گروه سیاسی
خبرها، شنیدهها و شایعههایی که درباره قرارداد همکاری 25 ساله ایران و چین به گوش میرسد هر کسی را که دغدغه استقلال ایران را داشته باشد نگران و آشفته میکند. مقامهای دولتی تاکید دارند که شایعات در این باره کذب بوده و مخالفان خارجی همکاری میان ایران و چین در حال جنگ روانی هستند تا این اتفاق رخ ندهد. مسئولان ارشد دستگاه سیاست خارجی کشور نیز به صراحت تاکید کردهاند که آنچه در حال انجامش هستند مرحله مذاکره با طرف چینی است، و نه مرحله توافق با دولت چین.
با وجود همه این تکذیبهای رسمی، اما هنگامی که با گوشهای باز به سوی مردم برویم شاهد هستیم که کسر قابل توجهی از اقشار مختلف جامعه با گرایشهای سیاسی و فکری گوناگون نسبت به عواقب چنین توافقی ابراز نگرانی میکنند؛ از محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری سابق ایران که نخستین چهره سیاسی داخلی بود که به این موضوع اعتراض کرد تا جمعی از نمایندگان اصولگرای مجلس یازدهم که نسبت به عدم توجه به جایگاه مجلس در مذاکرات گلایه دارند تا اصلاحطلبانی که نسبت به سیاست خارجی شرقمحور دولت هشدار میدهند و با یادآوری تجارب سالهای نه چندان دور تاکید دارند که خوشبینی به همکاری با چین و روسیه نخواهد توانست نتایج مطلوب و منطبق بر منافع ملی کشور را به ارمغان بیاورد. در جامعه نیز مردم با دیدگاههای مختلفی که نسبت به دولت و نظام سیاسی مستقر دارند بر این باور هستند که نباید به همکاری با چین خوشبین بود و برخی نیز از مخدوش شدن استقلال میهن و حتی فروش کشور سخن میگویند.
اما مشکل اساسی و ریشهای کجاست که چنین توافقی که از نظر مسئولان یک توافق استراتژیک و پر ثمر است در میان مردم برابر با فروش کشور شده و مخدوشکننده استقلال ایران؟!
میتوان مانند همیشه پای بدخواهان و یا جنگ روانی دشمن را به میان آورد و مدعی شد که جنجال به وجود آمده در مورد توافق ایران و چین حاصل تبلیغات رسانههای فارسیزبان بیگانه و دشمنان است اما واقعیت آن است که چنین دیدگاهی به موضوع بیشتر از آن که نتیجهای قابل قبول را به همراه داشته باشد سبب فراموشی علل واقعی به وجود آمدن چنین وضعیتی و یافتن ریشههای آن برای تغییر شرایط است.
واقعیت این است که در قریب به دو دهه اخیر میان آنچه در حوزههای مختلف، قرائت رسمی میگوید با آنچه جامعه میشنود فاصله و شکافی عمیق ایجاد شده که هر لحظه نیز بر آن افزوده میشود. مثالهایی جهت اثبات این ادعا را میتوان در حوزههای مختلف از فرهنگی و اجتماعی تا سیاسی و اقتصادی به سادگی به خاطر آورد.
به نظر میرسد که مسئولان نظام حکمرانی کشور ضرورت دارد تا پیش از تمرکز بر توافقها و تصمیمات بزرگ در حوزه سیاست خارجی ابتدا اقناعسازی و اجماعسازی داخلی را در اولیت تصمیمگیریهای خود قرار دهند تا در زمان انعقاد توافقهایی نظیر آنچه قرار است میان ایران و چین رخ دهد، شاهد چنین وضعیتی نباشیم که کسر قابل توجهی از اقشار مختلف جامعه و فعالان سیاسی و رسانهای توافقی که در نگاه تصمیمگیران «استراتژیک» است، فروش خاک میهن به بیگانگان دانسته شود!