به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۴ - ۱۹:۲۷
 
۳۵
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱ ساعت ۱۶:۵۲
کد مطلب : ۵۵۶۶۰

آینه عبرت؛ مورد ابراهیم حاتمی‌کیا

گروه فرهنگی: باورش سخت بود، بعد از ساخت یکی از بهترین آثار چندسال اخیر سینمای ایران و درست زمانی که منتظر و کنجکاو فیلم دیگرش بودیم، وارد معرکه شده و بعد سالها بندبازی میان جریانات سیاسی و اجتماعی از چپ و اصلاح طلب و رادیکال گرفته تا راست و اصولگرا و بنیادگرا، از قله به قعر دره سقوط کند و جایگاه مردمی اش را از دست دهد.
آینه عبرت؛ مورد ابراهیم حاتمی‌کیا
آری این همان حاتمی کیایی ست که روزگاری حرفهایش، از جنس دغدغه های مردم بود و دلمشغولی هایش به دل آنها می نشست. اما حجم سرسام آور مصاحبات رنگارنگی که از اسفند 92 تاکنون بر زبانش جاری ست بیشتر از آنکه جایگاه او را میان مردم استحکام بخشد، او را به مهره ای کلیدی برای بازی های سیاسی میان احزاب و جریانات مختلف کرده تا به واسطه او با هم تسویه حساب کنند.

تصویر عاجز او در برنامه هفت، زمانی که نوبت به «گزارش یک جشن» رسید را به یاد آورید و سیمای مظلوم نما و زبان طلبکارش را که به هر که می خواست، نیشی می زد، فراموش کنید. همان واکنش تک جمله ای به «گزارش یک جشن» (و نه سیل جملاتی که بوی باروت می داد!) موقعیت کنونی وی در سینما را به تصویر می کشد، وقتی فیلمسازی با مختصات و آرمان های او اینچنین کاسبکارانه و مصلحت اندیش حتی از فیلم خودش هم دفاع نمی کند و ترجیح می دهد سکوت کند، تا ترکی متوجه حصار شیشه ای پیرامونش نشود..

کسی که در فروردین 90 در برنامه «راز» در حقانیت فیلمش حنجره می درید و زمین و زمان را به هم می دوخت که من همان حاتمی کیای قبلم و این فیلم نیز ادامه آثار قبلی ام و ... در شهریور 93 چنان به دام می افتد که سکوتِ تلخش بهتر از هر واژه و کلامی همه چیز را عیان می کند. شاید روزی روزگاری چرخش سیب سیاست او را وادار کرد پشت یکی دیگر از آثارش را خالی کند. کافه سینما با مرور کوتاه بر واکنش های متفاوت و چرخش های 180 درجه ای سه رسانه و جریان مختلف در حد فاصل زمانی ساخت «گزارش یک جشن» و «چ» این موضوع را بهتر تصویر می کشد. اینکه کارگردان خوش سابقه ای چون حاتمی کیا چگونه همچون عروسک خیمه شب بازی، در میدان سیاست توسط چپ و راست گاهی بالا می رود و گاهی زمین می خورد. بازی عوض شده! این بار حاتمی کیاست که حرف هایش را بسته به مواضع و خواست های جریان سیاسی مطرح می کند و خودخواسته در بازی جناح های سیاسی واکنش نشان می دهد. یک روز فیلمسازی در خدمت فتنه لقب گرفته و سرخوردگی از واکنش های منفی به فیلمش او را به آغوش چپ ها می کشاند و روز دیگر به عنوان پرچمدار طیف ارزشی و دغدغه مند سینما بلندگوی راست ها می شود. و این سرنوشت هنرمندی است که در طول زمان، عوض همراهی با خواست مردم و حضور در برابر انتخاب آن‌ها، به سیستم امن سینمای نفتی و اقتصاد مرکزی پناه برد.

بعد از نمایش «گزارش یک جشن» در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر/ هفته نامه یالثارات (متعلق به انصار حرب الله، دایه دار ارزش ها): همین آقای حاتمی کیا یی که امروز رزمنده بودن و همنفس بودن را با سید اهل قلم شهید مرتضی آوینی در بوق می کند فیلمی ساخته است با عنوان گزارش یک جشن در ستایش زهرا رهنورد و میر حسین موسوی، دو عنصری که سبب آشوبهای پس از انتخابات شده اند و در پایان فیلم با توجه به مضمون کلی یک عروسی اتفاق می افتد و نام داماد محمود رضایی است .(ترکیبی از نام محمود احمدی نژاد و محسن رضایی) با توجه به اینکه زن نماد سرزمین است و حاتمی کیا این موضوع را به خوبی می داند و با در نظر گرفتن المانهای اسطوره شناختی، می توان توجیه نمود که حاتمی کیا به طعنه می گوید ایران را به عقد اصولگرایان در آورده اند و هیچ تفکر و نگرش سیاسی حق اظهار نظر و تنفس ندارد

بعد از نمایش «چ» در جشنواره سی و سوم فیلم فجر و موضع گیری های حاتمی کیا/ هفته نامه یا لثارات (متعلق به انصار حرب الله، دایه دار ارزش ها): موافقین "چ" همچنان آرمیده اند تا منتقدین هر چه می خواهند نثار فیلم و کارگردان کنند. اکنون منتقدین از فیلم عبور کرده و به خود کارگردان رسیده اند. تا می توانند مودبانه و به طرز شدیدا خاله زنکی به ابراهیم حاتمی کیا فحش می دهند که مطلق گرا ، تمامیت خواه ، طلب کار ، فضول و پرخاشگر تنها برخی از آن هاست. در آخرهم فیلم "چ" فیلمی عصبی عنوان می شود که ناشی از شخصیت عصبانی حاتمی کیاست! [احتمالا بر خلاف فیلم های جریان روشن فکری که اصلا و ابدا فیلم هایی عصبانی نیستند!] ماموریت هفت این بار هم با موفقیت به پایان می رسد.... سینمای امروز ایران در دو طیف ارزشی و روشن فکری قابل تحلیل است، دو طیفی که یک قطب آن راهبری چون حاتمی کیا و قطب مقابل راهبری چون اصغر فرهادی دارد، و اگر طیف ارزشی با دغدغه دینی را جریان اصیل و انقلابی برشمردیم ، لاجرم این طیف نیاز به منتقدینی کار کشته دارد. منتقدینی حزب اللهی که بتوانند پای ابراهیم شان بایستند همان طور که طیف مقابل سرسختانه پای اصغرشان ایستاده اند.

بعد از نمایش «گزارش یک جشن» در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر/ رجانیوز (سایت نزدیک به جریان اصولگرا): حاتمی کیا دیگر حق ندارد از دفاع مقدس بگوید او همان بهتر که بر سیاق این چند سال، از حاملگی ناخواسته، اجاره رحم و بانوی شهر خود بگوید. گزارش یک جشن است گزارشی است از تضادهای درونی یک کارگردان که قرار است با تصویرپردازی او، به پای جامعه ایرانی نوشته شود.

بعد از نمایش «چ» در جشنواره سی و سوم فیلم فجر و موضع گیری های حاتمی کیا/ رجانیوز (سایت نزدیک به جریان اصولگرا): حاتمی‌کیا الان 50 ساله است و «دغدغه» نسلی را دارد که همسن و سال فرزندانش هستند. او می خواهد این نسل را با آرمان هایش پیوند دهد و اگر فیلمی می سازد می خواهد این معنا را منتقل کند. حال یک بار با آژانس شیشه ای، یک بار با گزارش یک جشن. خود حاتمی کیا می گوید که «دعوت» جنگی ترین کار اوست چون آن موقع احساس کرده که باید آن فیلم را بسازد. مهم این است که او از ساخت «دعوت» و یا «گزارش یک جشن» در پی نام و نان و بازی های روشنفکرانه نیست چه اینکه هم خود او می داند که کیست و چه می کند و هم جبهه روشنفکری جنس او را می شناسد و او را درون حلقه خود نمی بیند. فرزندان انقلاب با سلایق مختلف و حرف های گوناگون فرزندان انقلاب‌اند. چپ و راست و میانه هم ندارد. حاتمی کیا هرچه بگوید و هرچه بسازد در همین دایره است.

بعد از نمایش «گزارش یک جشن» در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر/عصر ایران (سایت نزدیک به جریان اصلاح طلب): ابراهيم حاتمي کيا را همه مي شناسند حتي آنان که فيلم را نمي شناسند! از کرخه تا راين، برج مينو وحتي آژانس شيشه اي باعث شناختن او نيست ؛سفر سبز هم نيست ؛يک نوع کاريزماي شخصيتي ويا ظاهري هم نيست ؛با به رنگ ارغوان هم نمي توان او را شناخت ؛گزارش يک جشن هم کمکي به شناخت او نمي کند . آنچه مردم را به او مي کشاند دعوتي است که در همه آثارش وجود دارد، چون مردم اين دعوت را خوب مي شناسند با آن بزرگ شده اند و زندگي کرده اند و با آن همه تاريخ پر افتخار کشورشان را ساخته اند. با اين دعوت انتخابها کرده اند وانقلاب کرده اند .

دعوت به ايثار و دفاع را چه خوب زيبا پذيرفتند وبا آن شهيد داده اند وبهترين وماندگارترين خاطره ها را خلق کرده اند . آنها با دعوت به سربلندي و استقلال ايران عزيزمان با چه خون دلها ، رسيده اند. آنها دعوت را يک وعده الهي مي دانند که با همه وجود شان براي تحقق وتسريع ان حتي خدا راقسم مي دهند . آنها سالهاست منجي خودشان را با تضرع وناله وحتي در جشنهايشان دعوت مي کنند، آنها انتظار را هم يک دعوت بزرگ مي دانند .دعوت به استقرار عدالت الهي وصلح جهاني؛مردم در آن بلندي ودلهره برج مينو؛در رنگ آبي متمايل به بنفش کرخه در فيلم کرخه تا راين ،در سفر ذهني سفر سبز ؛در صداي پرصلابت واستوار مربي در اژانس شيشه اي ؛در فيلم برداري پاياني مامور اطلاعاتي به رنگ ارغوان ؛در دعوت پيچيده فيلم دعوت ودر به ريختگي ان مامور انتظامي منتقل شده به بخش اجتماعي فيلم گزارش يک جشن ،يک دعوت پنهان را حس مي کنند که بوي عشق مي دهد و آنها با اين عشق زندگي کرده اند وتاريخ را ساخته اند.

بعد از نمایش «چ» در جشنواره سی و سوم فیلم فجر و موضع گیری های حاتمی کیا /عصر ایران (سایت نزدیک به جریان اصلاح طلب): حاتمی کیا دوست دارد هر جا که هست مورد توجه باشد و همه زبان به ستایش او بگشایند و اگر جایزه ویژه ریاست جمهوری به فیلم «چ» تعلق مي‌گرفت لابد هم وزیر ارشاد یک بزرگ مرد فرهنگی بود و هم جشنواره شرقی مي‌شد و هم معاونت سینمایی بهترین گزینه بود. حاتمی کیا مي‌خواهد دیده شود اما با کنار ایستادن. دوست دارد جایزه بگیرد اما با اعلام این که دوست ندارد جایزه بگیرد. دوست دارد روابط خود را با یک طیف سیاسی حفظ کند اما چون مي‌داند به محبوبیت او لطمه مي‌زند خود را تنها سخنگوی بچه‌هاي جنگ معرفی مي‌کند. اما مگر جنگی که 300 هزار شهید و 500 هزار جانباز و 70 هزار آزاده بر جای گذاشت محدود به یک یا دو قشر بود؟ برادر، شاکر باش نه شاکی. در یک رقابت برابر که همه کارگردانان خلاق و صاحب ذوق ایرانی امکان نمایش فیلم‌هاي خود را در یک مسابقه داشته باشند شما تنها یکی هستی از خیل دیگران. آنگاه نه جایزه ویژه که جایزه عادی هم برای شما افتخاری بزرگ و شاید دست نیافتنی باشد. جنس فیلم‌هاي شما البته طوری نیست که به مذاق داوران کن و برلین و اسکار خوش بیاید. اما این به معنی آن نیست که عباس کیا رستمی و اصغر فرهادی که جایزه گرفته اند جیره خوار آنهایند و تنها شما حق دارید به نام نامی بچه‌هاي جنگ سخن بگویید.

آقای حاتمی کیا! نویسنده این سطور درباره ماجرایی که شما به فیلم تبدیل کرده اید نه حالا که 33 سال پیس و از زبان شهید حسین اسلامیت نکته ها شنیده است. او البته نه در پاوه که دو سال بعد در خرمشهر به شهادت رسید. پس اگر نخورده ایم نان گندم دیده ایم دست مردم و اتفاقا اگر روایت او را از صحنه ای که هلی کوپتر جایی برای انتقال همه بچه ها نداشت بازمی گفتم فیلم شما واقعی تر هم مي‌شد. غرض اما اینها نیست. این است که شما مي‌خواهید دو گانه بازی کنید. هم نقش یک اصول گرای منتقد دولت اعتدال گرا را که از مواهب مادی و معنوی هم برخوردار مي‌شود و هم نقش یک فیلمساز مستقل را اما گاهی میان این دو تناقض و تعارض پدید مي‌آید.
مرجع : کافه سینما