گروه سیاسی: علی نظری سردبیر روزنامه مستقل در نقدی نوشت: اصلاحطلبی یک مشی است اما متاسفانه در دوم خرداد ۷۶ با پیروزی سید محمد خاتمی این مشی فراجریانی توسط برخی از نیروهای امنیتی دهه ۶۰ تبدیل به یک دستآویز خاص جناحی برای طیف چپ درون جمهوری اسلامی شد.
در خرداد۷۶ شعاع گسترده اصلاحطلبی آنقدر کوچک شد که در دایره تنگ تشکیلاتی حاکمان دهه ۶۰ خلاصه و تفسیر شد. حتی این چتر کوچک بر سر دگر اندیشان و نیروهای ملی و مذهبی گسترانیده نشد!
بزرگترین ظلم این بود که مشی اصلاحات دستمایه و ابزار یک جناح برای مقابله با جناح دیگر حکومت شد.
در مجلس ششم زمانی که اعتبارنامه های آقایان محتشمی پور و حداد عادل مطرح شد،اینجانب یکی از اعضای پانزده نفری کمیسیون تحقیق اعتبارنامهها بودم.روزی به یکی از نواب رئیس محترم همان مجلس گفتم بنده پژوهشی در مواضع این دو نماینده (اصولگرا و اصلاح طلب) تهران داشتم در تمامی حوزه های حکمرانی مثل هم می اندیشند. چرا اصرار دارید مجلس به این دو اعتبارنامه رای دهد؟
این اقدام در آینده به ضرر اصلاحات تمام می شود.زیرا این ۲ نفر با مهندسی شورای نگهبان به مجلس آمدهاند!؟ اگرچه حداد عادل به طیف راست و محتشمی پور به طیف چپ تعلق دارند.اما حق علیرضا رجایی نماینده واقعی مردم تهران تضییع شد. مبارزه با آمریکا، اعتقاد به ولایت فقیه، دفاع از حزبالله لبنان، اسرائیلستیزی، دین حکومتی، و حجاب اجباری از جمله اشتراکات بنیادین دو جناح درون حکومت اسلامی است. در واقع دو جناح اصلی حکومت،افتراق بنیادینی با هم ندارند. در نگاه تبیینی به مواضع اصلاحطلبان و اصولگرایان جمهوری اسلامی میتوان به یک نکته اساسی رسید که: دو جریان سیاسی ( اصلاحطلب و اصولگرا) برای این منظور درست شدهاند که بهصورت دورهای (۸ساله) قوای کشور را اداره نمایند. جالب است که دو جریان مورد اشاره در نسپردن ارکان حکومت به تفکر سوم کاملا اتفاق نظر دارند. اصولگرایان و اصلاحطلبان هر دو در نحوه حکمرانی قائل به تئوری حزب پادگانی هستند. این دو جریان اعتقادی عمیق به تفکر خودی و غیرخودی دارند. در فعالیتهای حزبی و اخذ آراء بدنه حزب، دقت وافر دارند که نیروهای خودی و بلهقربانگو وارد شورای مرکزی و حوزه های تصمیمگیری شوند و از ورود نفرات غیرخودی با رویه گزینشی سخت گیرانه با ردصلاحیت نامحسوس از ورود افراد مستقل و آزادیخواه پیشگیری مینمایند.
اصلاحطلبان قدرت محور، آزادی بیان و عقیده را تا جایی قبول دارند که ثمره آن منحصرا عاید گروه یا باند خودشان شود. دفاع از زندانیان عقیدتی، سیاسی و رعایت حقوق شهروندی همه مردم ایران با هر مسلک، مذهب و قومیت اصلاً به عنوان دغدغه اصلی اصلاحطلبان حکومتی مطرح نیست. بزرگترین نقدی که به اصلاحطلبان قدرت محور وارد است، عطش آنان برای سهیم شدن در پستهای حکومتی و مناصب قدرت است،در حالی که اصلاح طلب جامعهمحور بهدنبال بازسازی بنیانهای جامعه مدنی است. اصلاحطلب واقعی به احیاء حقوق مدنی و ساخت و گسترش تشکلهای مردمی نظر دارد تا ملت بدون واسطهگری چهرههای سیاسی بتوانند مطالبهگری نماید و دیدهبانهای فساد را از میان خود برگزینند.
با نگاهی اجمالی به عملکرد ۳ دهه ساله اصلاحطلبان قدرتمحور میتوان دریافت که دلبستگی عمده اصلاحطلبان به صندوقهای کسب رای برای فتح کرسیهای پاستور و بهارستان است. منتخب اول لیست امید تهران در مجلس دهم( رئیس فراکسیون اصلاحطلبان پارلمان) بود که در طول ۴ سال نمایندگی یک نطق قبل از دستور در دفاع از آرمانهای اصلاح طلبی نکرد زیر نگران آزردگی خاطر نهادهای خاص بود! در مجلس نهم "اصولگرا" زمانی که از سوی رئیس قوه قضاییه کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان بعنوان یکی از ۶ حقوقدان این شورا به مجلس معرفی شد،نتوانست رای لازم را کسب نماید، اما در مجلس دهم به لطف۱۰۰ نماینده اصلاح طلب، نفر اول ۶ حقوقدان شورای نگهبان شد.
آقای عارف نماد اصلاح طلبی قدرت محور است که به دنبال جلوس بر صندلی ریاست جمهوری است.ویژگی دیگر اصلاح طلبان قدرت محور امتناع از پرداخت هزینه برای بقای جریان اصلاح طلبی هستند. عجیب اینکه اصلاحطلبان قدرتمحور در مواجهه با رقیب سنتی اصولگرا همواره منتقد تنگ نظری، باندبازی و عدم رعایت شایستهسالاری هستند! اما درون تشکیلات خویش به مراتب از رقیب دیرینه تمامیتخواه تر و تنگ نظر تر هستند. عملکرد ۲۳ ساله دوجناح( اصولگرا و اصلاحطلب) بعد از دوم خرداد تاکنون به ما اثبات میکند، اصلاحطلب و اصولگرا سرو ته از یک کرباسند نه اصولگرایان به اصول انقلاب اعتقاد دارند و نه اصلاحطلبان دغدغه آزادی و دموکراسی دارند!در واقع دو جریان دغذغه قدرت طلبی دارند و بس این دو گروه، آرای بخش هایی از جامعه را برای دستیابی به کرسی های قدرت به نفع خویش مصادره کرده اند.بی آنکه به مصالح مردم و منافع ملی بیندیشند!