به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۲۲:۴۳
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۱ ساعت ۱۳:۱۶
کد مطلب : ۲۱۸۳۵۲

خودکشی به دلیل فقر؛ چرا؟

گروه اقتصادی: احمد زیدآبادی در یادداشتی در كانال تلگرامی خود نوشت: جانبازی که در برابر بنیاد شهید کرمانشاه اقدام به خودسوزی کرده بود، پس از انتقال به بیمارستان جان باخت.
گفته می‌شود خودسوزی این جانباز به دلیل فقر و عدم دریافت تسهیلات مورد نیاز خود از بنیاد شهید بوده است، ادعایی که توسط رئیس بنیاد شهید کرمانشاه رد شده است. رئیس بنیاد شهید کرمانشاه مدعی شده است که با وام درخواستی جانباز مذکور موافقت شده و او تسهیلاتی همسطح دیگر جانبازان دریافت می‌کرده است. او دلیل خودسوزی فرد جانباز را به مسائلی مانند مشکل خانوادگی و اختلالات عصبی و روانی نسبت داده است. هدف این نوشته، کشف علت خودکشی جانباز مذکور و داوری در مورد ادعاهای متناقض مطرح شده در این مورد نیست، بلکه کنکاشی مختصر در علت افزایش خودکشی‌های ناشی از فقر در دوران اخیر است.
واقعیت این است که فقر همیشه به مراتب و سطوح متفاوتی میهمان جامعۀ بشری بوده است. در جوامع مختلف میزان و سطح فقر، کم و زیاد و بالا و پایین شده اما هرگز ریشه کن نشده است. تا همین دهه‌های پیش فقیران با فقر خود کم و بیش کنار می‌آمدند و با رنج و محنت خود می‌ساختند و به همین دلیل کمتر موردی از اقدام به خودکشی بر اثر فقر گزارش می‌شد. در دهۀ اخیر اما آمار خودکشی ناشی از فقر بالا رفته و فقیران تاب تحمل فشار و مشقت فقر را نسبت به گذشته از دست داده‌اند، چرا؟
یک علت‌اش قطعاً سطح آگاهی اجتماعی است. پیش از این خانوارهای فقیر، وضعیت خود را به سرنوشت و تقدیر مربوط می‌دانستند و تمکین در برابر تقدیر را هم نوعی فضیلت برای خود برمی‌شمردند. اینک اما دانش اجتماعی به همگان آموخته است که فقر ربطی به قضا و قدر ندارد و دارای ریشه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است و با برنامه‌ریزی صحیح می‌توان خانواده‌های بسیاری را از فقر نجات داد. این آگاهی خود سبب تحمل‌ناپذیری فقر شده است، اما در جامعۀ ما چون این آگاهی نمی‌تواند منجر به عمل خاصی برای تغییر شرایط شود، شکافی عمیق بین عین و ذهن پدید می‌آورد که نهایتاً منجر به افسردگی و نابودی خویش می‌شود.
علت دوم‌اش انقلاب در صنعت رسانه‌ای است که نمایش جلوه‌های پرتجمل زندگی ثروتمندان را برای فقیرترین اقشار جامعه نیز امکانپذیر کرده است. در واقع اگر فقیران تا چندی پیش وضعیت خود را با همسایه‌ها و هم محلی‌های خود مقایسه می‌کردند، امروزه با زندگی‌های اشرافی و تجملاتی پولدارترین سلبریتی‌های ورزشی و هنری جهان مقایسه می‌کنند. این مقایسه و درک اختلاف بی‌نهایت بین سطح زندگی خود و دیگران، در همه جای جهان دولت‌ها را به چالش کشیده و موجبات مشروعیت‌زدایی از آنها را فراهم کرده است. رؤیای زندگی بسیار مرفه در کنار فقر و فلاکت زندگی واقعی، در مراحلی می‌تواند به استیصال و خودکشی منجر شود.
علت سوم که از نظر من با اهمیت‌تر است، این است که تا چند دهه پیش، سطحی از فقر در عمل قابل تحمل بود، اما اکنون در عمل قابل تحمل نیست!
نیازهای عینی و غیر قابل چشم‌پوشی یک خانواده برای ادامۀ بقا و حیات تا دهه‌های پیش به واقع بسیار محدود بود. فقط لازم بود شکمی از هر غذای ساده‌ای سیر شود، تن‌پوشی یافت شود و سقفی برای خواب و ایمنی از سرما و گرمای شدید وجود داشته باشد. فقط همین!
برای نمونه در روستایی که ما پیش از انقلاب در آن زیست می‌کردیم، فقط همین سه قلم ضرورت گریزناپذیر زندگی بود و تأمین آنها هم گرچه بعضاً مشکل اما غیرممکن نبود. خوش‌نشینی در اتاقی خشت وگلی در قلعه‌ای نیمه‌مخروبه، در دسترس بود. خرید چند متر پارچۀ چیت یا کودری از تنخواه‌فروشِ دوره‌گرد، مشکل پوشش را حل می‌کرد و پر کردن شکم هم در بدترین حالت با پخت گیاهان صحرایی و دوغِ همسایه و گندمِ خوشه‌چینی مقدور بود.
یک خانوادۀ فقیر و زحمتکش اما قانع و بردبار و صرفه‌جو با دستیابی به این سه قلم، دیگر احساس نیاز حیاتی به چیز دیگری نمی‌کرد و در واقع هر چیز دیگری جز این سه مورد، نوعی تجمل به شمار می‌رفت. بنابراین خانواده‌ای که به این سطح از زندگی رضایت می‌داد، دلهره و اضطراب و آشوب ذهنی خاصی نداشت و به عبارتی از هفت دولت آزاد و رها بود و هرگز فکر خودکشی ناشی از فقر به سراغ اعضایش نمی‌آمد!
نیازهای غیر قابل چشم‌پوسی در زندگی امروز اما بی‌نهایت شده و تأمین آنها برای گذران حیات چندان ساده نیست. برای نمونه، آب لوله‌کشی و برق و گاز و تلفن و موبایل طبعاً زندگی را نسبت به قبل بسیار راحت‌تر کره است، اما همۀ این امکانات آخر هر ماه قبض‌شان از راه می‌رسد و اگر پول و پس‌اندازی در میان نباشد، فشار روانی خارق‌العاده‌ای را به خانواده تحمیل می‌کند. این تازه بخش راحت کار است. رواج وام و بازپرداخت به موقع قسط و ده‌ها مورد دیگر، داشتن پول را برای ادامۀ حیات گریزناپذیر کرده است. چند دهه قبل بی هیچ پول و پس‌اندازی در یک روستا می‌شد زندگی کرد و امروز نمی‌شود! وقتی نمی‌شود پس طرف خودکشی را به عنوان راهی برای رهایی از تنگنا و فشار و اضطراب فرض می‌کند!