دریافت لینک صفحه با کد QR
زن، فرهنگ، رشد نابرابر
27 بهمن 1398 ساعت 14:13
گروه جامعه: در واقع، و بر خلاف آن تصوری که مدرن و مترقی به نظر میرسد، زنان ایرانی -عموماً و نه مطلقاً- توانمندی و قدرتاثر کمی در حوزههای اجتماع اعم از اقتصاد، سیاست و مدیریت دارند.
هادی کمالی
بدیهی است که این ضعف عارضی است و به معنای نقص ذاتی در جوهر انسانی زن نیست، یا دستکم بخش بسیار کوچکی از آن به تفاوتهای روانی و فیزیولوژیک میان زنان و مردان مرتبط است. این عقبماندگی ریشه در فرهنگ و سنتهای تربیتی ما دارد. به این معنا که نظامهای هنجاری و در یک کلام "فرهنگ"، یک تعریف خاص و مجموعهانتظارات مشخصی از زن دارد. این انتظارات چارچوب تربیتی زن ایرانی را شکل داده و موجب شده تا نقش اجتماعی بسیار محدود و کماثری برای او در نظر گرفته شود.
این تعریف از زن که به او تحمیل شده، به طرز چشمگیری مانع رشد تواناییهای اجتماعی زن ایرانی شده است. هیچگاه نقش اجتماعی موثری برای زن به رسمیت شناخته نشده و حیطهی اثرگذاری او تقریباً از وظایف همسری و مادری و نهایتا مدیریت معنوی خانواده فراتر نرفته است. طی قرنها زن ایرانی این مجموعه ارزشها را درونی کرده و هویتاش کموبیش بر اساس همین الگو شکل گرفته است. لذا قابلیت و مهارت لازم برای مسئولیتپذیری اجتماعی در او تقویت نشده، و تلختر آنکه خودش هم کموبیش باورمندی چندانی نسبت به جایگاه اجتماعی همردیف با مردان ندارد. این شرایط در طول تاریخ موجب عدم توسعه ذهنی و بالندگی اجتماعی برای زن ایرانی شده است. این پدیدهای است که جامعه را به راحتی از نیمی از توان بالقوهی خود محروم میکند.
طبیعی است این ادعا جنسیتزده و غیرقابل دفاع به نظر آید، اما متاسفانه یک واقعیت اجتماعی است. این پدیده هرگز مطلوب نیست، اما ناچاریم آن را بپذیریم. باید پذیرفت که ما با جامعهای مواجهایم که در آن زنان عموماً نسبت به مردان نقشها ومسئولیتهای اجتماعی کمتری داشتهاند، لذا به مراتب نسبت بهمردان کمتجربهتر و ناچار منفعلترند. متاسفانه، آن دیدگاهی که زنان را به اندازهی مردان شایستهی تصدی مسئولیتهای مهم در حوزهی سیاست، اقتصاد و جامعه نمیداند، هرچند از اساس باطل است اما گاهی چندان از قرائن و واقعیتهای جامعه دور نیست. البته این موضوع هرگز عمومیت نداشته و بسیاری از زنان به توانمندیهای طبیعی و شایستهی اجتماعی رسیدهاند، اما در یک نگاه کلی به جامعهی ایران، این عارضه قابل روئیت است.
دانستن این واقعیت، ابداً بدان معنا نیست که بهانهای برای محدود کردن نقش زنان یا انکار توانمندیهای آنها و دامن زدن به تبعیضهای جنسیتی شود. بلکه لازم است با علم به واقعیتهای اجتماعی در تحلیلها و رفتارمان در راستای جبران این توسعهنیافتگی جنسیتی حرکت کنیم.
ذهن و شخصیت مردانه در ایران، بهواسطهی نقش اجتماعی و تجربهای که داشته [صرفا درمقایسه با زنان همان جامعه، نه به قدر کافی] ورزیدهتر و قویتر شده است. در مقابل قرنها است که جامعه، سنت، فرهنگ و مذهب، به ناحق زنها را از این تجربه محروم کردهاند. این محدودیتها موجب عدم دسترسی زنان به تجربههای جدی و مهم اجتماعی شده است. بسیاری از زنان خود به این تعریف سنتی از خودشان تن داده و نقش و مسئولیت و حتی هویتی بیشتر از آنچه نظام ارزشی سنتی برایشان ترسیم کرده، برای خود متصور نیستند.
بیتجربگی، موجب عدم ورزیدگی و بالندگی شخصیت اجتماعی زنان شده و نتیجه آن است که با جامعهای مواجهایم که در آن عموما مردان در عرصههای اقتصاد و سیاست و علم، موفقتر هستند. این مشکل ریشهای مطلقا فرهنگی دارد و لازم است به جای انکار آن در غالب واکنشهای تند فمینیستی، وجود آن را بپذیریم و برای درمان آن از ریشه، اقدام کنیم.
کد مطلب: 200899
بهار نیوز
https://www.baharnews.ir