غلامحسین دهدشتی
هدف از ذکر حوادث تاریخی ایران از شهریور 1320تا مرداد1332آن است که نوجوانان و جوانان ایرانی از اهمیت نهضت ملی کردن صنعت نفت آگاه شوند و اینکه چگونه انسانهای بزرگی در طول تاریخ ایران همچون دکتر سیدحسین فاطمی وقتی مساله حیثیت میهنشان پیش میاید حاضرند جان خویش را فدا سازند. محمدرضا شاه پهلوی پس ازکودتای 28مرداد 1332و حتی پس از فوت دکتر مصدق از او و نامش وحشت داشت. سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) نویسندگان مزدور را وادار میکرد که به هر بهانهای به مصدق و کابینه او حمله کنند. در این میان حجم عظیمی از مقالات نویسندگان مزدور بر ضد وزیر امور خارجه دولت ملی مصدق یعنی دکتر حسین فاطمی بود. دکتر فاطمی در میان رجال سیاسی نیم قرن اخیر، نمونه تقوی، ایمان و مقاومت بود و تا آخرین نفس به آرمانهای خود وفادار ماند و تسلیم نشد، عمری زود گذر داشت، اما مردانه زیست و مردانه مُرد و شهادتش بسی آموزنده بود. او آموخت که آزادی گرفتنی است وخونبهای آن گران است. او آموخت که زنده ماندن و زندگی کردن به هر شرط و قیمت، شایسته یک مرد آزاده و یک رهبر ملی نیست و آنهایی که به هنگام خطر، وظیفه و مسئولیت خود را به بهانه "مصلحتاندیشی" زیر پا میگذارند، در آینده نیز از هیچ چیزی دفاع نخواهند کرد.
نخستین مقاله دکتر فاطمی در روزنامه «باختر امروز» ارکان جبهه ملی با عنوان خدا، ایران، آزادی این طور شروع شده بود: «از خدا یاری میطلبیم برای کاری که در پیش داریم واز او میخواهیم ما را به راه راست هدایت کند. خدایی که ما به او ایمان داریم –خدای توانا و دانا- خدایی که مشکلات ما را آسان میکند. به امید خدای بزرگ به خدمت به ایران و فداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرفته، قدم به میدان گذاشته ایم، از مشکلات و موانعی که در این راه داریم اگاه و خود را برای مقابله با ان حاضر ساخته ایم. اولین وسیله ما وبهترین اسلحه ما برای حفظ ایران داشتن آزادی است. ایران را باید ایرانی حفظ کند. یعنی توده ایرانی، یعنی تمام افراد ایرانی و توده واجتماع تا آزاد نباشد و آزادی نداشته باشد نمیتواند به وظیفه خود عمل کند. پس میگوییم هر کس آزادی مشروع ملت ایران را محدود کند به استقلال ایران لطمه زده است و هر کس به استقلال ایران لطمه بزند خائن و پلید است».
دکتر فاطمی در روزنامه باخترامروز ارگان اصلی جبهه ملی که مدیریت و مسئولیت آن را به عهده داشت در تاریخ مرداد 1328 چنین نوشت: «طبقه زمامدار ایران از قلم پاک کسی که جیره خوار او نمیشود وحشت دارد. در این قبرستان کسی حق زندگی دارد که با کفن دزدها شریک باشد. استخوان مردهها را بسوزاندو با لاشخورها دم خور بشود. معنای چهل سال مشروطیت در ایران این بود که ما در خانه خودمان جرات نفس کشیدن نداریم و هر وقت صدایی بلند کنیم با چماق حکومت مغزمان متلاشی میشود.»
فاطمی در 23 بهمن 1330 در مراسم بزرگداشت محمد مسعود نیز مورد اصابت گلوله محمد مهدی عبد خدایی (عضو 16 ساله فداییان اسلام) قرار گرفت. سلاح را صرافان, مامور سید ضیاء الدین طباطبایی (سردسته انگلیس گرایان) در اختیار فداییان اسلام گذاشته بود. او پیش از اعدام از دو بار ترور (یکبار به وسیله فداییان اسلام و یکبار توسط شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ) جان سالم به در برده بود. پس از ترور, هنگامی که فاطمی را غرق در خون به بیمارستان میبرند؛ در راه به همراهانش گفته بود: «دیدید بالاخره انگلیسیها مرا کشتند» همچنین در نخستین مقاله پس از ترور نافرجامش در باختر امروز نوشت: «این گلوله اینتلیجنت سرویس به پایداری و استقامت من صد چندان افزود و مرا در راه خدمت به میهن عزیزم سر سختتر و آهنینتر و فداکارتر نمود.» پس از پیروزی کودتا رژیم بیشتر از هرکس به دنبال دکتر فاطمی بود.
سرهنگ مولوی از افسران ارشد فرماندار نظامی تهران براساس گزارش خواهر سرهنگ جلیلوند که گفته بود: «یک مرد ریشو بطور مشکوک در خانه همسایه دیده شده که بنظر میرسد از سران حزب توده باشد. سرهنگ مولوی برای دستگیری مرد مشکوک به آدرس داده شده مراجعه نمود پس از اینکه درب منزل باز شد با دکتر فاطمی روبرو گردید اعلام نمود برای شکار شغال آمده بودیم ولی شیر شکار کردیم.»
پس از دستگیری دکتر فاطمی، مقامات شهربانی و فرمانداری نظامی با جمعآوری گروهی از چاقو کشان به رهبری شعبان بی مخ در برابر پلکان شهربانی کل کشور، تصمیم بر آن گرفتند که با صحنهسازی خاصی به وی حمله کرده و با ضربات چاقو او را به قتل برسانند. با این نقشه بمحض آنکه فاطمی را دست بسته از پلکان شهربانی پایین آوردند به گونهای غافلگیرانه 10 تا 12 نفر با فریاد و شعار با چاقو به سمت فاطمی حمله بردند که در این لحظه خواهر فاطمی که شجاعت و جسارت برادرش را در خاطرهها زنده میکرد با شیردلی بی نظیری خود را روی برادرش انداخت تا مانع مجروح شدن یا قتل او شود به همین دلیل ضربات چاقو بر هر دو اصابت کرد و هر دو خون آلود نقش بر زمین شدند. با بیرحمی بدن نیمه جان فاطمی را بسوی زندان بردند تا بعداً به بیمارستان منتقلش کنند و اقوام و فامیل و دوستان خانوادگی، خواهر دکتر فاطمی را مدتها در بیمارستان بستری کردند.
او که به مردم ایران عشق میورزید، جان خویش را برای آنها فدا کرد و درسحرگاه19آبان 1333 در زمانی که سرلشکر آزموده برای دیدن مراسم اعدام فاطمی به لشکر 2زرهی رفت آرزو داشت که برای یک لحظه شاهد خرد شدن روحیه فاطمی باشد. اما چنین نشد. وقتی تن بیمار وتبدار فاطمی را برای تیرباردر کنار دیوار قراردادند، آزموده خطاب به او گفت: «فاطمی باز میگویی از مرگترسی ندارم؟» وآن مرد دلیر پاسخ داد: «آری، باز میگویم از مرگترسی ندارم. آن هم چنین مرگ پرافتخاری، من میمیرم تا نسل جوان ایران عبرت گیرد و بداند که چون استقلال میهن خویش را در خطر ببیند باید با گذشتن از جان خویش از وطن خود دفاع کند و نگذارد بیگانگان و یاجاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت کنند.» فاطمی در یکی از نامههای به آیتاله زنجانی که برای جلوگیری از اعدام او تلاش میکرد نوشت: «دوستان ما در خارج از زندان منافع شخصی ما در نظر نگیرند که بنده مریضم، چاقو خوردهام زن و بچه و خواهر و برادرم چه میگویند، بلکه آن چیزی را در نظر بگیرند که ما به خاطر حفظ و حمایت آن جهاد کرده و به این روز افتادهایم. مصلحت مملکت و ملت را میخواهد حیات نهضت خود را نجات دهد. حضرت آقا، به جد اطهر هردومان قسم که یک کلمه از آنچه که عرض کردم مجامله و تعارف نیست. آرزو دارم که نفسهای آخر زندگیام در راه نهضت و سعادت هموطنانم صرف شود.»
چرچیل طی نامه محرمانهای به تاریخ 30 سپتامبر 1953 از شاه میخواهد حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام او صرف نظر کند؛ اما درباره دکتر فاطمی چنین مینویسد: «برای فاطمی بهترین جواب اعدام است. تا زمانی که این افراد زنده و در ایران هستند امکان ضد کودتا وجود دارد.» نیس رایت سفیر بازنشسته انگلیس به تیمور بختیار چنین میگوید: «در نخستین فرصت مشتی به دهان او بکوب تا بداند که با هیبت امپراتوری بازی کردنی نیست!» شاه در ملاقات با کرومیت روزولت مامور سیاه و عامل کودتای 28 مرداد چنین میگوید: «من تاج وتختم را مدیون خدا، ملتم, ارتشم و شخص شما هستم... و درباره نحوه برخورد با مصدق و یارانش برای مصدق 3سال و برای ریاحی 2سال زندان در نظر میگیرد... فقط یک استثنا وجود دارد واو دکتر فاطمی است... او پس از دستگیری اعدام خواهد شد.»
وزیر خارجه کابینه دکتر مصدق و بازیگر اصلی نهضت ملی شدن نفت، قادر نبود با پای خویش به محل تیر باران برود؛ چرا که به وحشیانهترین شکل او را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار داده بودند. پیکر بیمارش هنگام اعدام در تب 40 درجه میسوخت. بخاطر شکنجهها و از شدت زخمی که بر تن داشت دو سرباز کشان کشان او را تاپای جوخه اعدام بردند, برای واپسین بار فریاد زد: «زنده باد آزادی؛ زنده باد مصدق؛ زنده باد ایران»
پیش از اجرای حکم اعدام دکترفاطمی به آزموده دادستان ارتش میگوید آقای آزموده مرگ بر دو قسم است: مرگی که در رختخواب ناز باشد و مرگی که در راه شرف و افتخار باشد و من خداراشکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم. خدا را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت ملی همچنان مبارزه را ادامه دهند.
بخشی از دفاعیات فاطمی در دادگاه غیرعلنی: «من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و اربابی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آنچه میگویم از روی حقیقت است. ما از نهضت و پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی بجز عظت و استقلال نداشت. من برای آن کشته میشوم که اولین اقدامم را در وزارت خارجه قطع رابطه با دولت انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم. الحق که از هر قطره خون من هزاران نهال میروید و با تایید خداوند قهار انتقام این ملت ستمدیده را از دست نشانده گان آنها میگیریم.»
دکتر فاطمی در موردترور خود چنین میگوید: «برای جامعه ملتی که میخواهدزنجیرهای گران بندگی وغلامی راپاره کند این طور رنجها و جان سپردنها و قربانی دادنها باید امری عادی و بسیارساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هرجوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ به خاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه استبداد پذیرای ملت باشد.»
دکتر فاطمی سرانجام پس از محاکمه غیر علنی در دادگاه نظامی در 7مهرماه1333 به دلیل اقدام برای برکناری شاه، سحرگاه 19 آبان 1333 اعدام شد و در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار شهدای قیام 30تیر به خاک سپرده شد.
شعر تیر باران دکتر فاطمی از ادیب:
صبحی است نیمه روشن و مردی پریده رنگ / بیمار و زار و خسته، ولی با ثبات کوه
گفتند، عفو خویش ز درگاه شه بخواه/ تا وارهی ز کشته شدن، در پناه او
گفتا که هرگز این نکنم، به که جان خویش/ بهر وطن سپارم و میرم به راه او
رخصت نمیدهد که ببندند چشم او / فریاد میکشد، شه جلا مرده باد
آن کس که نام نیک مصدق کند تباه/ نامش و کار نامه هستی سترده باد