علیرضا طالبزاده
در سال 1992دن کویل معاون سابق ریاست جمهوری امریکا از مدرسه مونوز ریورا در ایالت نیوجرسی دیدار میکرد. کادر مدرسه از او خواستند که داوری یک مسابقه املا را که در مدرسه برگزار میشد بر عهده بگیرد. وقتی ویلیام فیگورا دانش آموز 12 ساله کلمه potato را روی تخته نوشت، کویل او را تصحیح کرد و گفت که potato در آخرش یک e دارد. اما او اشتباه فاحشی کرده بود و فیگورا املای کلمه را درست نوشته بود. رسانههای امریکایی این داستان را به گوش همه رساندند. به خاطر این اشتباه کویل برای مدتها سوژه محافل بود و مورد تمسخر قرار میگرفت. پنج ماه بعد کویل در انتخابات ملی شکست خورد. او بسیار تلاش کرد تا اشتباه خود را توجیه کند اما موفق نشد.
تلفط پروپاگاندا به صورت پروپکانی، یا NPT به صورت MPT و موارد متعدد از گافهای مقامات کشور و این اواخر داستان موزه لوور (Louvre) و تلفظ ناشیانه و اشتباه آن توسط نمایندهای که عنوان دکتر را یدک میکشد و تلاش ناموفق او برای توجیه و انداختن تقصیر به گردن کسی دیگر و انعکاس گسترده آن در رسانههای داخلی و خارجی نشان از فاجعهای میدهد که در یک روز اتفاق نیافتاده بلکه حاصل و برآیند اتخاذ سیاستهای سهمیهای و رانتی در علم و مدرک در طول این سالها میباشد. اگر در اوایل انقلاب بحث تعهد پررنگ بود و تخصص گرایی و حرفهای گری محلی از اعراب نداشت و بیشتر مقامات حکومت با آزمون و خطا برنامههای خود را به پیش میبردند امروزه ممکن است کسانی از مقامات سطح بالا در حکومت بیابید که نه تعهد دارند و نه تخصص. نه اینکه درجه این دو در آنها صفر باشد بلکه هر کدام از اینها مخصوصا تخصص ممکن است در آنها در سطح کم و ناقص باشد. این ناقص بودن تخصص و علم دولتمرد و سیاستمدار ناخودآگاه ما را به داستان تفکربرانگیز مولوی در مثنوی مولوی که علم و احاطه ناقص را برای خود و جامعه خطرناک میداند به ذهن متبادر کرده و همچنین تفاوت بین سواد و مدرک را به رخ میکشد. داستان 97 بیتی «خاتون و کنیزک» نکته ارزشمندی را در خود دارد: علم ناقص چیز خطرناکی است. خاتون علمی را ناقص یاد میگیرد و توجهی به این اصل که «علم و دانش با پرسش آغاز میشود» نمیکند. خاتون تاوان این علم ناقص خود را با مرگ خود میدهد.
ای زمن دزدیده علمی ناتمام/ ننگت آمد که بپرسی حال دام
اما یکی از عللی که باعث بروز علم ناقص در مقامات شده وجود سهمیههای رنگارنگ در کنکور مقاطع دانشگاهی و اشتیاق سیری ناپذیر آنها برای کسب مدارک دهان پر کن مانند دکتر از طریق نفوذ و رانتهای علمی و پول و استفاده از سهمیه هاست و نتیجه آن خودش را به صورت تلفظ اشتباه و مطالعه نکردن کافی و عمیق و اتکا به دانش افواهی نشان میدهد. ممکن است نمایندهای با مدرک سیکل در زمانی که بحث مدرک نامزدهای نمایندگی مجلس مطرح نبود با مدرک سیکل وارد مجلس شده و در زمانی کوتاه با عنوان دکتر. . . خود را معرفی کند.
روزنامه بهار در شماره 296 مورخه 24 مهر 96 در مقالهای با عنوان «سهمیهایها» با بررسی افزایش سهمیهها در کنکور و به تبع آن کاهش سطح علمی دانشگاه را بررسی کرده و یادآور شده است که هزینه کردن از دانشگاه و علم و برقراری سهمیه جداگانه و پایین آوردن استاندارد دانشگاهها در زمانه حاضر توجیه پذیر نیست. در این مقاله نگارنده توصیه کرده است سهمیه هایی مانند ایثارگران یا سهمیه فرزندان اساتید دانشگاه برچیده شود و زمینه برای خلق فرصتهای برابر برای همه فراهم شود. در یکی از کامنتهای که برای این مقاله پست شده است خوانندهای با نام محمود اعتماد مینویسد: «اگه قراره تو کنکور که بسان یک مسابقه است کسانی سهیمه داشته باشند پس باید در مسابقات دو مثلا کسانی که سهمیه دارند 20 متر جلوتر بایستند.»
وجود سهمیهها و استفاده از سهمیههای کنکور دانشگاه به نوعی باعث بوجود آمدن نوعی فاصله و خلا و گپ علمی در افرادی شده است که فرصت طی کردن روند طبیعی مسیر آکادمیک را نداشته و ممکن است مقدمات ابتدایی تخصص خود را به صورت ناقص بلد باشند. نتیجه بوجود آمدن افرادای است با عناوین دهن پر کن و پرمدعا و عاشق عنوان اما کم سواد و با علم ناقص که از هر از چندی خود را نشان میدهد. همانطور که اشاره شده علم ناقص هم برای جامعه و هم برای خود فرد خطرناک است. به طوری که گفتهاند علم نداشتن در حیطهای بهتر از علم ناقص داشتن در آن حیطه است. در نظر بگیرید که پزشک یا جراحی تمام مدارک خود را از طریق سهمیه و استفاده از رانتهای علمی و بدون حضور در سر کلاس کسب کرده است. همانطور که میتوانید پیش بینی کنید این علم ناقص جان افرادی زیادی را به خطر خواهد افکند.