به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۲۱:۵۸
 
۱۴
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۷ ساعت ۱۳:۱۹
کد مطلب : ۹۰۱۵۶
روایت زندگی دختران و پسران سمپلر

خوش‌تیپ‌های بی‌مجوز و قرارداد!

گروه جامعه-رسانه ها: پشت میزهای تبلیغاتی فروشگاه‌ها و نمایشگاه‌ها ایستاده‌اند و از دور که نگاهشان می‌‌کنی، لبخندی مصنوعی تحویلت می‌دهند. لبخندها تو را به میهمانی‌ای فرامی‌خوانند که گردانندگان اصلی آن صاحبان برندها و شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری هستند. دختران و پسران خوش‌نقش‌و‌نگاری که سرگردانی و بی‌پناهی زیر لایه‌های رنگ و نور پاشیده به چهره‌هایشان، موج می‌زند. گاهی آرام و ساکت گوشه‌ای می‌نشینند و تماشاچی آدم‌هایی می‌شوند که با تردید نگاهشان می‌کنند. به جست‌وجوی عمق لبخندشان که بنشینی برایت از لحظه‌های نفسگیر زندگی می‌گویند؛ لحظه‌هایی که مضطرب و ناامید به‌دنبال شغلی مناسب روزنامه‌های کاریابی را ورق می‌زدند و دوان‌دوان شرکت‌ها و مؤسسه‌ها را زیرپا می‌گذاشتند. «از قدیم گفتن چشم و ابرو واسه آدم نون و آب نمیشه، حالا کم یا زیاد واسه ما که شده...». این را مینا می‌گوید؛ دختری چشم‌روشن که چندین‌سال است در غرفه‌های تبلیغاتی می‌ایستد و مردم را ترغیب به خرید می‌کند.

مهتاب به‌خاطر شغلش خانواده‌اش را ترک کرده و با یکی از همکارانش زندگی می‌کند. روزی را به یاد می‌آورد که در غرفه تبلیغاتی یکی از برندهای معروف به بازدیدکنندگان آبمیوه تعارف می‌کرده و ناگهان با مادرش چشم‌در‌چشم شده. آرام اشک می‌ریزد... . «خانوادم موافق شغلم‌ نبودن، ولی چاره‌ای نداشتم». این داستان زندگی سمپلرهاست. سمپلرها به دو دسته خیابانی و نمایشگاهی تقسیم می‌شوند. سمپلرهای خیابانی بعد از گذراندن دوره‌ای در خیابان اگر صاحب چهره جذاب یا توانایی بالایی در صحبت‌کردن باشند می‌توانند به سمپلر نمایشگاهی ارتقا پیدا کنند وگرنه برای همیشه در حد سمپلر خیابانی باقی می‌مانند و با حقوق کم زندگی‌شان را می‌گذرانند. چیزی نزدیک به ٨٠ درصد سمپلرها از بچه‌های جنوب شهر تهران هستند. یکی از رؤیاهای سمپلرها مستقل‌شدن است. همه به امید روزی هستند که از زیر سلطه شرکت‌های تبلیغاتی بیرون بیایند؛ شرکت‌هایی که ‌درصد زیادی از دستمزدشان را به‌عنوان پورسانت کاری برمی‌دارند.

خوش‌تیپ‌های بی‌مجوز و قرارداد
رئیس جوان یکی از شرکت‌های تبلیغاتی که خودش را محمد معرفی می‌کند، پشت خط تلفن است. مدام تشکر می‌کند انگار که بخواهد لهجه‌اش را زیر «متشکرم‌هایش» پنهان ‌کند. داستان نمایشگاه کوچک خیالی‌مان را پیش می‌کشیم. موقع قرار هیچ تابلویی که نشان از شرکت تبلیغاتی داشته باشد روی در و دیوار دیده نمی‌شود. در که باز می‌شود، یک خانه خالی با کف موکت‌شده و یک دست راحتی قدیمی و بی‌رنگ‌ورو روبه‌رویمان است. خدمتکار جوان ما را به اتاق مدیر شرکت دعوت می‌کند. مدیر جوان برخلاف لهجه‌اش مرد خوش‌تیپ و قدبلندی است که سرووضع شیک‌پوشش به کرکره‌های خاک‌گرفته، دیوارهای خالی و سیستم کامپیوتر عهدبوقش نمی‌آید. خیلی زود منشی با دو استکان چای خوش‌رنگ وارد می‌شود. خودمان را پیمانکار تبلیغاتی چند برند لوازم آرایشی و تزئینی جا زده‌ایم. آلبوم‌های عکس، روی مانیتور سیستم شرکتی که هنوز اسمش را نمی‌دانیم پر از تصویر دختران و پسران خوش‌چهره‌ای است که پشت کانترها، در کنار مدیران برندها ایستاده‌اند و لبخند می‌زنند. محمد عکس یکی از دخترها را که در حال معرفی محصولات خوراکی است، از آلبوم بیرون می‌آورد و او را به‌عنوان درآمدزاترین نیرویش معرفی می‌کند.

از داخل کشوی میز فایل‌های رزومه دختران و پسران علاقه‌مند به شغل سمپلری و پروموتوری را بیرون می‌آورد. از میان آن‌همه زیبایی تشریفاتی تنها دو یا سه‌نفر زیبایی طبیعی دارند و بقیه با بینی عمل‌کرده سعی در حجیم‌ترنشان‌دادن لب‌های پروتزی‌شان دارند. بعضی از پسرها هم با ابروهای برداشته و مژه‌های فرشده چشم‌هایشان را تنگ‌تر کرده‌اند تا نگاهشان نافذتر به نظر بیاید. اغلبشان تا فوق‌دیپلم خوانده‌اند و رشته‌هایشان از تئاتر گرفته تا گردشگری و مدیریت بازرگانی و حسابداری متفاوت است. ٩٠‌ درصدشان متولد سال‌های ٦٦ تا ٧٠ هستند.

محدودیتی در آرایش و لباس وجود ندارد
محمد (مدیر شرکت) در مقابل درخواست ما برای آماده‌کردن صدنفر سمپلر خانم و آقا در یک جا و یک زمان می‌گوید: تأمین نیروی تبلیغاتی نمایشگاهی و خیابانی شرکت‌ها و برندها برای ما هیچ محدودیتی ندارد. دیروز چیزی نزدیک به ٣٠ نفر نیروی جدید به ما اضافه شدند. او درباره هزینه لباس و آرایش سمپلرها می‌گوید: تهیه لباس‌هایی که سمپلرها به تن می‌کنند برعهده شرکت‌هاست. چندروز پیش هزینه لباس چهار خانمی که قرار بود برای یکی از شرکت‌های تبلیغاتی معتبر سمپلر شوند چیزی نزدیک به ٣٢٠ ‌هزار تومان شد. از لحاظ آرایش معمولا خانم‌هایی که به‌عنوان سمپلر فعال هستند خودشان آرایش می‌کنند و برایشان مشکلی ندارد. در بعضی از نمایشگاه‌هایی که به صورت خصوصی‌تر و در فضاهای بسته‌تر برگزار می‌شود، شرکت‌ها از ما می‌خواهند که سمپلرها با حجاب کمتری حضور داشته باشند که این مسئله برای بچه‌ها چندان مانعی ندارد. او درباره مبلغ قرارداد ارسال سمپلر برای برندها می‌گوید: مبلغ قراردادها بستگی به تعداد تیم‌های اعزام‌شده و مدت قراردادشان دارد. هرچه زمان قرارداد و برگزاری پروژه کوتاه‌تر باشد، مبلغ آن بالاتر می‌رود. معمولا برای نمایشگاه‌های بین‌المللی که به صورت چهارروزه برگزار می‌شود قیمت‌ها بالاتر می‌رود.

سمپلرهایی با قراردادهای‌ میلیونی
سمپلرهایی که توانایی‌های لازم را داشته باشند و بتوانند در مدت‌زمان اندکی سرمایه لازم را جمع کنند خیلی زود شرکت تبلیغاتی راه می‌اندازند و کارشان را به‌عنوان مدیرعامل شروع می‌کنند. محمد هم یکی از سمپلرهای قدیمی گروه تبلیغاتی یک برند معروف بوده است. او بعد از سه‌سال فعالیت، حالا برای خودش بروبیایی دارد: «من کارم را از سال ٨٤ با سمپلری در خیابان‌ها شروع کردم و بعد از گذراندن تجربه شرکت در چندین نمایشگاه به‌عنوان «سوپروایزر» (سمپلر ارشد) گروه، به کارم ادامه دادم. کم‌کم تصمیم گرفتم وارد شاخه‌ای از تبلیغات به نام «بی‌تی‌ال» شوم و تمرکزم را روی تربیت و تأمین نیروی سمپلر و پروموتور برای شرکت‌ها و برندها بگذارم. خیلی زود کارم را با چند خط موبایل شروع کردم و با روابطی که میان شرکت‌ها ایجاد کرده بودم توانستم پیشرفت کنم. کار ما نیازی به اجاره مکانی به‌عنوان دفتر ندارد. من تنها هفته‌ای یک یا دوبار برای به‌روزکردن سایت شرکت به اینجا می‌آیم. اجاره ماهانه مکانی که ما در آن هستیم چیزی نزدیک به ٣٧‌ میلیون تومان است ولی چون مالک آن از دوستان برادرم است که نیاز مالی به آن ندارد، آن را در اختیار من گذاشته.

میانگین هر نفر- ساعت‌ هزارتومان
دستمزد سمپلرها و پروموتورها براساس نفر- ساعت محاسبه می‌شود. به گفته یکی از صاحبان شرکت‌های تبلیغاتی، قیمت سمپلرهای خیابانی و مغازه‌ای به ازای هر نفر- ساعت هشت‌هزارو ٥٠٠ تومان و نمایشگاهی‌ها ١٠ تا ١٢‌هزار تومان است که از این مبلغ هزارو ٥٠٠ تومان حق‌الزحمه سوپروایزر و دو هزار تومان سود شرکت است. اما یکی از سمپلرهای آقا می‌گوید: هیچ‌یک از شرکت‌های تبلیغاتی دستمزدی بالاتر از ساعتی پنج ‌هزار تومان به نیروهایش نمی‌دهد. علاوه‌براین قیمت سمپلرهای خانم ٥٠٠ تومان بیشتر از آقایان است همچنین هزینه کرایه تاکسی‌تلفنی برای خانم‌هایی که کارشان شب‌ها تمام می‌شود نیز به مبلغ قرارداد اضافه می‌شود. وقتی برای تبلیغات برند یک شرکت در نمایشگاه‌های شهرستانی از سمپلرها و پروموتورهای همان شهر استفاده می‌شود چیزی نزدیک به ٤٠درصد هزینه‌ها کاهش پیدا می‌کند. اما در شهری مثل کیش نیروی سمپلر خیلی کم است و اغلب برای برندها مجبورند از نیروهای تهرانی که مبلغ قرارداد هر نفر- ساعتشان چیزی نزدیک به ٥٠ درصد نسبت به نمایشگاه‌های تهران بیشتر است استفاده کنند. هزینه اعزام سمپلر به خارج از کشور ٥٠ درصد و اعزام به شهرستان ٣٠‌ درصد افزایش دارد. با وجود این شرکت‌ها و برندهای مطرح بیشتر تمایل دارند نیروهایشان را از تهران بگیرند چون بچه‌های تهران از نظر کاری قوی‌تر هستند. در شهرهایی مانند سمنان که شهر مذهبی‌تری است، سمپلرهای ما با چادر و حجاب کامل حضور دارند اما در شهرهای شمالی که از نظر فرهنگی و اجتماعی فضای بازتری دارند، محدودیت دختران برای لباس و آرایش کمتر است.

نمره‌گذاری آدم‌ها برحسب زیبایی
سمپلرها و پروموتورهای تبلیغاتی براساس جذابیت چهره و توانایی صحبت‌کردن نمره‌گذاری می‌شوند. در این ارزش‌گذاری کسانی که زیباتر و خوش‌صحبت‌تر باشند بالاترین نمره یعنی A+ را کسب می‌کنند. مبلغ قراردادهای این گروه برای هر نفر- ساعت ١٢ تا ١٥‌هزار تومان است و هرچه درجه آنها پایین‌تر بیاید، مبلغ قراردادهایشان هم کمتر می‌شود. یکی از سمپلرهای خانم می‌گوید: «من چیزی بیشتر از نصف حقوقم را باید برای تهیه لوازم آرایش خرج کنم. یا هر چندوقت یک‌بار به چروک‌های چهره‌ام بوتاکس تزریق کنم. زیبایی یکی از قوانین شغل ماست. اغلب دخترانی که ازدواج می‌کنند دیگر نمی‌توانند به شغلشان ادامه دهند چون کمتر مردی است که حاضر شود همسرش سمپلر باشد».

شاغلانی که حق تصمیم‌گیری برای خودشان را ندارند
سمپلرهایی که به استخدام یک شرکت تبلیغاتی درمی‌آیند، حق بستن قراردادهای شخصی را ندارند. این کاری است که زیر نظر مستقیم شرکت انجام می‌شود چون به‌هرحال ٧٠ درصد دستمزد آنها به جیب شرکت‌های تبلیغاتی می‌رود. در چنین مواردی حتی مزون‌داران یا صاحبان و برگزارکنندگان نمایشگاه‌های شخصی برای بستن قرارداد با شرکت، طرف حساب هستند. وقتی یک سمپلر کارش را با یک شرکت شروع می‌کند و از طریق آن به نمایشگاه‌ها و فروشگاه‌ها معرفی می‌شود، هیچ‌گونه اختیار شخصی‌ای برای انتخاب موقعیت‌های کاری‌اش ندارد. درآمد یک سمپلر در ماه چیزی نزدیک به یک‌میلیون‌و ٢٠٠ تا یک‌میلیون‌و ٦٠٠ ‌هزار تومان است. قانون نانوشته‌ای وجود دارد که اگر در یک نمایشگاه چهارروزه یا یک‌هفته‌ای، یک روز غیبت کنند، هیچ دستمزدی بابت بقیه روزها به آنها داده نمی‌شود. همچنین اگر محیط نمایشگاه سرد یا گرم باشد حق اعتراض ندارند و باید کارشان را انجام دهند.

دوستانی که جای خانواده را می‌گیرند
محمد با نوعی قدرت و حس مالکیت این اتفاق‌ها و جریان‌ها را تعریف می‌کند: «من مثل پدر و سرپرست بچه‌ها هستم و از زندگی خصوصی تک‌تکشان اطلاع دارم. نمی‌خواهم برایشان ژست مدیریتی بیایم، ما بیشتر با هم دوست هستیم تا همکار. به آنها می‌گویم فقط در زمان‌های کاری من را با فامیلی‌ام صدا کنند و هنگامی که دورهم هستیم دیگر نیازی به رعایت چنین فاصله‌هایی نیست. زندگی ما پر است از روزهایی که هر لحظه‌اش پر از خاطرات تلخ و شیرین است. فضای ما دوستانه است و همه مثل یک خانواده هستیم». در خروجی دفتر باز می‌شود و دخترها و پسرهای جوان وارد می‌شوند. صدای خنده‌ها و صحبت‌هایشان فضای خالی ساختمان را پر می‌کند. سن‌وسالشان همان است که مدیر شرکت می‌گوید.

پیشنهادهای بی‌شرمانه ترحم‌برانگیز
مهتاب دوست ندارد تجربیات روزهای اول کارش را جلو بچه‌ها بازگو کند. حسی شبیه به خجالت یا ترس سراغش می‌آید. ناگهان دست‌هایش شروع می‌کند به لرزیدن و قرمزی پوست صورتش از میان لایه‌های کرم‌پودر بیرون می‌زند: «من فوق‌دیپلم حسابداری دارم و بعد از دو سال بی‌کاری و خانه‌نشینی مجبور به انتخاب این شغل شدم. از طرفی نمی‌توانستم به پدرومادرم بگویم چون به‌شدت مخالف بودند. خلاصه بدون اطلاع آنها کارم را در خیابان‌ها شروع کردم. ماه‌های اول را در خیابان‌ها و میدان‌های اصلی شهر تستر عطر و آبمیوه پخش می‌کردم. علاوه بر اینکه هر لحظه ترس دیدن خانواده‌ام را داشتم، برخورد توهین‌آمیز مردم برایم عذاب‌آور بود. اینکه در مقابل دعوت من برای معرفی و تست یک کاغذ خوشبو یا ورود به یک فروشگاه برای خرید لباس ارزان‌قیمت، ابروهایشان را بالا می‌انداختند یا با ترحم به چشم‌هایم خیره می‌شدند و چهره‌هایشان را در هم می‌کشیدند، برایم زجرآور بود.

اینکه حتی زن‌ها و مردهای تحصیل‌کرده من را به چشم زن خیابانی می‌دیدند و مردان میان‌سال چشم‌ در چشم‌هایم می‌انداختند و پیشنهادهای بی‌شرمانه می‌دادند، زندگی را برایم سخت کرده بود. آن زمان من برای هشت ساعت کار در خیابان‌ها و مغازه‌ها ماهانه چیزی حدود ٥٠٠‌ هزار تومان می‌گرفتم. در تمام طول روز اگر سوپروایزر گروه از راه می‌رسید و من را سر کار نمی‌دید، آخر ماه به طرز بی‌انصافانه‌ای از حقوقم کسر می‌شد؛ در چنین شرایطی مجبوری همه تلاشت را بکنی تا جذاب‌تر به نظر بیایی حتی اگر وقتی برای آرایش‌کردن نداشته باشی، باید گودی و سیاهی زیر چشم‌هایت را بپوشانی تا برای مردم پرانرژی و جذاب به نظر بیایی. بعد از چندماه سخت‌کاری در خیابان‌ها، رئیس شرکت من را برای کار در نمایشگاه‌های تبلیغاتی دعوت کرد. حداقلش این بود که دیگر نمی‌خواستم در سرما و گرمای خیابان کار کنم و برخورد هر نوع عابر پیاده‌ای را تحمل کنم.

به علاوه اینکه حقوق بالاتری هم داشت و برای هر ساعت کار به‌جای سه هزار تومان، پنج ‌هزار تومان دستمزد می‌گرفتم. اما هیچ‌وقت بدترین روز زندگی‌ام را فراموش نمی‌کنم؛ لحظه‌ای که در نمایشگاه، پشت کانتر ایستاده بودم و چشم‌های مادرم را دیدم که انگار به چشم‌های غریبه‌ای زل‌ زده بود. سعی می‌کرد صورتش را زیر چادر پنهان کند اما تمام آدم‌هایی که نگاه‌هایمان را دنبال کردند فهمیدند ما مادر و دختر هستیم. یکی از پسرهای گروه که متوجه این اتفاق بود، بعد از رفتنش پرسید: آشنا بود؟ گفتم: نه... . از آن روز به‌بعد کمتر به خانه می‌روم و بیشتر خانه دوستانم هستم».

چشم‌هایی که ناظر همه‌چیز است
مهران پسری ٢٢ساله است که لیسانس گردشگری دارد. او یک سال است که سمپلر شده. وقتی صحبت می‌کند، با چشم‌هایش همه‌چیز را زیر نظر دارد. «ما از استیل واردشدن مشتری متوجه می‌شویم که او خریدار است یا فقط می‌خواهد نمونه‌ها را تست کند و برود. این قدرت سمپلر و پروموتور است که وقتی مشتری قصد تست یک یا دو محصول را دارد، موقع رفتن دو کیسه از آن را بخرد و برود. این اتفاقی است که شاید خود مشتری هم از آن تعجب کند اما این قدرت بچه‌ها را نشان می‌دهد».

تسترهایی که با نذری اشتباه گرفته می‌شوند
ستاره که نسبت به بقیه سن‌وسال بالاتری دارد، می‌گوید: قدیم‌ترها این شغل میان مردم جا نیفتاده بود. سال‌های ٧٨ یا ٧٩ وقتی مردم مواد خوراکی را پشت کانترها می‌دیدند، عکس‌العمل‌های جالبی داشتند. بعضی‌ها به خیال اینکه نذری شرکت است از هرکدام چندتا برمی‌داشتند. اما مدت‌زمانی طول کشید تا توانستیم این را در ذهن بازدیدکنندگان جا بیندازیم. اصلا به توضیحات ما گوش نمی‌دادند که می‌گفتیم این محصول جدید شرکت است و برای معرفی و به‌عنوان تستر روی میز گذاشته شده است. یادم می‌آید برای تست یک برند سوپ، مردم آن‌قدر عجله داشتند که روزی چند نوبت ظرف‌های سوپ را روی لباس‌های خودشان و ما برمی‌گرداندند. همین‌طور در یک نمایشگاه محصولات غذایی ما تبلیغات یک برند برنج را داشتیم و غرفه روبه‌رویی ما تبلیغات تن ماهی داشت. غرفه‌ها جای سوزن‌انداختن نبود و مردم به هوای تست‌کردن محصول، برای خوردن شام و ناهار صف می‌کشیدند.

سمپلری که میهماندار هواپیما شد
ستاره میان حرف‌هایش از رؤیا می‌گوید؛ دختری که بعد از چندماه سمپلری در نمایشگاه‌ها به دل یکی از صاحبان آژانس‌های هواپیمایی نشست و یک‌شبه میهماندار هواپیما شد. محمد قهقهه می‌زند: «ایشالا خودم واسه همتون یه هواپیما می‌خرم میشید میهماندار هواپیما...». شادی پشت‌ چشم‌های سیاهش را نازک می‌کند: «بقیه‌شم بگو دیگه...». محمد ادامه می‌دهد: «البته مدیر آژانس در نمایشگاه به صورت مستقیم با رؤیا وارد گفت‌وگو شده بود و از آنجا که طبق قوانین شرکت، سمپلرها اجازه تصمیم‌گیری‌های شخصی برای کارشان را ندارند آن آقا با من تماس گرفت و از ما خواست تا او را برای همیشه به‌عنوان میهماندار به استخدام شرکت خودش دربیاورد. از‌دست‌دادن چنین نیرویی برای ما سخت بود اما درنهایت به توافق رسیدیم».

تجاوز به دختری که در سوپرمارکتی تبلیغات می‌کرد
اما همیشه اتفاق‌های خوب نمی‌افتد. هنوز تعداد آدم‌هایی که از دیدگاه منفی به سمپلرهای خانم نگاه می‌کنند کم نیست. افشین ٢٧ سال دارد و به‌عنوان سوپروایزر در گروه فعالیت می‌کند. او خاطره‌ای را از تجاوز یکی از کارگران سوپرمارکت به یکی از دخترها تعریف می‌کند: «سال گذشته همراه با یکی از دخترها برای تبلیغات یک شرکت در سوپرمارکتی حوالی خیابان ظفر رفته بودیم. قرار بود آن دختر دوساعت دیرتر از شروع زمان کاری به سوپرمارکت بیاید. از تأخیر دوساعته‌اش عصبانی شده بودم. همین که از سوپرمارکت خارج شدم، مردم را دیدم که شاهد کتک‌کاری کارگر فروشگاه و آن دختر بودند. جالب بود که کسی هیچ اقدامی نمی‌کرد و همه با تعجب فقط نگاه می‌کردند، وارد دعوا شدم و از دختر که سخت گریه می‌کرد داستان را پرسیدم. گفت کارگر فروشگاه موقع رفتن به دستشویی دنبالش کرده و قصد تجاوز به او را داشته است. بلافاصله سراغ کارگر رفتم و چکی زیر گوشش خواباندم. با مسئول اصلی برند تلفنی صحبت و قراردادها را کنسل کردیم. خلاصه اینکه آن کارگر اخراج شد و ما بعد از یک توقف کاری، دوماه با آن برند همکاری‌مان را شروع کردیم. اما آن دختر برای همیشه این کار را کنار گذاشت و رفت».

بچه‌ها کم‌کم عزم رفتن می‌کنند. تندتند زنگ تلگرام‌ها و وایبرهایشان به صدا درمی‌آید و در حضور هم برای همدیگر پیغام می‌فرستند. همه شاد و خوشحال هستند. محمد هم با آنها می‌گوید و می‌خندد و گوشزد می‌کند که بچه‌ها باید ساعت ١٢ شب بخوابند تا فردا صبح زود با انرژی کامل در نمایشگاه حاضر شوند. شادی اعتراض می‌کند و خط‌ونشان می‌کشد که شب را تا صبح در گروه پیغام خواهد گذاشت تا بچه‌ها نتوانند بخوابند. همه به پشتیبانی از شادی برمی‌خیزند. اما خودشان هم می‌دانند که چنین خبری نیست. محمد می‌گوید و می‌خندد اما وقت حقوق که می‌شود، همه اینها را بهانه می‌کند تا سود بیشتر را خودش بردارد.
مرجع : روزنامه شرق