محمد توکلی
آغاز دور تازهای از فشارهای تحریمی با عدم تمدید معافیتها برای واردات نفت ایران سبب پررنگ شدن دوباره سوژههایی مثل برجام و تحریم در رسانهها و شبکههای اجتماعی شده است. به نظر میآید برجام و پس از برجام همچون آینه عبرتی برای سیاستمداران عمل میکند. در ادامه از این عبرتها خواهیم گفت.
به تابستان۹۲ بازگردیم؛ آغاز دولت روحانی و پایان سیاست خارجی مبتنی بر ماجراجویی. انتقال پرونده هستهای از شورایعالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه نخستین گام تیم سیاست خارجی دولت اعتدال در خصوص مذاکرات هستهای بود. در کنار این انتقال پرونده که سیگنال مثبتی برای طرفهای خارجی بود شنیدهها حاکی از اعطای اختیار تام به روحانی و ظریف برای پیش بردن مذاکرات هستهای بود که این مسئله نیز شرایط را برای پیشرفت مذاکرات و دست یافتن به توافق هستهای مساعدتر میکرد.
این دو در کنار توانمندی دیپلماتهای ایرانی و البته در کنار تمایل طرفهای خارجی به پایان خوش روند طولانی مذاکرات، شرایطی را رقم زد که در نهایت شاهد انعقاد توافقی موسوم به برجام باشیم که از یک طرف تحریمهای مرتبط با پرونده هستهای را رفع میکرد و از دیگر سو نگرانیهای طرف مقابل را درباره احتمال حرکت ایران به سمت تسلیحات هستهای از بین میبرد.
برجام را میتوان نتیجه سیاست خارجی با برنامه و بی شعار دانست. توضیح بیشتر آنکه مقامات دولتی در آن روزها به جای شعارهای دهان پر کن از طریق تریبونهای تبلیغاتی تمام توان خود را برای رفع تحریمها با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک صرف میکردند اما قصه پس از برجام جز این بود! هر چه از روزهای اعلام توافق هستهای دورتر شویم بر شعار افزوده میشود و داشتن برنامهای مشخص در حوزه سیاست خارجی بی اهمیتتر از قبل شده است.
حضور ترامپ در کاخ سفید نیز وضعیت را پیچیدهتر از گذشته کرد؛ به شکلی که دیگر هیچ اثری از وجود برنامهای مشخص در حوزه دیپلماسی وجود نداشت و موازیکاری و ناهماهنگی جای خود را به استفاده از ابزارهای مرسوم دیپلماتیک همچون مذاکره داد.
آنچه این روزها شاهدش هستیم و این فشارهای روزافزون بر زندگی روزمره و معیشت مردم نتیجه سیاست خارجی بی برنامه و با شعار است. موضوعی که در این میان ناامیدکننده است آن که هیچ اثری از عبرتگیری مشاهده نمیشود و تبلیغات جریان رسمی به سمت و سویی است که برجام را دلیل وضعیت آشفته امروز نشان میدهد و نه فقدان برجام و نگاه برجامی!