از مخالفت با موسیقی چیزی عاید نشد! از مخالفت با شبکههای اجتماعی چیزی عاید نشد! از مخالفت با فوران احساسات جوانان چیزی عاید نشد! از... بیاید یکبار هم برای تکتک این افرادی که برای مرتضی نگران بودند، گریستند و از کنج خانههایشان بیرون آمدند اهمیت قائل شویم
گروه جامعه: پس از تشييع كم نظير پيكر پديده موسيقي و هنر ايران «مرتضي پاشايي» برخي قلم بدستان سفارشي و سياستزده، در تعدادي از رسانه هاي خاص سياسي، به لطايف الحيل شروع به تخريب اين همه شور، اشك و علاقه مردم و به خصوص جوانان در سوگ درگذشت يك هنزمند مورد علاقهاشان، كرده و با طرح برخي مسائل حاشيهاي، تمام هم و غمشان را براي به زير سئوال بردن اين حماسه جوانان هنردوست ايراني به كار بردند. آنها، اين همه جمعيت را صرفا ناشي از احساساتي بودن ايراني ها و جوانان ارزيابي كرده اما به اين سئوال ساده پاسخ ندادند چطور شد همين كه پاي يك هنرمند جوان و محبوب و حضور بي نظير طرفدارانش به ميان آمد، مردم و جوانان ايراني را احساساتي لقب داديد؟ يعني تا پاي جوان ايراني به ميان ميآيد، آسمان تپيد؟
يا نوشتند و به قول خودشان تحليل اجتماعي كردند كه مثلا ببينيد چقدر اين شبكه هاي اجتماعي مثل وايبر و واتساپ و ... خطرناكند كه در عرض 24 ساعت چند صد هزار جوان را به خيابان ها مي كشانند، اما پاسخ ندادند كه مگر گستردگي شبكه هاي اجتماعي فقط براي درگذشت پاشايي بوده؟ شايد هم همزمان با فوت ايشان، وايبر و واتس اپ اختراع شده باشند كه اين آقايان اين همه از حضور مردم و جوانان در بدرقه يك عزيزشان، به خشم آمدهاند!
در همين زمينه سعید اصغرزاده در روزنامه شهروند نوشت: به ذهنتان متبادر شده که چرا هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که مرتضی پاشایی تا این حد محبوب باشد؟ حالا مرتضی نه، بگویید یکی که با سرطان میجنگد، حالا سرطان نه، بگویید یکی که اهل موسیقی است، حالا موسیقی نه، بگویید یک جوان که نه روحانی است، نه سیاستمدار است و نه هر چیز دیگر! ....
کاری به شایعات و این حرفها ندارم اما به این کار دارم که چه شد که میلیونها آدم متأثر شدند؟ چه شد جوانان بیمقدمه پرسروصدا، به خیابان آمدند؟ اصلا چه شد یک ترانه پاشایی ٦میلیون بار در رادیو جوان شنیده شد؟ آیا باید مانند برخی به سراغ محتوای آثار فردی بهنام پاشایی رفت؛ آنجا که میگویند: مرتضی پاشایی آهنگهایش بیشتر از مرگش قلب آدم را به درد میآورد! مانند مازیار، فریدون فروغی، فرهاد و ناصر عبداللهی! اما مرتضی پاشایی خوانندهای است ٤ساله و نه ستاره بود و نه تا پيش از ابتلا به سرطان چندان معروف...
آیا مرتضی پاشایی، نماد بخش عمدهای از نسل جوان ایرانی بهشمار میرفت؛ نسلی غرقه در مسائل و مشکلات اجتماعی توام با بیماری لاعلاج و سرنوشتی محتوم. جوانانی سوگوار خویش و مادران و پدرانی سوگوار آینده فرزندان خویش! آیا باید سراغ این رفت که مردم خواستهاند مسئولانی را که با لغو و برهم زدن کنسرتها و برنامههای هنرمندان همواره سعی در طرد هنر بهویژه موسیقی و محدود کردن گسترش آن در بین جوانان داشتهاند را متوجه شکاف سلیقهای بین خود با آنان کنند؟
آیا این نمایش یک همبستگی اجتماعی جدید است. آن هم توسط شبکههای اجتماعی که فیلتر باید میشدند و نشدند؟ قدرتی خارج از كنترل دولتها! و اخبار و درخواستهایی که توسط گروههای مورد توجه قرار نگرفته اجتماعی به انسانها و شهروندان با رسانهای در جیب منتقل میشود! آیا ابراز هیجانات و نیاز به فوران احساسات بهویژه در جوانان به دنبال امری کمهزینهتر از سیاست و حواشی آن میگردد؟ آیا تشییع و مراسم پاشایی چیزی است در قواره تجمعات زیستمحیطی و مناسباتی که نمیتوان به آن انگ و برچسب سیاست زد؟ آیا....
نمیدانم، اما گویا پیشی گرفتن امر اجتماعی بر سیاست، پیشی گرفتن امر اجتماعی بر باورهای سنتی و پیشی گرفتن امر اجتماعی بر کلیه فعالیتهای انسانی که خطرساز محسوب میشوند، امری است اجتنابناپذیر. شاید توجه مردم به مرتضی پاشایی پدیدهای است که باید مورد کنکاش و بررسی قرار بگیرد اما یک خطر دیگر هم دارد. خطر اصلی این است که سیاستبازان و آنها که دایم به فکر مصادره حرکتهایی هستند که میتوانند جریانساز باشند از فردا بیفتند دنبال جریانسازی اجتماعی کاریکاتوری. آنها عادتشان است که عادتهای خوب مردم را خراب کنند. آنها از موجها و شعارها و اشکها درس نمیگیرند. آنها میخواهند از مردم جلوتر باشند و مردم پشتسرشان حرکت کنند اما غافلند از اینکه حرکت مردم اینبار چندین قدم جلوتر از آنان بود و دفعه بعد اما شاید قدری بیشترک!
نسخه آسان شده این است: از مخالفت با موسیقی چیزی عاید نشد! از مخالفت با شبکههای اجتماعی چیزی عاید نشد! از مخالفت با فوران احساسات جوانان چیزی عاید نشد! از... بیایيد یکبار هم برای تکتک این افرادی که برای مرتضی نگران بودند، گریستند و از کنج خانههایشان بیرون آمدند اهمیت قائل شویم. اینها داوطلبان زندگی آزاد، کرامت انسانی و شعر و ترانهاند. اینان شعارشان مرگ ندارد. اینان آمده بودند تا تابوت مرگ را به خاک بسپارند. تابوت سرطان را. تابوت طاعونی که دارد گریبان نسلی را میگیرد. اینها آمدند و نشان دادند پاشایی زنده است. اما آیا پیامشان را گرفتیم؟ فکر نمیکنم. فرق بین خيليها در همین است. برخي از الان بهدنبال تحریف ماجرای پاشاییاند. قلمهای سفارشی چرخیدنشان را شروع کردهاند....