محمد توکلی
بالاخره پس از چند ماه گمانهزنیهای مختلف دونالدترامپ تصمیم خود مبنی بر خروج از برجام را اعلام کرد.ترامپ با برشمردن برخی از اقدامات ایران و ارتباط دادن آن با توافقی که صرفاً راه حلی برای پرونده هستهای بود این تصمیم خود را توجیه کرد. همانطور که میشد پیشبینی کرد در قبال این تصمیمترامپ رژیم اسرائیل و چند کشور عربی حاشیه خلیج فارس به رهبری سعودیها لب به تمجید گشودند و در مقابل کشورهای اروپایی با تاکید بر موارد اختلافی باقی مانده میان نظام سیاسی حاکم بر ایران و جامعه جهانی رفتارترامپ را محکوم و با آن همراهی نشان ندادهاند. مقامات اروپایی تاکید دارند خروج آمریکا و ترامپ از توافق هستهای به معنای پایان این توافق نیست و برجام همچنان زنده است.
واکنشهای داخلی به تصمیم رئیسجمهور ایالات متحده در خصوص برجام را هم میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد. گروهی که معتقدند برجام منهای آمریکا هم به شکل بالقوه میتواند منافع ملی ایران را تامین سازد و گروهی دیگر که از پیش از اعلام تصمیمترامپ هم در تدارک به آتش کشیدن برجام بودند و در نهایت از مجلس تصاویر ناپسندی را از به آتش کشیدن پرچم یک کشور و یک توافق مهم و تاریخی که همراستا با منافع ملی کشورمان بود و است به جهان مخابره کردند.
در روزهای اخیر شاهد آن بودیم که تبلیغات رسمی کشور و دیگر رسانهها به نقد و اعتراض به این تصمیم دونالدترامپ اختصاص داشت و تحلیلهای مختلفی درباره نقض توافق از طرف ایالات متحده و مانند آن مطرح شد. بخشی از این تحلیلها به همان روحیه غربستیزی مرسوم بازمیگردد و در جهان واقع اثری از آن یافت نمیشود اما بخشی دیگر از آن واقعیاتی است که سبب اعتراض جامعه جهانی به این رفتار خلاف عرف دیپلماتیک رییسجمهور آمریکا که توافق حاصل از چندین سال مذاکره را تضعیف کرد باز میگردد. اما از این واقعیت هم گریزی نیست که اگر حتیترامپ را شیطان مجسّم هم بدانیم ضرورت دارد تا خطاهای خودمان را هم به یاد بیاوریم و با شناسایی ریشههای ایرانی تصمیمترامپ از تکرار آن در آینده و موقعیتهای مشابه جلوگیری کنیم.
اگر کمی به عقبتر بازگردیم و سخنان مقامات نظام درباره مذاکرات هستهای را به خاطر آوریم به این نکته بر میخوریم که آنان از رهبری نظام تا رییسجمهور، از وزیر امور خارجه تا مذاکرهکننده ارشد همواره بر این نکته تاکید و پافشاری داشتند که مذاکرات هستهای و نتایج حاصل از آن تنها و تنها راه حلی برای همین پرونده خواهد بود و سایر اختلافات میان جمهوری اسلامی و غرب به خصوص ایالات متحده به قوت خود باقی میماند. پس از اعلام توافق هستهای و حین اجرای آن همان تاکید به طور ملموسی مشخص شد و به موازات کاهش فشارهای تحریمی مرتبط با پرونده هستهای شاهد زمزمهها و نشانههایی مبنی بر افزایش فشارها درباره سایر پروندهها بودیم. در ظاهر برجام هیچ ارتباطی به مسائل منطقهای، آزمایشهای موشکی و موضوع حقوق بشر ندارد اما به طور طبیعی در نظامات بینالملل در عمل همه موضوعات در هم تنیده است و نمیتوان پس از حل یک معضل چندین و چند ساله به یکباره از میز مذاکره کنار کشید و انتظار داشت دیگران هم از این خلاء استفاده نکنند.
فرصت از دست رفته در دوران اوباما، عدم استفاده از دست بالای ایران در بحران سوریه، بی توجه به خواستههای مکرّر و جدی طرفهای اروپایی برای حل مسائل منطقهای، ناهماهنگیهای داخلی در چگونگی استفاده از توانمندیهای موشکی و عدم پذیرش نقشآفرینی وزارت امور خارجه در مذاکرات حقوق بشری چند موضوعی بود که سبب فرصت سوزی آشکار برای ایران و هدیهای به دونالدترامپ، نتانیاهو و شاهزاده سعودی بود. به اینترتیب باید این واقعیت تلخ و گزنده را پذیرا باشیم که همانقدر که ترامپ شایسته ملامت و اعتراض است نظامات تصمیمگیری کشورمان را نیز باید با رویکردی دلسوزانه و مبتنی بر منافع ملی نقد کرد تا در آیندهای که شاید خیلی هم دور نباشد دیگر شاهد چنین اشتباهها و سهلانگاریهای شاید ناخواستهای نباشیم. مطلب آخر آنکه فرصت چند هفتهای رییسجمهور برای حفظ برجام از گزند تندروهای خارجی و وطنی آن هنگام به نتیجه مطلوب خواهد رسید که تمامی تصمیمگیران با اجماعی واقعی از دیپلماتهای میانهرو در این مسیر دشوار حمایت واقعی و عملی را انجام داده و دستهای آنان را حداقل به میزانی که در مذاکرات هستهای شاهدش بودیم باز بگذارند.