به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۱ - ۱۲:۰۰
 
۱۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۱۰ ساعت ۱۲:۵۴
کد مطلب : ۳۰۰۵۳

شهریار چهل روزه‌ای که معتاد به دنیا آمد!

گروه جامعه: "شهریار" نوزاد چهل و چند روزه‌ای است که مادرش وقتی فهمید کودک معصومش، معتاد متولد شده پا به فرار گذاشت و پدر معتادش نیز...
شهریار چهل روزه‌ای که معتاد به دنیا آمد!
 پدر با صورتی غرق در اشک، آن‌چنان مبهوت چهره‌اش شده که پلک برهم نمی‌گذارد، آنقدر چهره کودکانه‌اش‌ معصوم است که هر بیننده‌ای با شنیدن ماجرا، آه از نهادش برمی‌خیزد. شهریار نام نوزادی است که خداوند، چهل و چند روز است نصیبش کرده، اما این نوزاد با دیگر نوزادهای هم سنش شرایطی کاملا متفاوت دارد... پدر شهریار جوانی است 32 ساله، نحیف و لاغر اندام، با موهایی خرمایی رنگ و چهره‌ای که می‌توان آثار اعتیاد به مواد مخدر را در آن به خوبی مشاهده کرد. شاید با شنیدن کلمه "ارث" همگی فکر کنیم فرزندی بدون هیچ گونه تلاش و مشقتی حاصل سال‌ها، دسترنج پدر و مادری را مالک شده است و درون دلمان بگوییم خوش به حالش که در عنفوان جوانی با مال و املاک پدری‌اش گذران زندگی را بیمه کرده است، اما ارثی که امروز در بدو تولد به شهریار رسیده، ارثی نیست که دیگران به آن چشم داشته باشند. ارثی که شهریار امروز مالک آن شده، حاصل سال‌ها دسترنج پدر و مادر نیست، حاصل سال‌ها کج‌رویی و بی‌راهگی است. همواره در جامعه شنیده‌ایم که عوامل اعتیاد به مواد مخدر می‌تواند همنشینی با دوستان ناباب، عدم آگاهی نسبت به آثار سوء استعمال مواد مخدر و ده‌ها دلیل دیگری که توسط کارشناسان و محققان این حوزه شناسایی و بررسی شده، باشد، اما "شهریار" نوزادی است که هیچ‌گونه اختیاری ندارد و فقط به واسطه 9 ماه وجودش در بدن مادری که به شدت معتاد به انواع مواد مخدر بوده، امروز آلوده و اسیر اعتیاد شده است‌، کودکی با چهره‌ای معصوم که معلوم نیست گناهش چه بوده که معتاد بدنیا آمده است؟! در اوج جوانی با دیدن فرزندش در آن حال و روز، توان ایستادن بر روی پاهایش را ندارد، لرزش شانه‌هایش تمام نمی‌شود شاید به یاد اشتباهات خود افتاده که امروز مجبور است نوزادش را در این حال و روز ببیند.

اما مقصر تنها پدر شهریار نیست...
در جواب سوالم که «چگونه معتاد شدی؟» می‌گوید: از زمانی که چشم باز کردم، پدرم اعتیاد داشت و به همین دلیل مادرم از او طلاق گرفت و من و تنها برادرم نزد مادرمان بزرگ شدیم، طولی نکشید که مادر هم به درد لاعلاج پدر مبتلا شد و او نیز به ورطه تباهی اعتیاد گرفتار شد. اولین بار که مواد مخدر را تجربه کردم در سن 14 سالگی با استعمال تریاک بود، اما افیون دیگر راه گریزی برایم نگذاشت تا جایی که مخدری نبوده که من تجربه نکرده باشم!!!در حالی که قطرات اشک از صورتش به زمین می‌ریزد، می‌گوید: وقتی به صورت بچه‌ام نگاه می‌کنم از خودم بدم می‌آید، روی نگاه کردن به چشمان خسته‌اش را ندارم، شرمنده‌اش می‌شوم‌، شرمنده می‌شوم که چرا باید این گونه وارد دنیای ما شود، دنیایی پر از اشتباهات من و مادرش. شب ها تا صبح در آشغال‌های مردم در پی ضایعات می‌گردم تا شاید صبح شهریارم پوشک و شیر خشک داشته باشد و صبح با وجودی سرشار از ذوق و شوق یک بسته پوشک را دوان دوان به شهریار می‌رسانم.

از آشنایی‌اش با مادر شهریار می‌پرسم و اینگونه جواب می‌دهد:

از پای بساط استعمال مواد با هم آشنا شدیم و یک بار با هم به مشهد رفتیم و همانجا صیغه محرمیت بین ما خوانده شد. می‌گوید مادر شهریار از زمانی که بچه را به دنیا آورده و فهمیده که نوزاد معتاد است، فرار کرده و ما هم وقتی حال روز شهریار را وخیم دیدیم، به بیمارستان آوردیم و هم اکنون در بخش مراقبت‌های ویژه‌(ICU) بستری است که به سبب فداکاری‌های پرستاران امروز حالش بهتر است. اسفناک بودن ماجرای زندگی 42 روزه شهریار مرا وامی‌دارد‌ پیگیر کارها شوم و با اداره بهزیستی هماهنگی‌های لازم را صورت دهم. شهریار درخت سبزی بود که پدر و مادرش با تبری به او آسیب زدند که دسته‌اش از جنس همان درخت بود. با خودم فکر می‌کنم چرا باید چشمان شهریار 42 روزه اینقدر خسته باشد، او که تازه اول راه است، آیا می‌داند که امروز شیر مادرش از هر سمی برای او بدتر است، مادری که خداوند بهشت خود را زیر پاهایش گذاشته و این بار چرا جهنمی را برای نوزادش هبه کرده است. فقط خدایا! تقدیر شهریار و شهریارها را خودت رقم می‌زنی، پس تو را به مقربان درگاهت و به ایوان بلند خداییت قسم، به اندازه تمام ناداشته‌هایشان در بدو تولد، یاریشان کن که هرگز غصه‌ی ندانم‌کاری‌های بزرگ‌ترهایشان را نخورند.

امیر یعقوبی/ ايسنا