به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۴ - ۱۹:۲۷
 
۵۱
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۱ ساعت ۱۰:۰۰
کد مطلب : ۵۲۱۱۴
راه یافتگان همچنان بر راه دولت کریمه‌اشان هستند

قصه استیضاح دانایی و مسجد مهمان‌کش مولانا

قصه استیضاح دانایی و مسجد مهمان‌کش مولانا
علیرضا کفایی

گروه مقالات: حضرت مولانا در مثنوی به تمثیل، قصه ای پر رمز و راز از مسجدی حکایت مي‌کند که به مسجد مهمان کش معروف بود. هر کس برای ادای دین، استراحت و بخصوص خوابیدن در شب وارد آن مي‌شد، صبح روز بعد جنازه اش را را بیرون مي‌آوردند. اسرار آمیز بودن این مسجد و مرگ آدمیانی که در آن بیتوته مي‌کردند زبان به زبان میان مردم و در شهر پیچید تا شبی مسافری شجاع از راه رسید و از مردم نشانی مسجد را خواست، هر چه کردند تا او را مانع شوند سودی نبخشید و بر اندیشه خود برای مبارزه با جهل و ترس اصرار داشت.

وی را گفتند این مسجد مهمان کش است، کسی که در آن شب بخوابد از بیم و هراس و صداهای ترسناک و نهیبهای تند و.... قالب تهی مي‌کند و صبجگاهان چون اختران در گور خواهد رفت. از دیگران نهی و انکار و از مرد اصرار، و او را نتوانستند قانع کنند تا اینکه بی باکانه وارد مسجد اسرار آمیز شد.

یك حكایت گوش كن، ای نیك پی! / مسجدی بُد، بر كنار شهر ری
هیچ كس در وی نخفتی شب، ز بیم / كه نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عور رفت / صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیك از این آگاه كن / صبح آمد، خواب را كوتاه كن
هر كسی گفتی كه: " پریانند ُتند / اندر او مهمان ُكشان، با تیغ ِ ُكند"
آن دگر گفتی كه: "سحر است و طلسم / كین رصد باشد عدو جان و خصم"
آن دگر گفتی كه: "برنِه نقش ِ فاش / بر درش، كای میهمان! اینجا مباش
شب مخسب اینجا، اگر جان بایدت / ور نه مرگ اینجا كمین بگشایدت"
و آن یکی گفتی كه: "شب قفلی نهید /غافلی كاید، شما كم ره دهید"

چون قصد خواب کرد، صداهای ترسناک و فریادهای هولناکی از در و دیوار مسجد بلند شد که جانت را خواهم گرفت و چه و چه. مرد در آن میدان، راه مبارزه را در آن دید که او هم صدایش را بلندتر کند و با ایستادگی و شجاعت مقاومت كند. با بلندتر کردن صدای خود، ناگهان سقف و دیوار مسجد فرو ریخت و طلسم در هم شکست و زرهای اندیشه و آزادی و کیمیای رهایی و رستگاری نمایان گشت.

حکایت مجلس و استیضاح وزیر علوم حکایت همان مسجد مهمان‌کش است. بقول شهید مطهری (البته آقای مطهری از قول سیدجمال در مورد غرب مثل مي‌زند) آدمهای ضعیف که به اینجا بیایند خود را مي‌بازند و مي‌میرند، باید فریاد کشید و این طلسم را در هم شکست. راه یافتگانی که به هر نحوی وارد مجلس شدند، خود را از هر جناح و حزبی که معرفی کنند یا باید چون غوغاسالاران پایداری باشند و همرنگ جماعت آنها شوند که معنایی جز مرگ اندیشه و شخصیت ندارد یا باید اندیشه‌ای قوی و حق‌طلبانه در مبارزه با تعصب داشته باشند.

در جلسه استیضاح دانایی؛ فرجی دانا با رویکردی عالمانه و از روی ادراک مذهبی توانست پایه‌هایی از عصبیت بجا مانده از دوران قبل را سست کند و یا لااقل به آزادگان و خردمندان و تجربه‌اندوزان و سیاسیون نشان دهد. او با متانت و بدون ایجاد هیاهو و جنجال کاذب نشان داد که مهمان‌کش را می‌توان با دانایی و صبر و استقامت در هم شکست تا به راه‌یافتگانی که چون "دختر رز شد بر محتسب و کار به دستوری کرد" نباشند.
مسجدا گر کربلای من شوی/کعبه حاجت روای من شوی

دکتر روحانی شاید به نحوی تاوان اعتمادی را که به راه یافتگان کرد و آنها را در برگزیدن مدیریت‌هایش دخیل نمود و از آنسو رای دهندگان صبورش را کمتر بحساب آورد، مي‌دهد. اکنون که نمادهای هیاهو نمایانتر شده‌اند و جامعه در ماجرای استیضاح به این نتیجه ارزشمند دست یافته است که اعتماد بر خصم، درایت نیست باید در پالایش نیروهایی که در مدیریتها برگزیده است اقدام کند. روحانی باید به بدنه اصلی تفکری که او را به ریاست جمهوری برکشیده است اطمینان نماید و شجاعانه برای ادامه راه و تحقق اهداف خود به سمت و سوی اصلاح‌طلبان واقعی متمایل شود.

مجلس در قصه استیضاح نشان داد که دولت تدبیر و امید با یک بی عدالتی ساختاری و بنیانی مواجه است که حاضرند ظلم را هم بصورت قانون در آورند و علیرغم رای مردم، به کژی های نهادینه شده دوران قبل ادامه دهند و بر باطل لباس حق بپوشانند. فرقی نمی کند که پایداری باشند یا رهروان و یا اصلاح‌طلب بدلي...

ناقص ار زر برد خاکستر شود
در آخر این نوید را باید به مردم داد که به هیچ روی از بازی رقم خورده نگران نباشند زیرا گوهری گرانبها بدست آوردند و آن هم رسیدن به این حقیقت که راه یافتگان همچنان بر راه و رسم دولت کریمه اشان در 8 سال گذشته هستند و برای زدودن فساد و رانت و بحرانهای عدیده اخلاقی و اجتماعی و سیاسی همتی ندارند و از هزینه کردن دین هم ابایی ندارند. این همان در گرانبهایی است که مردم روشن بین بدست آورده‌اند که اگر دانایی رفت فرجی شد تا حقیقتی و واقعیتی ارزشمند بدست آورند. بلال حبشی آنگاه که در بستر مرگ قرار گرفت همسرش بر بالین وی ناله می‌کرد که واحسرتا مبتلا شدم، بلال می‌گفت: نه، موقع شور و شادی است.
گفت جفتش الفراق ای خوش خصال/ گفت نه نه، الوصال الوصال