترویج نوعی خشونت است و هم اکنون در نظام‌هاي قضایی مترقی نیز توجه به شخصیت و تربیت کودک معارض قانون، همچنین پیش بینی پاسخ‌هاي اصلاحی و تربیتی چون گذراندن دوره‌هاي کنترل خشم، بیش از اعمال چنین مجازات‌هاي سنیگنی مورد توجه قرار مي‌گیرد. امروز خواسته کلیه فعالین مدنی صیانت از کودکان در برابر هر گونه اعمال خشونتی است که به این منظور مي‌بایست ماده 91 قانون مجازات مورد بازنگری قرار گیرد، ضمن آنکه انتظار مي‌رود قضات آگاه نیز به رعایت حقوق کودکان مصر و پایبند باشند.»