گروه جامعه: به گواهی آمار «سالانه 180 هزار نفر از افراد تحصیلکرده از کشور خارج میشوند و هر نخبه مهاجر یک میلیون دلار از کشور خارج و به کشور میزبان وارد میکند». بر آن شدیم تا در گپوگفتی با دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، چرایی شدت گرفتن این پدیده را به بحث گذاریم. او در واکاوی پدیده مهاجرت نخبگان دیدگاههای قابل تأملی دارد که بس خواندنی است.
*جناب ارمکی، آیا فکر میکنید امروزه مهاجرت نخبگان در جامعه ما به «مسأله» بدل شده است؟
مهاجرت نخبگان در ایران هم «مسأله» است و هم نیست، از طرف خود نخبگان مسأله نیست، حق است. به این دلیل که معتقدند نخبگان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... امکان کنش و کار در جامعه ندارند؛ برای مثال، نخبه اقتصادی، به سختی میتواند در جامعه سرمایهگذاری کند و پیوسته با بحرانهای مدیریتی و بحران بازار مواجه است. از طرفی، نخبه تکنیکی نیز امکان فعالیت چندانی را در جامعه ندارد چراکه جامعه نیازی به تکنیک و دانش او ندارد چون تکنولوژی در سطح بالا را وارد میکنیم و تکنولوژی در سطوح پائین هم اساسا خارج از صحنه رقابتهای تکنیکی است و در نخبگان انگیزهای برای فعالیت ایجاد نمیکند. کدام وزارتخانه یا کدام واحد تجاری و اداری را میشناسید که از متخصصان دانشگاهی و نخبگان جهت پیشبرد امورشان بهره میگیرند؟ متأسفانه هیچیک، نیروهایشان را بطور رسمی نمیگیرند. نخبگان جایی برای ورود به سیستم ندارند، اینجا است که مهاجرت را برای خود یک «حق» تلقی میکنند؛ چرا که معتقدند در عین حال که تلاش کردهاند سرمایه، دانش، تکنولوژی، تخصص و... داشته باشند اما جامعه به آنان امکان کار نمیدهد حتی اگر چنین امکانی هم فراهم شود، آن کار متناسب با تخصص آنان نیست. بنابراین، از این منظر مهاجرت نخبگان برای خود آنان «مسأله» بشمار نمیرود.
اما مهاجرت نخبگان در آنجا به «مسأله» بدل میشود که وقتی جامعهای از لحاظ ساختاری در حال تغییر و سازماندهی است، به حضور نخبگانش بیش از پیش نیازمند است و در این فضا، طبیعتا مهاجرت نخبگان، یک آسیب خواهد بود. اما وقتی در جامعهای، راه ورود نخبگان به سیستم بسته است و در عین حال، نخبه و سرمایه هم تولید میکند ولی نظام سیاسی چندان نسبت به خارج شدن این حجم از جمعیت نخبه و این سرمایهها از کشور واکنش و مقاومتی نشان نمیدهد، همگی بیانگر این نکته است که سیستم نیز، مهاجرت نخبگان را به عنوان «مسأله» قلمداد نمیکند.
پس به یک معنا میتوان گفت که مهاجرت نخبگان، در حال رخ دادن است و همچنان ما در مسیرش قرار خواهیم گرفت و تنها مسأله ما، یک فغان اجتماعی و اخلاقی است که مطبوعات و برخی شخصیتهای کشور آن را نمایندگی میکنند و شاید تنها این طیف هستند که از مهاجرت و خروج نخبگان به عنوان مسأله حرف میزنند. فارغ از این دو طیف، همه در یک توافق نانوشته در برابر مهاجرت نخبگان سکوت کردهاند.
*جامعهای که نسبت به خروج نخبگانش بیتفاوت است؛ در آینده چه آسیبهایی ممکن است انتظارش را بکشد؟
جامعهای که نخبههایش را از دست میدهد، هم در حوزههای مدیریتی با ضعف مواجه میشود و هم در شناخت بحران. واقعیت این است که نخبگان مسأله را زودتر از وقوع حادثه پیشبینی میکنند و این خود میتواند از وقوع بسیاری از مسائل جلوگیری کند. بر این اساس، جامعهای که به هر دلیل نخبگانش را از دست میدهد، به تدریج به جامعهای ضعیف بدل خواهد شد که توانایی تشخیص و مدیریت بحرانهایش را ندارد. این ضعف نیز به تدریج به نظام اجتماعی، ساختار مدیریتی و پروژههای توسعه تسری یافته و جامعه را دچار نقصان میکند.
*آیا در گذشته هم با این حجم از مهاجران نخبه روبهرو بودیم؟
کشور ما به لحاظ تاریخی هم مهاجر داشته هم مهاجرپذیر بوده است؛ اما اگر مهاجرتی هم صورت میگرفت، موقتی بود.
*چه شد که این موازنه تغییر کرد؟
منطقِ مهاجرفرستِ ما، منطقِ غلبه و سلطه یا به تعبیری، بهرهگیری بود نه منطق خروج سرمایه از کشور. در گذشته اگر مهاجرتی صورت میگرفت، برای اثرگذاری بر دنیا بود. نخبگانی که میرفتند، در کشور مقصد، سازمان و تشکیلات برپا میکردند و جامعه ایرانی را با جامعه جهانی پیوند میزدند. اما امروز این نیروی نخبه وقتی از کشور خارج میشود دیگر برای همیشه میرود و بعضا به ضد جامعه در میآید و در خدمت جامعه دیگری قرار میگیرد. منطق مهاجرتی ما، امروز با مهاجرت در گذشته متفاوت شده است. در گذشته ما اتفاقا بیشتر مهاجرپذیر بودیم اکنون این موازنه تغییر کرده است، این خود اتفاق عجیبی است که از آن غافل هستیم. بررسی دلایل آن، نیازمند کارهای جامعهشناسانه است.
*این معادله از چه زمانی تغییر کرد؟
به اعتقاد من، در این دو دهه اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است، از زمانی که مدیریت، اقتصاد، حوزه ساماندهی فرهنگ و... پیشبینیناپذیر شد، دیگر جامعه نتوانست خود را بازتولید کند. در این فضا، افراد دچار یک ابهام در وضعیتشان شدند و تصمیم به رفتن گرفتند.
*یک بخشی مسائل ساختاری است و بخشی از آن به خود جامعه نخبگان بازمیگردد. بالاخره نخبگان و روشنفکران هم یک «مسئولیت اجتماعی» دارند، با مهاجرت آنان، تعهد و مسئولیت اجتماعیشان در قبال جامعه چه میشود؟
در جامعه ما نخبگان علمی مسئولیت ندارند، همه مسئولیتها دست نخبگان دولتی و نظام سیاسی است. اتفاقا، نخبه در این کشور اصلا مسئولیت ندارد و قرار نیست کاری انجام دهد. ما از نخبگان سلب مسئولیت کردیم، برای همین است که «نوآوری» معنا ندارد؛ برای همین است که اصلاح امکانپذیر نیست و نخبگان نمیتوانند کنش انجام دهند که اگر میتوانستند، این اتفاقات نمیافتاد. مشکل ما این است که ما از نخبگانمان سلب مسئولیت کردیم. با این حال، به اعتقاد من، نخبگان ما علیرغم اینکه مسئولیتی نداشتند اما همواره برای اثرگذاری تلاش کردند. شما اگر کارنامه همه کسانی را که مهاجرت کردند، ببینید، در خواهید یافت که در کارنامه همه یک دوره تلاش برای اثرگذاری وجود دارد که در نهایت به سرخوردگی انجامیده است. این بدان معنا نیست که نخبگان ما مجموعه آدمهای بی وطنی بودند بلکه آنان به جوابی نرسیدند و رفتند.
*چطور میتوان معادله «مهاجر فرستی» در برابر «مهاجر پذیری» را معکوس کرد؟
معتقدم، تنها عاملی که میتواند تغییر کند، نگاه نظام سیاسی در مورد علم، دانشمندان، متخصصان و نخبگان اقتصادی است. نباید نگاه یک جامعه، ضد ثروت و ضد سرمایه، ضد متخصص، ضد روشنفکر، ضد دانش و... باشد. اگر چنین نگاهی اصلاح شد، درصدی از اصلاح در وضعیت نخبگان هم صورت خواهد گرفت و اگر تغییر نکند ما همچنان با انباشتی از مسائل مواجه خواهیم بود.