گروه جامعه: قريب به ده سالي ميشود که گرايش جوانان به کشيدن قليان رشد چشمگيري داشته است و هر روز شاهد آن هستيم که مراکز جديد فروش تنباکو، معسل، ذغال و تجهيزات قليان، در سطح شهرهاي كشور گشايش بيشتري مييابند. براي مثال در شهر آبادان حالا ديگر اين مراکز فروش از سطح بازار جمشيدآباد، که تا پيش از اين مرکز اصلي خريد و فروش مصالح چاق کردن قليان بود، به تمامي مراکز خريد شهري در آبادان تسري يافته و حتي بعضا اين مراکز فروش چاق کردن قليان، در سطح محلات نيز به طور دائم در حال باز شدن ميباشند.
تا پيش از جنگ در آبادان، کشيدن قليان از سوي جوانان آباداني( چه پسر و چه دختر) نه تنها امري رايج نبود بلکه قبيح نيز مينمود. به طوري که اگر جواني مبادرت به چنين کاري ميکرد، به شدت از سوي خانواده و نزديکانش مورد عتاب و خطاب قرار ميگرفت و نکوهش ميشد. و چه بسا که در خانواده هايي که سنت کشيدن قليان و چاق کردن آن باب بود، ابدا فرزند خانواده به خود اجازه ي بي حرمتي به خانواده و پُک زدن به قليان را در حضور پدر و يا مادرش، به خود نمي داد.
آن چه امروز در حال رخ دادن است به يقين هيچ شباهتي به گذشته ي پيش از جنگ در آبادان ندارد. امروز ديگر در هر کجا که سرک بکشي، قلياني را چاق و جواناني را به دور آن جمع شده ميبيني! جواناني که گاه سن شان تا مرز نوجواني نيز ميرسد و به طور قطع و با شرم تمام بايد اذعان کرد که در اين بين نمي توان گرايش بعضي از دختران جوان و ميانسال را در کشيدن قليان انکار کرد!
و مگر جاي انکاري هم براي بيان اين قبح مُد شده باقي مانده است؟! شايد سوالي قابل تامل تر از اين نباشد که؛ مگر در فاصلهاي کمتر از سي سال، چه بر سر خانوادههاي ايراني آمده است؟!
خانوادهاي که گاه خود نقش آموزشي و موثري را ايفا ميکند و نحوه ي پُک زدن به قليان هميشه چاقش، اولين تجربه ي ديداري و استنشاق ريوي فرزندانش را رقم ميزند! در گذر از شرح بسط و پيدايش روز به روز مغازههاي فروش معسل، قليان، تنباکو
شايد سوالي قابل تامل تر از اين نباشد که؛ مگر در فاصلهاي کمتر از سي سال، چه بر سر خانوادههاي ايراني آمده است؟!
و ذغال بود که به واگويههاي قبح گونه ي کشيدن قليان رسيديم اما براي آن که از آن چه قصد اين مقال و مجال اندک است دور نشويم بايد بگوييم که اکنون ديگر با ديدن بعضي از اين مغازهها در سطح شهر آبادان شگفت زده نمي شويم بلکه شاخ دو سر درمي آوريم! چرا که بر تابلوي نصب شده بر سر در بعضي از اين مغازه ها، نوشته شده است که اين مغازه شُعبات ديگري هم دارد.
مگر قرار است که جوانان به همراه سه وعده غذا، سه وعده قليان هم چاق کنند! راستي مگر جوانان قصد رفتن به کدام سوي تاريخ را دارند که راه کشيدن قليان را براي خلوت خود و دوستان شان، برگزيده اند!
و آيا راه ديگري براي پُر کردن خلوت و خيال جوانان مان وجود ندارد؟ و در کنار باز شدن اين همه مغازه ي ريز و دُرشت تجهيزات قليان، شايد که رشد باز شدن قهوه خانه هايي را که در آن جا به جاي نوشيدن چاي، بيشتر مشتريان در جان شان دود نوش ميکنند! را نتوان از نظر دور داشت. قهوه خانه هايي که برروي تابلوي بيشترشان نوشته شده: غذا و چاي حاضر است! اما در آن جا به جاي سيني تخم مرغ، چيزي بيشتر از يک قليان آماده،آماده و حاضر براي عرضه نيست! و تعدادشان آن چنان دارد زياد ميشود که گاه عابران نيز متوجه ي گشوده شدن شان نمي شوند!
و ظاهرا که برخي از اين مکانهاي تازه گشوده شده (و بيشتر بدون مجوز!)براي پوشاندن کراهت آن همه دود سياه! رنگ سياهي نيز به شيشه ي قهوه خانه ي خود ميزنند تا عبور شهروندان را از خودشان عبور دهند! نکند که سياهي کارشان بر ملا شود! و عجيب تر از همه ي آن چه شرح رفت، شرح دردناک و غم انگيز کساني ست که بعضا در اين مکان ها ديده ميشوند! کساني که اسمي و رسمي دارند و برخي از آنان چه بسا ورزشکاران به نام شهرند و يا هنرمندان و فرهيختگان آبادان.
نکته ي نغز تر اين رفتار و کردار نه چندان درخور شان آنان نيز اين است که هر کدام از تيپهاي اجتماعي ياد شده، در شهر قهوه خانهاي را براي خود پاتوق به اصطلاح روشنفکري و يا ورزشکاري کرده اند و بعد از ظهرهاي شان را با دود در کنار هم گپ ميزنند! براي پايان اين نوشتار، آن چه را به اين زودي ها نمي توان اميد داشت و نوشت! متصور شدن پاياني براي هژموني دود شدن غم انگيز آينده ي جواناني ست که چند نفري مدام دارند به دور هم، همت شان را دود ميکنند!