وبگردی
حوادث آبان 98؛ گسست یا شتابدهنده؟
23 آذر 1398 ساعت 13:28
* درج مطالب، مقالات، یادداشتها و تحلیلها در صفحه «وبگردی» لزوما مواضع این سایت نیست.
گروه سیاسی: نادر فتورهچی (روزنامهنگار) در 90 رشته توییت با عنوان «تحلیل غیرخیابانیِ آن ده روزی که ایران را تکان داد» با طرح این سئوال که روحانی چه میخواهد، به مدل گذار چین به بازار آزاد، و تفاوتهای آن با مدل شوروی پرداخته اما تاکید میکند: «به هیچ وجه به معنای شبیهسازی با شرایط امروز ایران نیست» و سپس به این پرسش پاسخ داده که این تجربه چه ربطی به شورای سران به عنوان رویه نوین تصمیمگیری در جمهوری اسلامی ایران دارد و آیا شدنی خواهد بود یا خیر؟ متن این تحلیل را بخوانید با این توضیح ضروری که درج مطالب، مقالات، یادداشتها و تحلیلها در صفحه «وبگردی» لزوما مواضع این سایت نیست و صرفا جهت آشنایی با دیدگاهها و تحلیلهای مختلف، منتشر میشوند.
پرده اول: «شورای سران»چیست؛ یا روحانی چه میخواهد؟
به موازات رخدادهای دردناکی که در آبانماه 98 در خیابانها روی داد، حوادثی نیز در دالانهای قدرت به وقوع پیوست که در پرده اول میکوشم بر مهمترین آنها یعنی رونمایی از «شورای سران» متمرکز شوم و از چشمانداز آن به آیندۀ «پروژۀ روحانی» نگاه کنم.
1-هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد حسن روحانی، در شامگاه 23 آبان 98 از تبعات امنیتی-سیاسی اعلام ناگهانی سه برابر شدن قیمت بنزین، آنهم در شرایطی که جامعه هنوز از شوک افزایش چهار برابری قیمت ارز رنج میبرد مطلع نبوده است.
2- روحانی یک چهرۀ امنیتی است (حتی اسمش مستعارست) که یک کابینه امنیتی را اداره میکند و در رقابتی تمام عیار، بیسابقه و نفسگیر در تاریخ معاصر برای تصاحب قدرت سیاسی-امنیتی ایران قرار دارد. رقابتی که تمام رقبایش نیز جملگی چهرهها و نهادهای امنیتی با انگیزهای مشابه اما ابزاری متفاوت هستند.
3-با توجه به این سابقه و عطف به موقعیت خطیر او در نبرد قدرت (تاحدی که فقط یک اشتباه میتواند آینده سیاسی او را بعنوان یکی از مدعیان جانشینی بطور کامل نابود کند) به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست که وی در شیوه و زمان اعلام افزایش نرخ بنزین دچار خطای تحلیلی یا برآوردی مبهم از تبعات آن بوده است.
4-شکی نیست که وی برچند چیز اشراف اطلاعاتی داشته:
*حتمی بودن فوران خشم عمومی و احتمال بهرهبرداری رقبا از پتانسیل آن.
*بروز بحران امنیتی تمامعیاری که میتوانست کل ساختار را بشکلی پایدار بیثبات کند و یا منجر به سقوط آن شود.
*تنزل وجهۀ شخصی تا حد یکی از منفورترین چهرههای تاریخ معاصر.
5-تصمیم او از منظر اقتصادی نیز با عقل جور در نمیآید: کل منابع حاصل از افزایش نرخ بنزین،31هزارمیلیاردست که اگر همین رقم از بانک مرکزی استقراض میشد، تبعات تورمی آن در شرایط انفجار نقدینگی، نامحسوس بود. مضافا این نرخ کماکان برای قاچاق مزیت دارد و ادعای کاهش آلودگی و ترافیک هم که «شوخی»ست.
6- پس چرا وی، با توجه به اینکه میدانست واردکردن شوک جدید به جامعه، میتواند تبعات سنگینی برای خود و آیندهاش داشته باشد،این تصمیم را گرفت و به تعبیر علی ربیعی خود را «قربانی»کرد؟ «دستاورد» او از این بحران چه بود که حاضر شد ریسک آنرا-با توجه به منش شدیدا محافظهکارش-به جان بخرد؟
7-قبل از پرداختن به پاسخ سوال فوق، ذکر یک نکته ضروریست: اظهارنظرهای ضدونقیض او دربارۀ بسیاری از مسائل در سالهای اخیر و زیرورو کشیدنهای پیاپی او حتی درخصوص گفتهها و سخنان خودش، احتمال هرنوع ایثار و پذیرش موقعیت «قربانی» در راستای خیرعمومی و ...را به یک «شوخی» بدل میکند.
8-پس براستی چرا روحانی دست به این تصمیم خطیر زد؟ تصمیمی که به غیر از صدها کشته (و زخمی)، هزاران زندانی، تعمیق کینهها و البته مقدار بسیار ناچیزی پول از قبلِ چندهزار لیتر صرفهجویی بنزین(تازه اگر ادعاهای مقامات ذیربط واقعی باشد) حاصل دیگری نداشت؟
9- بلندگوهای وابسته به رقبای روحانی در جنگ قدرت فزاینده قدرت، پاسخ نسبتا سرراستی در اینباره دادهاند. آنها رفتهرفته رودربایستیها و تعارفات معمول در مناسبات مقامات ج.ا در منظر عمومی را کنار گذاشتهاند و صراحتا از «احتمال نفوذ دشمن در سطوح تصمیمگیری و مدیریتی کشور» خبر میدهند.
10-حتی مرغ پخته هم میتواند پیام آنها دربارۀ «نفوذ دشمن در ردههای مدیریتی» را رمزگشایی کند: منظور از این جمله صراحتا اعلام این نکته است که «بین روحانی و بلوک غرب (مشخصا محور آمریکا-انگلیس) اگر نگوییم رابطهای سری، اما قطعا منافعی مشترک وجود دارد».
11-به نیت روحانی و سنجش ادعای رقبای او در جنگ قدرت خواهیم رسید، اما قبل از آن ضروریست به چند «دستاورد» روحانی که تنها میتوانست از طریق انداختن کل حکومت(یعنی خودش و همه رقبایش) در یک چالش امنیتی در ابعاد حادثه آبانماه بدانها دست یابد اشاره کنیم:
12-حمایت صریح ...از «شورای سران» در ساعات 9:45 دقیقه روزی که مجلس میخواست برای نجات پایگاه رای به حداقل رسیدۀ خود قیمتها را باز گرداند، به یک معنا فصل جدیدی را در تاریخ سیاسی ج.ا رقم زد که تبعات آن به مرور خود را نشان خواهد داد و این مهمترین دستاورد روحانی بود.
22-به شتاب تحولات پس ازاعتراضات بنگرید: *اعلام آمادگی روحانی برای دیدار با ترامپ *دستور روحانی برای پیوستن ایران به WTO *تحرکات عمان(میانجی) * تبادل زندانی-استقبال ترامپ *تمهید سفر روحانی به ژاپن (شاید برای دیدار با ترامپ)*
*ارائه بودجه فاقد درآمد نفت و پُرازپتانسیل اعتراض عمومی
23-*طی دو روز گذشته سایتهای وابسته به رقبای روحانی مملو از هشدار «هاراکیری»او در سفر به ژاپن(دیداری ناگهانی با ترامپ)است. به شخصه با توجه به تقبل ریسک امنیتی آبانماه، احتمال دست زدن او به این «هاراکیری» را منتفی نمیدانم. شاید در تحلیل او ریسک این هاراکیری بیشتر از بحران بنزین نباشد.
24-رویکرد تهاجمی روحانی را باید در پرتوی موفقیت او در کنار زدن مجلس، مجمع تشخیص(مخالفان FATF)، مراجع و...، و خلق مکانیسم جدید تصمیمگری در ج.ا دید که پتانسیل تجمیع نیروهای واگرای درون رقابت قدرت(به استثنای تیم پایداری-احمدینژاد)و گرفتن تصمیمات سختتر از تصمیم گرانی بنزین را هم دارد.
25-روحانی نگران از دست رفتن محبوبیتش نیست. او به صندلی دیگری نگاه میکند. حدس میزنم او فکر میکند میتواند تمامی لعنها، خشمها، نفرینها، خونهای ریخته و شیشههای شکسته و دلهای رنجور و سرهای درگریبان را با یک فریم عکس در حال دست دادن به ترامپ، رفع و رجوع کند.
26-در چشماندازی اجتماعی نیز ... کماکان روی حمایت لایههای لمپنبورژوآ (بخش «منوتو»یی طبقه متوسط) که اینروزها مدام دم از «ناامیدی» میزنند و تمام نالهشان بحث «قطع شدن اینترنت» است، حساب میکند.
27-براساس برآورد او، گرفتن عکس با ترامپ، اجرای برخی اصلاحات بنسلمانی (تا حد لغو حجاب اجباری و ...) منجر به ترسیم افقی از گشایش اقتصادی ناشی از رفع تحریم و آمدن شرکتهای خارجی(نماد رونق) نیز خواهد شد که به زعم او لایههای کارد به استخوان رسیده را نیز آرام خواهد کرد.
28-تحقق آنچه که «نیت روحانی» (پروژه گذار) مینامم، کار راحتی نیست. کار به مرحلهای رسیده که جامعه در حداکثر واگرایی، استیصال، ناامیدی و خشم است، رقبای در تقدیرش سرسوزنی کوتاه نمیآیند، لجستیک سیاسی... (رسانههای چهارقلوی BBC، منوتو، IRINTEL ،VOA،اصلاحطلبان و سلبریتیها) چوب دو سرطلا شدهاند و...
29-شورای سران اما یک «کورسوی امید» برای وی بود. کورسویی که او با افزایش نرخ بنزین و راهانداختن یکی از مهیبترین چالشهای امنیتی با هزینه سرشکن در کل نظام، برای خود گشود و بنظر میرسد با توجه به تغییر روند تصمیمگیری، قصد دارد بخت خود را برای تحقق رویایش یعنی «گذار»، به کمک آن بیازماید.
30-به شخصه نمیتوانم برای ضریب شانس روحانی در تحقق رویایش درصد تعیین کنم. علیالخصوص با توجه به کشمکشهای امنیتی او و رقبایش که همدیگر را تلویحا به برخورداری از حمایت و یا وابستگی به قدرتهای خارجی متهم میکنند و برای مخاطب یک «جنگ نیابتی در داخل» را ترسیم میکنند.
31-چیزی که میتوانم از این «جنگ نیابتی»ای که حول محور نوعی بازسازی شرق وغرب(طیف نزدیک به چین و روسیه-طیف نزدیک به آمریکا و انگلیس) ذیل نام «محور مقاومت-محور سازش» بفهمم، نوعی رقابت تمامعیار بر سر کنترل آیندۀ کرسیهای قدرت و اقتصاد است.
32- این رقابت شدید یا همان «جنگ نیابتی شرق و غرب در داخل» اما یکی از پیچیدهترین انواع آن در تاریخ معاصر است و اگر چه که شباهتهایی با تجربه «گذار با مشخصات چینی» و «گذار با مشخصات روسی» در پایان جنگ سرد دارد، اما در عصری متفاوت از آنها رخ میدهد: عصر اینترنت.
33-قرارداشتن این نبرد دردل یک عصر نوین ارتباطی، منجر شده تا تقریبا تمامی اجزای جامعه، از هر طبقه و لایهای سراپا در آن ادغام شوند والبته شکل مداخله بینالمللی را نیز دچار تحولی تاریخی کند؛ تا حدی که یک موضعگیری مقامات یا یک رویداد در آنسوی دنیا، بازارها را تحت تاثیر قرار دهد.
34-مضافا، تقسیمبندیهای مرسوم روبنای سیاسی در این لحظه، لزوما با زیربنای مبتنی بر«همسودی در رانتها»، «روابط پیچیده خویشاوندی»، «اشراف اطلاعاتی» و ...منطبق نیست. به همین دلیل تعیین برنده برای جنگ فزایندۀ قدرت حول دوگانۀ مذاکره(گذار به دست روحانی)-مقاومت(گذار به دست رقبا) بسیار سخت است.
35-مجموعه این عوامل(جنگ نیابتی برای کنترل و قبضۀ قدرت آینده توسط تیمهای«همسود» که نمیتوان آنها را با خطکشهای مرسوم جناحی تشخیص داد، آنهم در عصر اینترنت که منجر شده تا همه لایههای اجتماعی،طبقات و حوزهها در این نبرد ادغام شوند )شکلی شبکهای،سریع و درهمتنیده* به تحولات داده است.
36- *مصداق تنیدگی همه چیز در هم را با مورد داغ و تازۀ استراماچونی، میتوان بهتر فهمید: بلافاصله پس از اعتراضات، روحانی و متحدانش بحث FATFرا مجددا طرح کردهاند اما این مسئلۀ پیچیدۀ حقوقی-دیپلماتیک چگونه میتوانست افکار عمومی و ذهن لایههای اجتماعی را درگیر کند؟
37-بهترین تکنیک برای حساس کردن افکار عمومی و بخشهایی از جامعه که احیانا اطلاعی از کشمکش باندهای قدرت در بحث رد یا تصویب FATF ندارند، پیوند خوردن آن با سرنوشت مربی تیم استقلال بود. حالا حتی کسانیکه حتی اسم FATF راهم نشنیده بودند، از طریق مورد استراماچونی خواهان تصویب آن هستند.
38-همانطور که میبینید، از FATF تا استراماچونی، از قیمت گوجه تا توئیت ترامپ، از «گوزن» تا «شقایق» و الیآخر، به شکلی در هم تنیده شده که حل و فصل مسائل را از طریق رویههای حقوقی-سیاسی معمول در درون ساختار موجود ناممکن کرده و پروژه «گذار» را در دستورکار قرار داده است.
39-در چنین شرایط اجتماعی-اقتصادیای،باچنین مختصات پیچیدهای،در چنین منطقۀ حساسی، پیشبینی آینده حتی برای بازیگران اصلی نبرد قدرت نیز ناممکن است. لذا ما چارهای نداریم برای گمانه زنی آینده به گذشته رجوع کنیم و بکوشیم شرایط خود را با همه ویژگیهای منحصربه فردش در متن تاریخ بخوانیم.
40-اشارهای که در ادامه به «گذار با مشخصات چینی»خواهم کرد، برآمده از همین خوانش تاریخیست. شکلی از گذار که معتقدم به مدل مورد علاقه روحانی نزدیکتر است، بویژه آنکه او با اهرم «شورای سران» میکوشد، از این شورا همان سودی را ببرد که دنگ شیائوپنگ از «حزب» برد.
پردۀ دوم: چین یک «میانپردۀ تاریخی»
در ادامه میکوشم پس از شرحی تاریخی از مدل گذار چین به بازار آزاد، به پارهای از تفاوتهای آن با مدل شوروی اشاره کنم و سپس نشان دهم که این تجربه چه ربطی به شورای سران به عنوان رویه نوین تصمیمگیری در ج.ا دارد و آیا شدنی خواهد بود یا خیر.
41-پس از مرگ مائو و شکست «انقلاب فرهنگی» که منجر به پاکسازی «عناصر خائن»(چهرههای لیبرال و معتدل حزب به استثنای چو ان لای) از ساخت قدرت متمرکز حزب کمونیست چین شد، دنگ شیائوپینگ(معروف به «دنگ») و هويائوبانگ در دهه 70 مجددا به قدرت بازگشتند.
42-«دنگ» بلافاصله پس از به قدرت رسیدن و به واسطه شکست تمامعیار سیاست « یک گام بزرگ به جلو» مائو که بیم تکرار قحطی 1959 و در پی آن شورش را میداد، دست به ارائه طرحی زد که شباهت زیادی به «طرح نپ» در دوران لنین داشت.
43-براساس سیاست دنگ، دهقانان تا زمانی که بخشی از محصولات خود را به دولت میفروختند ، میتوانستند مالک زمین باشند.در بخش صنعت نیز «حداکثر بهرهوری» در دستورکار قرار گرفت.
44- اصلاحات کشاورزی و صنعتی دنگ کفاف شرایط رو به وخامت چین را نداد و او «سیاست درهای باز» را در 1978 مطرح کرد.مقدمات ارائه این سیاست، مستلزم حمله به شعار مرکزی حزب یعنی «سوسالیسم با مشخصات چینی» بود و این اتفاق در کنگره دوازدهم و سیزدهم حزب روی داد.
45-با آغاز«سیاست درهای باز»،برای نخستین بار از زمان كومینتانگ،درهای چین به روی سرمایه گذاری خارجی باز شد. دنگ مجموعه ای از مناطق ویژه اقتصادی را برای سرمایه گذاری خارجی ایجاد کرد که نسبتاً عاری از مقررات و مداخلات بوروکراتیک بودند .او این مناطق را «موتورهای رشد اقتصاد ملی» نامید.
46-«درهای باز»دنگ در ابتدا با استقبال مواجه شده بود. اما خصولتیسازی،دونرخی کردن ارز،خویشاوندسالاری، فساد ،آزادسازی قیمتها و کاهش خدمات دولتی از قبیل بیمه درمانی، مسکن و... منجر به افزایش نارضایتی عمومی شد.برای تقریب به ذهن،«درهای باز»را میتوان با سیاست تعدیل هاشمی مقایسه کرد.
47-مردم دیدند کارخانجات وصنایع ملی درحال واگذاری به آقازادهها هستند، اختلاس لجامگسیخته شده وفشار«اصلاح قیمتها»و آنچه که دنگ «حرکت بسمت بازار آزاد سوسیالیستی»مینامد،مستقیما بر دوش آنها افتاده است،حال آنکه«رهبران کمونیست»و فرزندانشان درحال تبدیل شدن به«مولتیمیلیاردهای شرق»بودند.
48-به موازات «سیاست درهای باز»، در درون هسته مرکزی قدرت چین، یک بلوک قدرتمند محافظهکار که مخالف «اصلاحات دنگ» بود، شکل گرفت. رهبری این بلوک را «لیائو چنگیون»(معروف به «چنگ» یا «چنیون»)، یکی از سیاستمداران کهنهکار و از همرزمان مائو برعهده داشت.
49- لیائو چنیون با توجه به افزایش نارضایتی عمومی از فساد ناشی از اعمال سیاستهای «درهای باز»، وارد رقابتی فشرده با «دنگ» بر سر هژمونی و قدرت شد. او به مبارزه با فساد دست زد اما نتوانست اقبال عمومی را به دست آورد.
50- علت شکست حرکت «چنگ» در کند کردن ماشین حرکت اقتصاد نولیبرال «دنگ» متعدد است، اما مهمترین عامل آن را میتوان عضویت خود «چنگ» در هسته مرکزی قدرت و محدودیتهای مترتب بر آن دانست.
51-«چنگ» بعد از «دنگ» قدرتمندترین عضو گروه موسوم به «هشت بزرگ» بود.«هشت بزرگ» اصطلاحی برآمده از آموزههای «تائوئیسم» است که به 8 مردی اشاره دارد که در دوران «پسا مائو»، کل قدرت چین را در ید اختیار داشتند.
52-اعضای هشت بزرگ : دنگ شیائوپنگ(دبیرکل کمیته مرکزی حزب) - لیائو چنگیون(رئیس پولیتبورو) 3 لی ژیانیان(سومین رئیس جمهور خلق) 4پنگ ژن (رئیس کمیته دائمی کنگره ملی خلق) - یانگ شانگکون(چهارمین رئیس جمهور خلق) 6بو ئی بو(معاون پولیتبورو) 7وانگ ژن(ژنرال) 8سانگ رنگیونگ(ژنرال)
53-از دیگر عوامل ناکامی«چنگ»در مهار قدرت«دنگ»،مبارزه گزینشی با فساد به قصد گرفتن امتیاز یا اعمال فشار بر رقیب،ناتوانی برای مخالفت تمامعیار با سیاستهای «دنگ» به دلیل فقدان برنامه منسجم و درنهایت عدم انعطاف در برابر جامعه جدید چین و جوانانی بود که دوران مائو را تجربه نکرده بودند.
54- مجموعه این عوامل یعنی فساد بلندپایهگان و ناامیدی از توان مبارزه با آن از درون بلوک قدرت،کاهش تعهدات دولت به شهروندان فقیر(رواج خودت بمال)،کشمکش قدرت و البته عوامل اجتماعی نظیر رشد جامعه شهری،تغییرات نسلی و نیز فقدان آزادیهای اجتماعی و فردی، جامعه چین را به مرز انفجار رساند.
55- سرانجام در ۱۵ آوریل ۱۹۸۹، پس از آنکه «هشت بزرگ» در خانه دنگ «با حضور تمام اعضاء»تشکیل جلسه داد و تصمیم بر آزادسازی کامل قیمتها و تغییر مکانیسم قیمتگذاری برای برداشتن گامی دیگر در مسیر «رسیدن به بازار سوسیالیتی» گرفت، جامعه منفجر شد.
56- طی یک ماه و نیم جنگ شهری تمامعیار که کانون آن میدان «تیانآنمن» در قلب پکن بود، بیش از 2000 تن کشته و 10هزار تن زخمی شدند.
57-دلایل اصلی اعتراضها به نقل از نیویورک تایمز این موارد بود:
*مرگ هو یائوبانگ *تبعات اقتصادی اصلاحات دنگ *تورم لجام گسیخته *فساد سیاسی *خویشاوندسالاری اقتصادی (بهویژه در مورد پسران جائو تسیانگ و دنگ ژیائوپینگ) *فقدان فرصتهای شغلی * انقلابهای ۱۹۸۹(مسئله فروپاشی شوروی)
58-اعتراضات میدان تیانآنمن سرانجام پس از تلفات سنگین و پس از یکماه و دوهفته و شش روز مهار شد، اما پایههای حکومت چین را آنچنان لرزاند که تبعاتش سرنوشت چین و به یک معنا کل جهان را در دهههای بعد تغییر داد.
59- «چنگ» ناکام بزرگ پسا تیانآنمن شد. او با سرکوب اعتراضات موافق بود، اما دستور سرکوب را «دنگ» صادر کرد، حال آنکه افکار عمومی، «چنگ» را «آمر اصلی» سرکوبها شناخت.
60-پس از سرکوب میدان تیانآنمن،«هشت بزرگ» تصمیم گرفت خود پرچمدار «تغییرات» باشد و پروژه گذار را با مدیریت خود انجام دهد.
61-تغییرات سریع: *رهبران کهنسال(هشت بزرگ) از انظار عمومی فاصله گرفتند.*«جیانگ زمین»(نزدیک به دنگ) که در جریان اعتراضات خواستار «سرکوب قاطع»شده بود و در نامهای به دنگ نوشته بود«تمام عوامل بیثباتی را در نطفه خفه کنید» به قدرت رسید.*جیانگ برنامه «پیوستن به WTO» را اعلام کرد.
62-وقایع میدان تیانآنمن و سرکوب آن با «مشت آهنین»، عملا به ایدئولوژی حزب کمونیست چین پایان داد و دوران «سرمایهداری دولتی تمامعیار» در چین آغاز شد.
63-دنگ در سال 1992 یک کمپین به نام «تور جنوب» برپا کرد و «حرکت شتابان به سوی بازارآزاد» را نوید داد. چین در سال 2001 به سازمان تجارت جهانی پیوست و هم اکنون دومین قدرت اقتصادی جهان پس از آمریکاست.
64-اصلاحاتی که در تعاقب سرکوب میدان تیانآنمن روی داد، با استقبال گسترده جهان غرب، بویژه در چهارچوب دکترین «پایان تاریخ» فوکویاما مواجه شد. غرب توانسته بود دو غول بلوک شرق را به طور کامل فرمانپذیر و در فرآیند چرخش سرمایه ادغام کند.
65-حزب کمونیست چین به واسطه داشتن «ساختار حزبی منضبط و منسجم»، سرکوب میدان تیانآنمن را به یک «فرصت» تبدیل کرد تا دوران جدیدی از حیات خود را آغاز کند که البته واژه «کمونیسم» در آن به معنای دقیق کلمه فقط یک «واژه» است و کوچکترین مابهازایی در واقعیت ندارد.
66-تحت لوای نام «کمونیسم»، وارثان «مائو» و «هشت بزرگ» بزرگترین «سرمایهداری دولتی» جهان را در تاریخ برپا کردند:
به سازمان تجارت جهانی پیوستند و از طریق آزادسازی قیمتها، بزرگترین نیروی کار ارزان جهان را برای خطوط تولید غرب که درحال انتقال به چین بود، فراهم کردند.
67-چین هم اکنون دومین اقتصاد بزرگ جهان است، بیشترین رشد نفرات در «کلوپ میلیاردرها» را دارد. اما به موازات آن طبقات رهاشده، حاشیهنشین و کارگران ارزانقیمت سهمی از «دستاوردها» ندارند، مضاف برآنکه در «سرمایهداری با مشخصات چینی» انحصار سیاسی و اجتماعی با قدرت تمام ادامه دارد.
68-چین «گذار» به بازارآزاد را هم مثل سوسیالیسماش با «مشخصات چینی» انجام داد:
*حفظ مشت آهنین در برابر رقبای سیاسی
*حفظ پرده آهنین در برابر جریان آزاد اطلاعات
*حفظ تمرکز قدرت در دستان یک گروه سیاسی(جریان «چپ نو» در چین داستان مجزایی دارد)
*حفظ رقابتهای سیاسی در چهارچوب حزب
77- با برکناری گورباچف، نوبت«غارت بزرگ» رسید.«غارت بزرگ»عنوانیست که به دوره زمامداری یلتسین بر روسیه اطلاق میشود.
78-یلتسین با تاسیس«گروه مشاوران»و«کمیته بررسی دارایی دولتی»یکی از وحشیانهترین غارتهای سازمانیافته تاریخ بشر را رقم زد و اعضای کا.گ.ب،ارتش سرخ و حزب کمونیست را به ثروتهای افسانهای رساند، هرچند«اسم حکومت»را عوض کرد.
79-دربازه زمانی 1991-1999(دوران یلتسین و ادغام در بازار جهانی و خصوصیسازی)، اعضای کا.گ.ب و حزب کمونیست اتحاد جماهیرشوروی ، بعنوان «کارآفرین» داوطلب خرید کارخانجات دولتی شدند و به دلیل داشتن انحصار واردات در نظام دونرخی کالا، آنچه که به«طبقه الیگارشهای روس»مشهورست را تشکیل دادند.
80-مجله «Demokratizatsiya» در شماره تابستان 2003، برای نخستین بار به جای استفاده از عنوان «الیگارشهای روس» برای نامیدن ثروتمندانی که از «ک.گ.ب» برخاسته بودند، به دلیل انتقال داراییهای حاصل از خصوصیسازی به بانکهای سوئیس، لقب«حکومت کلپتوکراتها»(دزدسالاران) را به آنها داد.
81-تفاوتهای «گذار» در چین و شوروی:
* در چین، ساختار،سرزمین و نام حکومت باقی ماند اما افراد تغییر کردند، در شوروی افراد باقی ماندند، اما ساختار،سرزمین و نام حکومت تغییر کرد.
*عوامل خارجی در گذار چین نقش کمتری داشت، اما عوامل خارجی در گذار شوروی کاملا بارز بود.
82-تفاوتهای «گذار» در چین و شوروی:
*نزاع قدرت در چین در داخل حزب حلوفصل شد، نزاع امنیتیها و نظامیها در شوروی دستکم یک دهه جامعه را فرسود.
*ساختار منسجم حزب در چین باعث شد جنگ قدرت بین دو تیم سیاسی/حزبی باشد، ساختار مافیایی شوروی باعث شد جنگ قدرت بین دو تیم امنیتی باشد.
83-تشابهات گذار در چین و شوروی:
*صاحبان ثروت و قدرت بعد از گذار را همان افراد، فرزندان و خاندانهای پرنفوذِ قبل از گذار تشکیل دادند.
*تعهدات دولت به شهروندان بر اساس پروتکل بانک جهانی و صندوق بینالمللی (نولیبرالیستی)است.
*هیچکدام دموکراتیک نشدند.
پرده چهارم: خطیرترین لحظۀ تاریخ ایران
84-آنچه که دربالا طرح شد، به هیچ وجه به معنای شبیهسازی با شرایط امروز ایران نیست.
طبیعتا همانطور که گذار در چین «با مشخصات چینی» روی داد و در شوروی «با مشخصات روسی»، در ایران نیز گذار «با مشخصات ایرانی» خواهد بود.
85-بطور خلاصه میتوانم این را بگویم که شرایط ما بیشتر شبیه شرایط شورویست، اما به نظر میرسد تلاشهایی نیز در درون قدرت برای نزدیک شدن به تجربه چین دیده میشود که ظاهرا «شورای سران» یک نشانه مهم از آن جهت بازتولید چیزی شبیه نقش حزب در فرآیند گذار در چین است.
86-«شورای سران» صرفنظر از ادعای لاریجانی که «موقتی»ست، به یک معنا تلاش برای تجدید تولید ساختار حزبی در بافت قدرت واگرا، مملو از عناصر امنیتی (و دارای نیمههای پنهان) و شدیدا اولیگارشیک ایران است.
87-آبانماه، شرایط ما را درشرایطی مشابه چین پس از میدان تیانآنمن قرار داد؛اما چینی که آن انسجام حزبی،جهت حلوفصل دعواها در درون خود و دست زدن به اصلاحاتی سریع،قاطع وگسترده را نداردو بافت الیگارشیک و واگرای موجود، سرنوشتی چون شوروی را نشان میدهد؛با دخالتهای غیرمردمی و خارجی بیشتر.
88-خطیر بودن موقعیت ما، ابعاد بینالمللی نیز دارد؛ اگر منطق حاکم بر موازنه قوای جهانی در دوران جنگ سرد، جلوگیری از هر نوع در رفتن «آرخه»(نظم) یک واحد سرزمینی-حکومتی بود(مثل مداخلات پیمان ورشو در کشورهای بلوک شرق و مداخلات ناتو در حفظ انسجام بلوک غرب)، منطق حاکم کنونی چنین نیست.
89-ما در منطقهای به سر میبریم که طی 30 سال گذشته، روند رو به گسترشی از شکلگیری سرزمینهای بیدولت یا چند دولت را تجربه کرده است، امری که نشان میدهد، مداخلات بینالمللی شکلی متفاوت از دوران جنگ سرد به خود گرفته و از آن حیث که ارادهای ماورای عاملیت مدنی را میطلبد.
90-شرایط خطیرست، وضع موجود قابل ادامه نیست، نمیدانیم رویههای جدید پس از آبان منتج به نتیجه میشوند یا فرسایش ادامه مییابد، نظم جهانی نیز درحال تغییرست. مجموعه اینها بر ما داخلنشینان که نه جامعه مدنی داریم و نه عاملیت غیرانفعالی، بیشترین هزینه را خواهد داشت. نگرانیم؛ چون نگرانکننده است.
کد مطلب: 193835