غبارها که فرو مینشیند و هیاهوها که به خاموشی میگراید، آنگاه است که میتوان با مرور منطقی تحولات و رخدادها سره را از ناسره بازشناخت و به عمق و کنه عملکردها اشراف یافت. طیفی از سیاسیون با استناد به حوادث سال88 البته با قرائت و نگرش خود، حق حیات سیاسی اصلاحطلبان را نیز منکر شده و اصلاحطلبی را به مثابه ذنب لایغفر اعلام داشتند. عدهای هم از تریبونهای مختلف و با استفاده از فضای هیجانی آن برهه بهزعم خود فرصتی مهیا یافتند تا در اقدامی نامنصفانه رقیب سنتی را از گردونه رقابت خارج کرده و کار اصلاحطلبان را یکسره سازند، بهانه این جمع، خروج اصلاحطلبان از دایره نظام و تقابل با ساختار سیاسی بود در حالی که هیچ گاه اصلاحطلبان بر اساس منش فکری و روش سیاسی خود به این ورطهها سوق نیافته و این روزها با بیان برخی خاطرات به خوبی هویدا میشود که نه تنها این ادعاها محلی از اعراب نداشته که بر عکس آن نیز بوقوع پیوسته است.
حاملان فکری و اسمی اصلاحطلبی در سپهر سیاسی نهتنها خود از شاگردان و نزدیکان بنیانگذار انقلاب بوده و سوابق آنان در این زمینه انکار نشدنی است بلکه از اساس منش اصلاحطلبی با هر گونه کنش ضدساختاری و تقابلی در تضاد است، چراکه معنا و مفهوم اصلاحطلبی کنش مسالمتآمیز در راستای اصلاح ساختار و سیستم بوده و اگر قصد براندازی باشد، اصلاح معنا و مفهوم خود را از دست خواهد داد و موضوعیتی نخواهد داشت. مجمع روحانیون مبارز به عنوان هسته اولیه شاکلهبخش جبهه اصلاحات در سپهر سیاسی در کنار جامعه روحانیت دو بازوی کنش سیاسی درون ساختاری از همان ابتدای انقلاب و طی چند دهه بودهاند و این نکته بر هیچکس پوشیده نیست.
پس از حوادث سال88 طیف تندرو جناح مقابل به بهانه آن رویدادها و نوع نگاه متفاوت اعضای مجمع نسبت به جریان سیاسی متبوعشان، هجمه سنگینی را علیه این تشکیلات و کلیت اردوگاه اصلاحطلبی به راه انداختند که هنوز نیز در اظهارنظرهای گاه و بیگاهشان نمودهایی از آن مشاهده میشود. این درحالی است که همواره اصلاحطلبان اعلام داشتهاند اگر اعتراضی دارند به عملکردها و رویکردهای برخی جریانات سیاسی یا دولت وقت است و اینکه تندروها این نکته را به کلیت نظام تعمیم میدهند ناشی از غرضورزی سیاسی و تسویهحسابهای معطوف به آن است. اصلاحطلبان نیازی به اثبات برادری خود ندارند چراکه آنان فرزند نظام و حلقه متصله به آن هستند و کسانی که میخواهند دو گانه اصلاحات- نظام ایجاد کنند، باید نسبت به رویکردها و غرضورزیهای خود پاسخگو باشند.
روز گذشته فارس مصاحبهای با آیتا... موسویبجنوردی از اعضای مجمع روحانیون مبارز انجام داده که در بخشی از آن خاطرهای از سوی این یار دیرین امام(ره) انتشار یافته که پیرامون واکنش اعضای مجمع و سیدمحمد خاتمی درباره دعوت به راهپیمایی از سوی این جریان در فردای خطبههای مقام معظم رهبری است. گفتنی است در آن برهه پیش از اشارات رهبر معظم انقلاب در خطبه نمازجمعه، مجمع روحانیون بیانیهای در دعوت به راهپیمایی داده بود. آیتا... نقل میکند که یکی از شاگردان ایشان نزد وی آمده و اعلام میکند مقام معظم رهبری از این دعوت ناراضی بوده و با آن موافق نیستند. موسویبجنوردی میگوید این موضوع را بلافاصله با سیدمحمد خاتمی مطرح ساخته و او نیز اعلام داشت که براساس خواست رهبری موافق برگزاری نیست و اعلام داشت که او نیز نظرش لغو این دعوت است. آنگونه که گفته شده طی چند ساعت و پیش از اخبار اعضای مجمع همگی موافقت خود را اعلام و با صدور بیانیهای این دعوت را لغو کرده و خبر در بخش خبری ساعت14 سیما نیز اعلام میشود.
این رفتار بهخوبی نشان میدهد که مجمع روحانیون به عنوان ریشهایترین تشکیلات جریان اصلاحات و سیدمحمد خاتمی لیدر این جریان سیاسی آن هم در آن برهه حساس و بحبوحه پرفراز و نشیب تا چه میزان در قالب نظام و منویات رهبر انقلاب گام برداشته و خود را جدا از ساختار و در تقابل با آن ندیده بلکه سعی در همراهی و همسویی داشتهاند. چندی پیش نیز ارسال نامه سیدمحمد خاتمی به رهبر معظم انقلاب و تقاضای شفای عاجل برای ایشان بهخوبی نشان داده که میان ارکان نظام با گرایشهای سیاسی مختلف اختلاف و تعارضی وجود ندارد هرچند که عدهای تندرو با تفاسیر مِنعندی سعی در القای خلاف این موضوع داشته و واکنشهای منفی و ناخیرخواهانهای نیز نسبت به این نامه نشان داده و خشم خود را از این موضوع پنهان نکردند.
معترضان به اردوگاه اصلاحات سعی در القای این نکته دارند که اصلاحطلبان خارج از دایره نظام رفتهاند و برای بازگشت نیازمند اقدامات و عملکردهایی هستند. از طرف دیگر عدهای نیز در این وانفسا سخن از تعاملات ویژه و خاص زده و در پی القای این نکته هستند که آنان به عنوان بخشی از جریان اصلاحات به دنبال برقراری تعامل میان اصلاحطلبان با نظام هستند. در واقع میتوان گفت هر دوی این برداشتها انحرافی بوده و برآمده از افراط و تفریط است. اصلاحطلبان خود مولد انقلاب و نظام بوده و همیشه خود را در این قالب تعریف و تبیین کردهاند و اگر فراز و فرودهایی در سپهر سیاسی رخ داده این نکته به هیچ روی نمیتواند نافی حضور اصلاحطلبان در ساختار نظامی باشد که خود برای بقا و استیلای آن سعی وافری کرده و تمام اهتمام آنان معطوف به اصلاح کژراهه برای حفظ و استحکام ساختار است. از طرف دیگر اصلاحطلبان نیازمند برقراری کانالهای ویژه و خاص برای تعامل با نظام نیستند، چرا که هویت و ماهیت تغییرناپذیر کنش اصلاحی تعامل با ساختار و حرکت در چارچوبهای آن برای حرکت به سمت و سوی وضعیت مطلوب است و نیازی به رویکردهای شعاری و تصنعی در این زمینه نبوده و نیست.
اما منتقدان آشتیناپذیر و نیز مدعیان اصلاحطلبی یک نکته را نباید فراموش کنند؛ ریشههای اصلاحطلبی آنچنان سترگ و پابرجاست که با تلاطم دورانها و فراز و فرود ایام دچار اضمحلال و ازهمگسیختگی نخواهد شد. اصلاحطلبان منطبق بر شاخصه مطالبه گری و تعالیخواهی همواره در قامت یک منتقد خیرخواه عمل کرده و درصدد اصلاح روندها و رویههایی هستند که آن را درست و منطقی و منطبق با اصول ساختاری نمیدانند. بزرگان اصلاحات نیز در حساسترین بزنگاهها و برههای حساس نشان دادهاند که دل در گرو انقلاب و نظام دارند و هیچ فراز و فرودی نمیتواند آنان را از این رویکرد اصیل بهدور دارد. زمانه و تحولات آینده نیز نشان خواهد داد که دور تازهای از تعامل سازنده میان نیروهای خیرخواه بارویکردهای مختلف و متکثر به منصه ظهور رسیده و اصلاحطلبان به عنوان بخشی از نظام نقشی بس سترگ در این میانه خواهند داشت.