به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۲۷ - ۲۱:۲۰
 
۵۷
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۹ ساعت ۱۷:۴۴
کد مطلب : ۷۰۰۸۷

آقای خاص به مثابه یک دوره تاریخی!/طنز

گروه جامعه: آیدین سیارسریع در ستون طنز  روزنامه قانون نوشت:
ساعت از دوازده شب گذشته بود. روی تختم دراز کشیده بودم و بدنم را با لذت خاصی کش می‌دادم. کش دادن بدن جزو معدود موارد لذت‌بخشی است که خوشبختانه از چشمان تیزبین مسئولین پنهان مانده و انجام آن هنوز بلامانع است. جفت جورابم را گلوله کردم و پرتش کردم به سمت کلید برق و چراغ با موفقیت خاموش شد. لحاف را تا سرم بالا کشیدم و همین که چشمانم را بستم ناگهان در اتاق با شدت تمام باز شد و در آن تاریکی مطلق قامت مردی پیدا شد که همزمان با صدای مهیب رعد و برق می‌خندید و صدای یوهاهاها از خودش در می‌آورد. چهره‌اش معلوم نبود. وحشت زده از جایم پریدم و گفتم: تو کی هستی؟

گفت: من آقای خاص هستم.
گفتم: اومدی عقد کنی؟
گفت: نه
ترسیدم و به پاش افتادم و گفتم: جون عزیزت رحم کن! من هنوز جوونم. میخوام به فعالیت مطبوعاتی ادامه بدم.
گفت: دستتو بکش آقا. من به تو چیکار دارم؟
رهایش کردم. کتش را مرتب کرد و کلید برق را زد و فضا روشن شد. سرش را بالا گرفت و با غرور گفت: من آقای خاصم. خوزه مورینیو.
گفتم: آهان از اون لحاظ ... ولی سرمربی چلسی ... این موقع شب ... تو اتاق من ...؟
گفت: مشکلی هست؟
گفتم: نه. ولی ترجیح می‌دادم با توجه به موقعیت زمانی و مکانی‌ای که در حال حاضر توش قرار داریم نماینده‌ای از آرسنال تو اتاق حاضر بشه.
گفت: انتظاراتت رو بیار پایین. میگم دیدیه دروگبا بیادا!
گفتم: نه غلط کردم ... الان تو با من چیکار داری؟
با دست صورتش را نشان داد و گفت: ببین ... تصویر من گاهی محو میشه و دوباره بر می‌گرده. ایناهاش! راست می‌گفت. دقت که کردم دیدم صورتش گاهی شطرنجی می‌شود و دوباره به حالت عادی بر می‌گردد.
گفتم: فکر کنم به خاطر فیلترینگ هوشمند باشه.
گفت: فیلترینگ هوشمند چیه؟
گفتم: سیستم پیشرفته‌ای است که به‌صورت هوشمند ممنوع التصویر می‌کنه.
طفلی همین‌طور هاج و واج مانده بود که اینها یعنی چه. گفت: خب به چه هدفی؟
گفتم: برای این که هموطنان ما در امنیت باشند.
گفت: چرا صورت من به این شکل دراومده؟
لحاف را دوباره کشیدم روی سرم و گفتم: برو بیرون. من دیگه نمی‌تونم باهات حرف بزنم. نزدیک‌تر آمد، جیغ کشیدم. دوباره رفت عقب.

گفتم: یه قدم دیگه نزدیک‌تر بیای زنگ می‌زنم مدیرمسئول‌مون بیاد.
بعد از آن کمی فکر کردم و دیدم جمله آخرمم بیشتر از این که تهدید باشد، یک راهکار مناسب است. زنگ زدم به مدیرمسئول و گفتم زودتر خودش را برساند. مدیر مسئول آمد و پرسید این کیه؟ گفتم آقای خاص. رنگش پرید، خواست فرار کند ولی خورد به در بسته و افتاد روی زمین. گفتم آقا نترس! مربیه. گفتم خودت بیای ببینیش، فردا مطلب منو به لیدی گاگا ندی. گفت: پس چرا صورتش شطرنجیه؟ ماجرا را برایش توضیح دادم و گفت: خوزه جان! احتمالا بچه‌های فیلترینگ کلمه آقای خاص را داده‌اند به سیستم و شما هم ناخواسته مشمول فیلترینگ شدی. چیزی نیست. صحبت می‌کنیم درست میشه.

آقای مدیرمسئول مورینیو را به گوشه‌ای برد و آرام گفت: من یه کاری می‌کنم ممنوع التصویری و تصویر شطرنجی‌ات برداشته شه، ولی در عوض یه چیزی ازت میخوام.

مورینیو گفت: چه چیزی؟
مدیرمسئول: این که کپی رایت اسمت رو در اختیار ما قرار بدی.
مورینیو: برای چی؟
مدیرمسئول: ما در حال حاضر یه سری محدودیت در نام بردن از دوره‌های تاریخی داریم. شما اگه اجازه بدی ما از اسمت به‌عنوان یک دوره تاریخی استفاده کنیم.
مورینیو: مثلا چه جوری؟
مدیرمسئول: اینجوری: دوران دولت موقت، جنگ، سازندگی، مورینیو، مهرورزی، اعتدال
مورینیو: من که نمی‌فهمم چی میگی، فقط یه کاری کن این صورت من درست شه.
مدیرمسئول چشمکی به من زد و با مورینیو از اتاق خارج شد. من هم خوابیدم. ولی چه خوابی؟ همه‌اش کابوس بود و وحشت. طنزنویسان همه فقیر و بیچاره شده بودند. با لباس‌های پاره و دمپایی کهنه در خیابان‌ها لخ لخ می‌کردند و گل و سی دی و پوستر دیوید بکام می‌‌فروختند. مدتی بود که اعلام کرده بودند شوخی کردن با مرد بهاری ممنوع است!