تظاهرات و اعتصاب عمومی در تهران و شهرستانها آغاز شد و روز 30 تیر به اوج خود رسید. در این روز از صبح زود تظاهرات در تهران و مراکز استانها به مخالفت با قوام السلطنه با شعار «یا مرگ یا مصدق» و بازگشت ایشان آغاز میشد
غلامحسین دهدشتی
در تیرماه سال 1331 که دکتر مصدق نخست وزیر وقت برای دفاع از حقوق ملت ایران به دادگاه لاهه رفت. اما در مراجعت به کشور خود را با توطئههای بی شماری مواجه میبیند به عبارت دیگر کودتای نافرجامی را طرح ریزی کرده بودند که از ناحیه امپریالیسم و بدست دربار و ارتجاع داخلی تدارک شده بود. مقارن ایامی که دکتر مصدق در دادگاه لاهه درگیر و مشغول فعالیتهایی برای خنثی نمودن ادعای انگلستان در خصوص ملی شدن صنعت نفت بود تهران آبستن حوادثی شده بود و میرفت تا نتایج تمام این تلاشها نقش برآب شود. ویژگی بنیادی تکامل و تجربه و آگاهی مردم و نشیب و فرازهای جامعه پس از گذر از نهضت ضد استبداد مشروطه و نهضت ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت باین مهم دست یافت.
اعتراض در هم کوبنده ملت ایران در قیام 30 تیر 1331 به ویزه روشنفکران و دانشگاهیان و اقشار مختلف مردم به حکومت استبداد و سرکوب راه خود را در میان تبعید و شکنجه و زندان و اعدام باز نمودند. در این میان قشر آگاه و مسئول جامعه در بالا بردن سطح آگاهی و هوشیاری مبارزاتی ملت رشید ایران وارد عرصه پیکار میشوند. رژیم که سرکوبی را با حمله به عامه مردم و کانونهای پر خروش و آزادیخواه در روزهای 29 و 30 تیر آغاز نموده بود به مذبوحانهترین اقدامات، جهت رهایی از خشم مردم دست زد و در این میان به کشتار و شکنجه متوسل شد و این نتیجه خون بهایی است که ملت ایران به نشانه عزم راسخ خود در مبارزه خود پرداخت نمود.
در این نبرد که یک طرف آن مردم برای حفظ آزادی و دموکراسی بدست آمده تحت رهبری دکتر مصدق و طرف دیگر آن رژیم با مهره سیاسی دست پرورده اجنبی (قوام السلطنه) رو در روی هم مبارزه میکردند موجب شد که جان صدها زن و مرد جوان در میدانهای نبرد خیابانی و کوچه و بازار هدف گلولههای سرکوبگران قرار گیرند و سنگفرش خیابانها با خون آنان رنگین شود. روز 25 تیر ماه 1331 پس از افتتاح مجلس هفدهم که انتخابات آن در زمان حکومت دکتر مصدق انجام شده بود، مصدق در یک ملاقات طولانی با شاه ادامه خدمت خود را در مقام نخستوزیری مشروط به تصدی پست وزارت جنگ از طرف خود نمود زیرا تا این تاریخ وزیر جنگ همواره با نظر شاه تعیین میشد و شاه بعنوان فرمانده کل قوا نظارت بر امور نظامی و از جمله وزارت جنگ را حق خود میدانست لذا از قبول تقاضای دکتر مصدق خودداری نمود و مصدق نیز استعفای خود را از مقام نخست وزیری اعلام داشت. مصدق معتقد بود که طبق قانون اساسی شاه باید سلطنت کند نه حکومت. در روز 26 تیر ماه 1331 در جلسه خصوصی مجلس شورای ملی با حضور 42 نفر از نمایندگان برای اخذ رای اعتماد درباره نخست وزیر آینده تشکیل شد که چهل نفر از نمایندگان حاضر در جلسه با اعمال نفوذ دربار به نخست وزیری قوام السلطنه رای دادند.
روز 27 تیر ماه 1331 فرمان نخست وزیری قوام السلطنه صادر شد و بعد از ظهر همان روز قوام طی اعلامیه شدیداللحنی پس از متهم ساختن حکومت ملی مصدق به بیتدبیری در مسئله نفت! و وعده حل این مسئله بنحوی که منافع مادی و معنوی ایران کاملا تامین شود و حمله غیر مستقیم به آیت اله کاشانی به این مضمون که (به هماناندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بیزارم در مسائل مذهبی نیز از ریا و سالوس نیز منزجرم)، اعلامیه خود را با این جملات خاتمه داد: «وای بحال کسانیکه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را بهم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکس العمل روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفان کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی پیش بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده و روزی صدها تبهکار را از هر طبقه و صنف به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون، قرین تیره روزی سازم به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد...»
بی تدبیری قوام السلطنه در صدور این اعلامیه شدیداللحن با واکنش فوری آیت اله کاشانی روبرو شد و در اعلامیه تندی که روز 28 تیرماه منتشر کرد نوشت: «سیاستی که قرون متمادی دولتهای مزدور را سرکار میآورد بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه جنایت خود میدانست برکنار و در صدد برآمد عنصری را که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه محلی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است، برای سومین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی بگمارد. . . من صریحا میگویم که بر عموم برادران مسلمان واجب است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بر بسته و برای آخرین بار به سیاستهای استعماری ثابت کنند که تلاش آنها در راه بدست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است.»
روز 29 تیر ماه 1331 تظاهرات و اعتصاب عمومی در تهران و شهرستانها آغاز شد و روز 30 تیر به اوج خود رسید. در این روز از صبح زود تظاهرات در تهران و مراکز استانها به مخالفت با قوام السلطنه با شعار «یا مرگ یا مصدق» و بازگشت ایشان آغاز میشد و تا قبل از ظهر خیابانهای اطراف بازار تهران تا میدان بهارستان مملو از جمعیت شده بود. تیراندازی بطرف جمعیت از همان اوایل تظاهرات آغاز و تا ساعت 3 بعد از ظهر همان روز شلیک تفنگ و مسلسل درتمام خیابانهای مرکزی تهران به گوش میرسید. در شهرهای بزرگ دیگر مانند کرمانشاه، اهواز، آبادان و خرمشهر و تقریبا کلیه مراکز استانها اجتماعات و همبستگی فراوان وجود داشت. در روز 30 تیر بتدریج پیکار سراسری و همهگیر شد.
در همان روز شاه برادر خود علیرضا را برای آگاهی از اوضاع تهران به خیابانهای پایتخت فرستاد، مردم که او را شناختند اطرفش را گرفته و به او حمله کردند و با روی خونین به کمک سربازان فرار را بر قرارترجیح و به کاخ شاه بازگشت و اعلام نمود که کشور در حال انقلاب است. تمام مملکت منقلب شده و کنترل اوضاع از دست حکومت خارج میشود. شاه و قوام السلطنه و فرماندههای انگلیسی و امریکایی به این نتیجه رسیدند که بقول شاه در کتاب (ماموریت برای وطنم) کسی قادر به مقاومت در مقابل مصدق و طرفدارانش نیست و قیام ملی سیام تیر 1331 برای سراسر منطقه خلیج فارس و خاورمیانه سرمشق سوزنده و آموزندهای خواهد شد که بنیان مطامع استمار و استبداد را متزلزل خواهد کرد. عصر همان روز شاه به قوام السلطنه تکلیف به استعفا کرد و علاء وزیر دربار را به مجلس فرستاد تا ضمن اعلام خبر استعفا، قوام السلطنه نظر مجلس را درباره نخستوزیر آینده جویا شود. از 64 نفر نماینده حاضر در جلسه 61 نفر به نخست وزیری مجدد دکتر مصدق اظهار تمایل کردند و شاه با قبول تمام شرایط مصدق از جمله تفویض پست وزارت جنگ به وی مجددا حکم نخست وزیری دکتر مصدق را صادر نمود.
تحت تاثیر قیام سی تیر مادر شاه و اشرف خواهر شاه بعلت تحریکات و کارشکنیهایی که در راه پیشرفت نهضت ملی و مقدس ایران میکردند و بدلیل دخالت مستقیم در این ماجرا از ایران تبعید شدند. دفاتر مخصوص خواهران و برادران شاه بسته شد و اجازه تماس با ادارات دولتی از آنان سلب گردید. سرانجام مجلس شورای ملی در جلسه فوق العاده 2/5/1331 طی ماده واحدهای قیام سی تیر را که در سراسر کشور برای پشتیبانی از نهضت ملی ایران انجام پذیرفته بود قیام ملی و شهدای آن روز را شهدای راه آزادی شناخت و نیز قانون اختیارات دکتر مصدق را تصویب کرد.
در خاتمه، خواندن قسمتی از پیام دکتر مصدق بمناسبت سالگرد 30 تیر خالی از لطف نیست: «. . . چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار این کشور مبارزه ملی را آنقدر دنبال میکنند تا به نتیجه برسد و اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای بر گردن ما بگذارند و ما را بهرسو که میخواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان، تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمیرود. امروز مبارزه بزرگی را ملت شروع کرده است که هیچکس از ابهت آن غافل نیست و البته در این گونه جنبشهای اجتماعی باید در مقابل هر گونه محرومیت ایستادگی کرد و در برابر آن آماده بود. هیچ مبارزهای هر قدر کوچک ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمیرسد.» روحش شاد و راهش پر رهرو