به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۲۱:۵۸
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱ ساعت ۱۵:۲۱
کد مطلب : ۱۸۸۲۸۴

چرا استاد شجریان ماندگار است؟

چرا استاد شجریان ماندگار است؟
گروه هنری: زادروز استاد محمدرضا شجریان خسرو آواز ایران، بهانه‌ای برای بررسی راز ماندگاری اوست.
«خون می‌خورم از این‌که شجریان را از لحاظ فنی و جایگاه اجتماعی، تا این حد تقلیل داده‌ایم و تصور می‌کنیم که با تقلید صدا، طرز خنده و سخن گفتن محجوبانه، نگاه از گوشه چشم و ادای نت‌های اوج و بعضاً راه گردانی‌ها و شیوه رفتارش با وقایع اجتماعی عصر و نظیر به او نزدیک شده‌ایم و در عِداد شاگردان و پیروانش قرار گرفته‌ایم. لازم است باور کنیم که ما در طول تاریخ فقط به یک شجریان نیاز داشته‌ایم و بابت این نعمت، سر بر آستان حق ساییم.» سعید شفیعیون، مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اصفهان و شاگرد استاد شجریان گوینده این جمله‌هاست. او ، از جایگاه والای محمدرضا شجریان در موسیقی ایرانی سخن گفته و شاکیان او را مورد خطاب و عتاب قرار داده است. در متن پیش رو، مشروح سخنان او را از نظر می‌گذرانید.
وجه تمایز شجریان
برخلاف سایر خوانندگان ‌که عموماً ‌تک ژانری‌ هستند، شجریان از لحاظ فنی چندبعدی است؛ مثل سعدی که از غایت مهارتش در آفرینش انواع آثار ادبی، استاد سخن نامیده شده است. در واقع طول و عرض کاری شجریان و به اعتباری کم و کیف آن، نسبت به بقیه برجسته‌تر و متنوع‌تر است. او خواننده‌ای است که کارش را در مقام خواننده رسمی از برنامه‌های رادیویی گل‌ها آغاز کرد و با هوشمندی و علاقه بسیار و البته صداقت هنری با اتفاقات و اقتضائات عصر همراه شد. شجریان در آغاز مانند جوی لجوجی، نجواکنان راه خود را طی کرد و سپس شبیه آبشاری نعره‌کشان با سر و سینه، پتک بر راه‌های سنگلاخی پیش رویش زد و به همین دلیل هنرش در طول زمان و تحولات اجتماعی و تاریخی بسیار صیقلی و زلال‌شده، تا جایی که «آیینه‌ای برای صداهای» ملت ایران گشته.
او و فرصت‌طلبی؟ دورش باد
شجریان خود را به یک هنرمند عالی و استاد کامل موسیقی‌دان بودن -که خود جایگاهی بس بلند است- محدود نکرد و در سلوک مردافکنش، سرانجام به متر و معیاری برای آنان‌ که به دنبال هنری بودند بدل شد تا بتوانند با این معیار، ضمن به رخ کشیدن تاریخ و فرهنگ متعالی ایران در بین سایر فرهنگ‌های جهانی، به‌نوعی توانایی در تزکیه و ارتقای روح جامعه در روزگار وانفسای معاصر و هجوم هنرها و افکارِ سطحیِ عامه‌شکار دست یابند. او توانست صدای بیان دردهای آن جامعه و تسکین آن‌ها باشد. بعضی از همیشه‌ شاکیان شجریان، که از پشت شیشه کبود برج عاج خود به او می‌نگرند، این سلوک طاقت‌فرسا در مسیر خطیر پیچاپیچ را به‌تمامی، چرخش و فرصت‌طلبی استاد تعبیر می‌کنند؛ مثل اجراهای موسیقی‌های حماسی اجتماعی در آغاز انقلاب ایران و گویا توجه ندارند که این حرکتِ گروهی از موسیقی‌دانان دانش‌آموخته بود که از مدت‌ها پیش یکدیگر را پیداکرده و در کنار هم کارهای جدی فخیمی به یادگار گذاشته بودند. به فرض محال این دعویِ تغییر مسیر آنی و غیرقابل‌قبول در باب استاد صدق کند، به قول مولوی«صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق». اغتنام وقت و درک موقعیت برای هنرمندی که خود را متعهد به اصولی می‌داند که یکی از آن‌ها پاسداشت ایران و نیز توجه به آمال و ایده آل‌های اجتماعی و ذخایر فرهنگی و هنری آن است، جز خیروبرکت چه می‌تواند در پی داشته باشد؟
کاری که شجریان و یارانش کردند...
شجریان و یارانش در گذر از تحولات پرشتاب انقلاب، متعهدانه و با شکیب و تأمل بیشتری به عناصر فکری و فرهنگی ایران و افزایش امکانات موسیقی ایرانی برای تأثیرگذاری بیشتر آن بر جامعه و حتی گسترشش به بیرون از مرزهای جغرافیایی ایران کوشیدند. به‌واقع این جریان در موسیقی ما که سردارانش لطفی، مشکاتیان، علیزاده و... بودند، خود را از التهابات روز رها کردند و متأملانه وجوه عواطف انسانی را سرمنزل مقصود خود قرار دادند و حرکت را در کنار دغدغه‌های فنی و هنری از سطح جامعه به عمق فرهنگ ایرانی و انسانی آغاز کردند.
پس اگرچه شجریان در این عرصه، نقش شاخص داشت؛ اما خود در این ظرف قرار داشت و در کنار سلحشوران دیگر، رزم می‌کرد.
شجریان؛ اسطوره فرهنگی ایران
او دست‌کم موسیقی آوازی ایرانی را از مرزهای داخلی به بیرون گسترانید و اعتمادبه‌نفس بیشتری نصیب این هنر اصیل کرد و البته مایه این کار را به‌درستی فراهم کرده بود؛ هم از باب کسب دانش و مهارت و محتوای موسیقایی از بهترین بزرگ‌استادان موسیقی روزگارش و هم مهم‌تر از آن، مجهز شدنش به بهترین سرمایه‌های تاریخی و فرهنگی، یعنی کلام ابرشاعرانی چون حافظ، سعدی، مولوی، عطار، خیام و... این شگرف کاری‌ها در کنار پشتوانه‌های عظیمی که شجریان در طول این سال‌ها از شناخت ادب و موسیقی ایران پیداکرده بود؛ در کنار توجهش به جامعه و خصوصیات آن ‌که بعضی را از اهل معرفت، حتی به درس آموخته بود، به یک‌مرتبه او را به یک اسطوره فرهنگی ایرانی تبدیل کرد. بخت‌یاری شجریان در مصاحبت با استادان بزرگ موسیقی و ادبیات و شوق مفرط او به آموختن ظرایف دقیق از آن‌ها، او را امروز در شمار سایر اساطیر فرهنگی ایرانی قرار داده است و چندان اغراق نیست که نقش و جایگاه او را شبیه فردوسی و حافظ بدانیم با این تفاوت که شجریان این توفیق را داشت و دارد که این جایگاه را در دوره حیات خود بیابد و درک کند و البته امیدواریم با گذشت زمان همچنان این وجه برای او همچون آن بزرگان بماند.
راز مانایی شجریان
راز نیل به این جایگاه و مانایی شجریان، کسب هم‌زمان سه عنصر استعداد (توانایی و هوشمندی)، تلاش و مهم‌تر از همه صدق هنری است و سلوک هنری شجریان در طول زمان، ضمن برخورداری از خودآگاهی بسیارش، در حد عجیبی طبیعی و ملموس است. اگر به تلاش‌های هنری شجریان دقت کنیم، می‌بینیم که همیشه نگاهش دورتر از جایی بوده که در آن قرار داشته است و این پارادوکس عجیبی که در کارهای استاد به چشم ژرف‌بینان می‌آید و در حقیقت همه بزرگان تاریخ ما داشتند، موجب فهم غلط منتقدان عصبی او شده است؛ یعنی از طرفی این مرد در اکنونِ خویش به‌تمامی غرق کارش بوده و به قول روانشناسان از ذهن‌آگاهی کاملی بهره‌مند بوده و درعین‌حال همیشه حواسش به تأثیرات آن در زمان دورتری بوده است. این چیزی است که دلیل ماندگاری اثر و به‌تبع آن، صاحب اثر در دل قرون و اعصار می‌شود.
تلاشِ برخاسته از تعهد درونی
فردوسی سی سال در زاویه خانه خود با هزار سختی و تنگدستی نشست و تمام هستی‌اش را آرش‌وار در کمان سرودن شاهنامه گذاشت، بی‌آنکه متوجه غلت زدن افرادی مثل عنصری و عسجدی در منال و مقام دون دنیای دنی باشد و سرانجام، به قول حسین مسرور در خطابش به فردوسی:
«اگر بیمت از طعنه عنصری است / زمانه نشسته پی داوری است
سخن‌هایتان یک‌به‌یک گوش کرد/ تو را ماند و او را فراموش کرد»
خنده‌آور است که می‌بینم، شاکیان خشمناک او دلیل توفیق شجریان در کسب این مرتبه رشک انگیز را شرایط حاکم بر تاریخ ایران در این چند دهه، عنوان می‌کنند و اعتقاددارم تلاش‌های عجیب‌وغریب این مرد، تصنعی نبوده و ناشی از تعهد درونی این هنرمند اول به خودش بوده است.
چند نکته با مقلدانِ شجریان
امروز تمام سعی‌مان در تجلیات هنری‌مان، تقلید اشکال فعالیت‌های هنری و اجتماعی او و حتی درآوردن ادای ظواهر خَلق و خُلق او شده است، تا مگر به این وسیله، جای او را در دل مردم، تصاحب کنیم و ابداً هم فکر نمی‌کنیم که آخر، کجای صدا و سیما و اطوار و رفتار ما شبیه به اوست. توفیق شجریان و امثال او بر سر زبان بودنشان نیست که در میان جان مردمان بودنشان است.
یک‌لحظه با خود خلوت نمی‌کنیم که آنچه شجریان را شجریان کرد، نه شهرت او که محبوبیتش است و اصل محبوبیت، در اصل در ید خداوند «تعز من تشاء و تذل من تشاء» است؛ وگرنه شهرت را برادر حسود حاتم طایی با پلید کردن چاه زمزم هم به دست آورد! ازنظر من اینان‌ که به هر قیمتی به دنبال دیده شدن و به قول اینستابازان جذب فالوئرند، یادآور این قول شاعرند که فرمود:
«طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد/ در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد»
جاده آینده را کور نکنیم
از بدترین خصوصیات مؤکّد تاریخی ما ایرانیان، بت‌واره‌پرستی و جزم‌اندیشی در باب گذشته و آینده است. چقدر سرکیف می‌شویم وقتی جاده آینده خودمان را کور می‌کنیم و تصور می‌کنیم که مثلاً دیگر فلان چیزی که در گذشته داشتیم و یا الان داریم در آینده تکرار نمی‌شود؟ البته با این کار از خود سلب مسؤولیت هم کرده‌ایم و بساط پخته‌خواری خود را گسترده‌ایم. شرایط تاریخی و وقایع تلخی که بر سر این ملت در طی زمان رفته، می‌تواند تا حد زیادی یکی از توجیهات این تفکر باشد، ضمن اینکه ما عاشق بت‌سازی و معشوق‌تراشی هستیم.
افرادی هستیم که از دیدن توانایی‌های زایای خود و اقتضائات زمانمان ناتوانیم و چنین می‌شود که برای استادان مقلدمان هم دل‌غشه می‌کنیم و دنبال این هستیم که چه کسی بهتر دیوان حافظ را جواب گفته، چه کسی سر جای صدای شجریان خوانده است؟ و فکر نمی‌کنیم اگر حافظ هم چنین می‌اندیشید، بعد از سعدی، در درازای زمان مجال حضور نمی‌یافت و همین‌طور شجریان بعد طاهرزاده و تاج و بنان کجا می‌توانست با این تفکر بقا بیابد؟ قهقهه مرگ می‌زنم، وقتی می‌بینم یک جوان تازه از خان و مان گریخته ترانه‌خوان در کمند کلیپ و کانال افتاده و چندین مقلد و بدل در این‌طرف و آن‌طرف پیداکرده است.
اگر شجریان می‌خواست در جامعه امروز رشد کند، چه راهی را انتخاب می‌کرد؟
امروز باید بیش از اصول فنی شجریان، قواعد فکری او را کشف کنیم و ببینیم اگر شجریان می‌خواست در جامعه امروز رشد کند، چه راهی را انتخاب می‌کرد و در کجا قرار می‌گرفت؟ تنها ذره‌ای تأمل در این خصوص مانع می‌آمد که ما در تلویزیون شاهد دعای تحویل خواندن برخی عزیزانی شویم که خود را در قیاس با استاد می‌گذارند و فکر می‌کنند چقدر زود، دیرشان شده است. در نظر داشته باشیم شجریان زمانی در موسیقی ایرانی فعال بود که هم شاگردی‌هایش به خاطر نیازهای روز جامعه، هم با شهرت بیشتری در رسانه‌ها حضور پیدا می‌کردند و هم محبوبیت ظاهری بیشتری داشتند اما او به این سطوح راضی نمی‌شد و مرتباً در ریشه‌ها حرکت می‌کرد. «نهنگ است آنکه با دریا ستیزد / ز آب خرد، ماهی خرد خیزد»
خود را دریابیم
خون می‌خورم از این‌که شجریان را ازلحاظ فنی و جایگاه اجتماعی تا این حد تقلیل داده‌ایم و تصور می‌کنیم که با تقلید صدا طرز خنده و سخن گفتن محجوبانه، نگاه از گوشه چشمش و ادای نت‌های اوج و بعضاً راه گردانی‌ها و شیوه رفتارش با وقایع اجتماعی عصر و امثالهم به او نزدیک شده‌ایم و در عِداد شاگردان و پیروانش قرار گرفته‌ایم. لازم است باور کنیم که ما در طول تاریخ فقط به یک شجریان نیاز داشته‌ایم و بابت این نعمت سر بر آستان حق ساییم. ما را فقری اگر هست در خودباختگی و نایافتگی خویشتنمان است و بس.
مرجع : ایسنا