علی میرزامحمدی
هنوز چندماه از انتخابات سال 96 نگذشته و حدود 4 سال مانده به انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 سایت نزدیک به علی لاریجانی (خبرآنلاین) استارت را زده و در روزهای گذشته با انتشار خبری (البته از سایتی دیگر) با عنوان «علی لاریجانی نامزد مورد حمایت کارگزاران در انتخابات ۱۴۰۰ ریاستجمهوری است؟ » مدعی شد: «. . . کارگزاران در جلسات خصوصی این روزهای خود یک کار مهمتر هم دارند؛ پیدا کردن رییسجمهور 1400؛ فعلا که علی لاریجانی را رو کردهاند...» ! از بهارستان تا پاستور چند کیلومتری فاصله نیست اما برای پرواز سیاسی از بهارستان به پاستور باید جغرافیای رقابتهای سیاسی پیچیده ایران را به خوبی شناخت تا به موفقیت در آن فرود آمد. کاری که از بین روسای مجالس ایران، مرحوم هاشمی به انجام آن موفق شد ولی بزرگان سیاسی چون ناطق و کروبی در آن باز ماندند. اما آیا علی لاریجانی ریاست چند دوره مجلس شورای اسلامی که پیش از این در انتخابات سال ۱۳۸۴ برای نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران شرکت کرده و در بین هفت کاندیدا در رتبه ششم قرار گرفته بود، میتواند موفقیتی مشابه هاشمی را برای پرواز از بهارستان به پاستور تجربه کند؟ حامیان لاریجانی به احتمال سناریوی شرکت او را برای انتخابات 1400 به رشته تحریر در میآورند تا در سایه این موفقیت خود نیز سهمی داشته باشند؛ اما بازخوانی عوامل شکست ناطق در رقابت با سیدمحمد خاتمی شاید برای آنها که قدرت را در مجلس در اختیار دارند مفید باشد. آنها به احتمال با درس گیری از اشتباهات ناطق، مسیری متفاوت برای او رقم خواهند زد و حتی برخی او را از نامزدی دوباره منصرف خواهند نمود.
مهمترین نقطه قوت ناطق به نقطه ضعف او در انتخابات تبدیل شد. سیدمحمد خاتمی وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد و رئیس وقت کتابخانه ملی ایران، در مقایسه با ناطق در آن مقطع زمانی چهره کمتر شناختهای برای عامه مردم بود. اما فاصله گیری او از قدرت رسمی، جذابیتهای شخصی و حتی چهرهای و استفاده او از ادبیاتی متفاوت که برای اقشار کمتر توجه شده مانند زنان، جوانان، اقلیتهای قومی و دینی جذابیت ویژهای داشت موجب شد تا ناطق که در مجلس و دولت وقت، ارتباطات دوستانه و نزدیکی با بزرگان و نخبگان سیاسی داشت شکستی معنادار را تجربه کند. این شکست نه شکست ناطق از خاتمی، بلکه شکست قدرت رسمی از قدرت غیر رسمی و پتانسیلهای آزاد شده اجتماعی بود. پتانسیلهایی که حاصل مطالبات مردمی در قالب بعد دوم و مغفول انقلاب اسلامی یعنی بعد جمهوریت آن بود. علی لاریجانی نیز از نقاط قوتی مشابه ناطق و حتی فراتر از او برخوردار است که بیشتر آنها در قالب قدرت رسمی قرار میگیرند و اگر افکار عمومی به عنوان منبع اصلی قدرت غیر رسمی بخواهند در مقابل آن جبهه گیری نمایند این نقاط قوت میتواند به نقاط ضعف او تبدیل شود. هر چند بیشتر اعضای خانواده لاریجانی، در سمتهای مهم و کلیدی قدرت رسمی هستند و قدرت علی لاریجانی برای نفوذ در میان نخبههای سیاسی به واسطه آنها بسیار وسیع خواهد بود، اما رصد حواشی، گافها و اظهار نظرهای پیشین و در جریان آنها خود به مانعی مهم برای او تبدیل خواهد شد. البته اگر همانند انتخابات سال ۱۳۸۴ توسط رقبا، رقیبی جدی به حساب نیاید، از گزند این آسیب در امان خواهد ماند!
لاریجانی و نخبههای سیاسی حامی او ممکن است به هوای گیر افتادن اصلاحطلبان در جبر سیاسی، به حمایت آنها دلخوش باشند و با تکیه بر استدلال «انتخاب میان بد و بدتر» اصلاحطلبان، راهی را که روحانی و جناح به اصطلاح اعتدال پیمودند آنها نیز بپیمایند! اما ذکر چند نکته در این میان ضروری است:
الف- روحانی در مرحله انتخابات از ادبیات اصلاحطلبان اقتباس نمود و به این شیوه با جلب نظر حامیان اصلاحطلب، آنها را متقاعد نمود که میتواند بخشی از مطالبات جریان اصلاحطلبی را حداقل در حد واندازه شعار و حرف، طرح و یا نمایندگی کند. هرچند او در عمل تا این لحظه، نماینده خوبی برای اجرا و تحقق این مطالبات نبوده است اما لاریجانی نه در مرحله طرح و نه در مرحله اجرا نمیتواند مطالبات اصلاحطلبی را نمایندگی کند.
ب- در داخل جریان اصلاحطلبی نقدی جدی علیه اصلاحطلبی نیابتی در حال شکل گرفتن است. این نقد مانع از آن خواهد شد که اصلاحطلبان در انتخاب لاریجانی به عنوان گزینهای که مطالبات آنها را نمایندگی کند به توافق برسندو به احتمال فراوان آنان گزینه اصلی خود را مطرح خواهند نمود.
ج- لاریجانی از نظر فردی، فاقد جذابیتهای فردی است و ادبیات مورد استفاده او فقط مورد پسند بخشی از نخبگان جامعه است. از طرف دیگر او همیشه در مسند قدرتهای رسمی بوده و هرگز به خود اجازه و فرصت آن را نداده است که بیرون از قدرت رسمی، نگاهی منتقدانه داشته باشد و با خود انتقادی از پتانسیل قدرت غیر رسمی به نفع خود استفاده کند. او هرگز در مسند قدرت تنزل نکرده است و در مسندهای رسمی به جای افت و خیز قدرت، خیز قدرت را تجربه نموده است. این مساله موجب میشود که افکار عمومی نتوانند حس مشترک قوی را با او داشته باشند. آنها به احتمال خواهند گفت: لاریجانی همه چیز در اختیار داشته است. او دیگر با کدامین دغدغه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی پا به صحنه گذاشته است و چه چیزی را میخواهد تغییر بدهد که موفق به انجام آن نشده است؟ !
با همه اینها لاریجانی سیاستمداری باهوش است. او با رصد افکار عمومی و تحلیل آنها به خوبی میدانست که نباید از حوزه تهران نامزد بشود چراکه به احتمال یا از این حوزه موفقیتی نخواهد داشت و یا در صورت موفقیت در ردههای اول نخواهد بود و این برای کسب کرسی ریاست مجلس او را دچار مشکل خواهد نمود. لذا به نظر میرسد او با این هوش سیاسی به احتمال تصمیم عاقلانهای اتخاذ خواهد نمود، مگر اینکه تحت فشار شدید حزبی قرار بگیرد. هنوز زود است درباره انتخابات 1400 گمانه زنی کنیم اما تحلیل سناریوی آینده سیاسی کشور میتواند از هم اکنون برای احزاب و نخبگان سیاسی و حتی مردم آگاهی بخش باشد تا تصمیمهایی عاقلانه برای آینده خود بگیرند.