به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۱۴:۳۲
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۴ ساعت ۱۴:۱۹
کد مطلب : ۱۳۶۲۲۹
« حاشیه نوشتی بر خشونت علیه مسلمانان در میانمار »

مسلمانان میانمار قربانی «فقط من خوبم»

گروه سیاسی: هر نوع دین و مرام و آموزه ای اگر هدف اصلی اش را که همانا کاهش رنج و درد آدمیان است، فراموش کند و به دام «خودحقِ مطلقْ پنداریْ» گرفتار آید، آنگاه بایستی منتظر بروز فاجعه انسانی بود، تفاوتی نمی کند که آن سرزمین از نظر منابع انسانی خشک لم یزرع باشد و یا میانماری باشد که «آنگ سان سوچی» برنده صلح نوبل در آن زیستن گرفته باشد.
مسلمانان میانمار قربانی «فقط من خوبم»
محمدآزاد جلالی زاده

الف» هر برنامه ذهنی و یا عملیاتی که در این زمین فسون زده، بروز و نمود داشته، همانطور که هدف یا اهداف اصلی خویش را دنبال می کند، خواسته یا ناخواسته بعضی اهداف فرعی را نیز در کنار خویش می پرورد. کارکرد نهایی هر برنامه ای -- فارغ از قضاوت ارزشداورانه که کدام برنامه خوب یا کدام تز بد است-- در دو حالت به ضد خود بدل و حالتی ضد کارکردی می یابد؛ اول آنکه اهدافی که این برنامه و تز و پیروانش خواهان رسیدن به آنها هستند، تنها حقیقت و واقعیت مسلّم و درست پنداشته شود و در ثانی در طول زمان اهداف فرعی بر اهداف اصلی اولویت یابند و فرعیات اصل بر اصلیات!؟ پنداشته شوند، در چنین حالتی ست که آن موضوع تبدیل به چیزی می شود که نگارنده آن را «ایدئولوژی» می خواند‌.

ب»زندگی در این زمین سوت و کور و بی رنگ، بسی دشوار و صعب و دردآلود است، برای کنار آمدن با این ناملایمات بود که ذهن آدمی، رنگ را آفرید و به دنیای بیرون پرتاب کرد تا همه چیز رنگین و قابل تماشا شود، و در این میان متافیزیک وحیانی و غیروحیانی نیز به شتاب، آمدن گرفت تا این انسان رنجور را کمی آرامش دهد، در کنار رسولان متعلق به متافیزیک وحیانی همچوم موسی و عیسی و محمد «درود و رحمت خداوندگار بر آنها»، کنفوسیوس و زرتشت و بودا «خداوندگار از آنها راضی باد» و برنامه های غیر وحیانیشان نیز، آمدند تا اندک مرهمی بر رنجهای بشری باشند. نکته ای که در این میان با گذر زمان، از یادها زدوده شد این بود که اصل و فلسفه حرکت پایه گذار این برنامه ها بر آن استوار بود که «از رنج و درد و تعب آدمیان بکاهند» و نه آنکه بر این رنجوری بیفزایند و علاوه بر این مسأله، مورد بعدی آن بود که رهبران این حرکت ها پیروانشان را به زندگی مسالمت آمیز در کنار دیگران و باورمندان به غیر آنچه روایت آنها، بود، به جدّ فراخواندند.

ج» در روانشناسی تحلیل رفتار متقابل، نگاه آدمیان در روابط به چند بخش منقسم می گردد، بخشی که در آن «من  خود را ok «خوب» و تو «دیگری» را not ok «بد» می دانم، بخشی که که خود را بد و تو «دیگری» را خوب می دانم، بخشی که من و تو «دیگری» هر دو بدیم و جایی که من و تو «دیگری» هر دو خوبیم. با ترکیب بحث دین و روانشناسی تحلیل رفتار و اندک مداقه ای در این سیر؛ می توان به این آموزه ها رسید که اصولاً رهبران برنامه های متافیزیک وحیانی یا غیر وحیانی، در پی این ایده آل بوده اند که همه من ها تجمیع و تبدیل به «ما» شوند و غیری نماند و در صورت ماندن دیگران و به زیر چتر آنها نیامدن، بدان سوی رفتن گرفته اند که «من، ما» را «ok و خوب» بدانند و «تو، دیگری» را هم خوب و روابط انسانی تبدیل به آنچه شود که آن را «من خوبم، تو هم خوبی» می خوانیم.

د» اگر دین و آموزه هایش -- اعم از هر نوع دین و مرام و آموزه ای -- حالت «معنویتْ بیشینه» خود را رها کند و تبدیل به «ایدئولوژیْ بیشینه » گردد، اگر هدف اصلی اش را که همانا کاهش رنج و درد آدمیان است، فراموش کند و به دام دوم یعنی «خودحقِ مطلقْ پنداریْ» گرفتار آید، و اگر روابط «ما خوبیم و شما «دیگران» هم خوبید» را بدل به «فقط ما خوب» هستیم و دیگران «همه گمراه و کافر و جهنمی» هستند، آنگاه قطع و لاغیر بایستی منتظر بروز فاجعه انسانی بود، تفاوتی نمی کند که  آن سرزمین از نظر منابع انسانی خشک لم یزرع باشد و یا میانماری باشد که «آنگ سان سوچی» برنده صلح نوبل در آن زیستن گرفته باشد.

ه» امروزه در اقصی نقاط دنیا از سوریه و یمن و بحرین گرفته ، تا عراق و فلسطین و لبنان و چچن و میانمار ، همه دچار بحران های عظیم و مجادلات ضد بشری گشته اند و یکی از دلایل دچار شدن به این بلایا ، مختصر گفتاری بود که عرضه شد ، و آیا آرامشی خواهد آمد؟