به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۲۲:۴۳
 
۷۷
تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۷ ساعت ۱۵:۳۸
کد مطلب : ۸۸۳۴۵
28 مرداد 1332؛ کودتایی تمام عیار

روزی شوم برای توسعه و دموكراسی درایران

...حزب توده با آگاهی کامل از وقوع کودتا و موفقیت آن با وجود نقشی که بقایی ایفا می‌کرد و تشتت و شکافی که به دستور روباه پیر بوجود می‌آمد بر این باور بود که در نهایت با هماهنگ شدن جبهه مخالف مصدق می‌تواند جایگاهی برای خود در دوران پس از کودتا بیابد...
روزی شوم برای توسعه و دموكراسی درایران
علیرضا کفایی

گروه سیاسی: کودتای 28 مرداد یکی از وقایع تاثیر گذار و تلخ تاریخ معاصر ایران بود و با بررسی دوران پهلوی دوم که کودتا در دوازدهمین سال حکومتش واقع شد می‌توان بخوبی به این نتیجه رسید که وی بر خلاف پدرش اقتدار لازم را در اداره امور کشور نداشت و بیشتر آلت دست بود چنانکه در فاصله 8 سال 15 نخست وزیر عوض شد و همین عدم اقتدار و نیز کارفرمایی بیگانگان موجب می‌شد تا نهادهای قدرت بسوی نظامی گری و تکیه بر سازمانهای امنیتی و نظامی پیش روند و نیز رخنه فرصت طلبان راحت‌تر صورت پذیرد اما آنچه که در وقوع کودتای 28 مرداد بیشتر اهمیت دارد هیچیک از اینها (سازمانهای امنیتی و نظامی و فرصت طلبان) نبود گرچه برای فراهم آوردن زمینه مدخلیت داشتند. در واقع موفقیت کودتا و سقوط دولت مصدق با طرح و نقشه حساب شده ایی از سوی آمریکا و انگلیس و با مدد افرادی آموزش دیده و فریب و بازی خوردن متنفذین بزرگ توسط سیا و ام آی سیکس اجرایی شد و به سقوط دولت ملی منجر گشت.

5 سال پس از آنکه جبهه ملی در سال 1327 تاسیس و دکتر محمد مصدق یکی از استوانه های آن بود و بریتانیا از سابقه دکتر مصدق در مخالفت با خود مطلع بود و می‌دانست که در زمان تصدی مصدق در وزارت خارجه در کابینه مشیرالدوله علیه منافع بریتانیا در ایران موضع علنی داشته و از مخالفین سرسخت سلطه بیگانه و خصوصاً انگلیس است و هنگامی که مرحوم مصدق بیشترین آرا را در دوره چهاردهم مجلس در تهران بخود اختصاص داد و با ابتکار و تلاش وی مذاکره در مورد نفت در حین اشغال به دولت داده نشد و در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی جبهه ملی تشکیل و سرانجام با رهبری دکتر مصدق ملی شدن نفت ایران از طرح به قانون بدل شد و از طرفی محبوبیتی که مصدق یافته بود و به یک چهره ملی و سازش ناپذیر مورد اعتماد ملت قرار گرفت و در همین اوان رزم آرا هم ترور شد و حسین علا بجای وی نشست و به دلیل نفوذ شخصیت و نقش موثر مصدق و جبهه ملی حسین علا پس از مدت کوتاهی مجبور شد وزارت را به مصدق واگذار کند و از اینجا بود که بریتانیا بیشتر احساس خطر کرد و حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت سازمان ملل نیز تاثیری بر روند ملی شدن نفت نداشت و مصدق قاطعانه در لاهه و سازمان ملل از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمینشان دفاع کرد لذا بریتانیا که منافع سرشار خود را از منابع ایران با وجود مصدق از دست رفته می‌دید با همکاری آمریکا در صدد برآمدند که با نقشه حساب شده ایی کودتا راه اندازند و این میسر نبود مگر با فراخواندن نیروهای آموزش دیده و ذخبره خود که مدتها در میان سیاسیون و انقلابیون و مذهبیون نفوذ کرده بودند. از این میان مظفر بقایی نقشی بسیار پیچیده و با مهارت ایفا کرد که هنوز هم بعضی از لایه های شخصیتی و عملکرد بقایی در ابهام باقی مانده است.

شناخت دقیق تاریخ آن زمان و پیروزی کودتا بدون پرداختن به نقش مرموز بقایی و عملکردی که آیت الله کاشانی از خود نشان داد و حرکت مذبوحانه حزب توده میسر نیست و تحلیلهای غیر واقعی و یا جانبدارانه و صرفاً بر اساس اسناد سازمان سیا و اعتراف آمریکا به انجام کودتا تعمداً مسیری اشتباه را نشان می‌دهد و مداقه در آن اسناد و آن تحلیلها واقعیت اصلی و اساس پی ریزی و برنامه ریزی برای کودتا را در ابهام قرار می‌دهد و تفکری خاص بنا دارد مانند انگلیس و آمریکا این ابهام و راز آلودگی برای همیشه باقی بماند.

مظفر بقایی در جوانی به اروپا رفت و فلسفه خواند و پس از بازگشت ابتدا در معیت احمد قوام و در حزب دموکرات عضو شد و با شروع نهضت ملی بسرعت خود را به جبهه ملی پیوند زد و در کنار دکتر مصدق قرار گرفت و در همین اوان بود که با یاری خلیل ملکی از گروه 53 نفر معروف موسس حزب توده و از یاران تقی ارانی مبادرت به تاسیس حزب زحمتکشان ملت ایران نمود و خلیل ملکی که تمایل توده ایی‌ها به شوروی را بر نمی تابید خود را در کنار بقایی پیچیده و رازآلود دید اما به ناگاه بقایی با ترفندی ملکی را هم از حزب اخراج کرد و خود رهبر حزب زحمت کشان شد.

بقایی از هر جا تغذیه می‌شد و یا دستور می‌گرفت توانست به هرشکل ممکن خود را در شمار یکی از رجال حبهه ملی معرفی کند ولی روابط مشکوکی که با قدرتهای خارجی داشت و دخالت در قتل سرتیپ افشار طوس رئیس شهربانی دولت مصدق در اوایل سال 1332 که عملیات دو سازمان مخوف سیا و ام آی 6 علیه نهضت ملی شدت و حدت گرفته بود توسط عوامل وی و فضل الله زاهدی موجب تیرگی روابطش با مصدق شد و بقایی وارد مرحله جدید تغییر چهره و شخصیت سیاسی خود شد و موضع براندازانه علیه مصدق و جبهه ملی گرفت و از اینرو چاره را در نزدیکی به آیت الله کاشانی دید و از اینجا بود که آن دو سازمان جاسوسی آمریکا و انگلیس بخش اعظم طرح و نقشه حساب شده خود را برای کودتا اجرا شده دیدند زیرا با دسیسه مظفر بقایی و طرح از پیش تعیین شده جاسوسی فاصله گرفتن آیت الله کاشانی از دکتر مصدق و شکاف در جبهه ملی خود را نشان داد و بقایی موفق شده بود مصدق را تنها نماید و بلکه با برچسب ماسونی و سکولار به او ، آیت الله کاشانی را به بعنوان یک چهره موجه مذهبی در برابر مصدق قرار دهد.

تاریخچه خانوادگی مظفر بقایی به روشنی نقش این خاندان را در بازی سیاست و مذهب و رازآلودگی تاریخ معاصر ایران نشان می دهد. میرزا شهاب پدر مظفر بقایی در جرگه مذهب "شیخیه " بود و به فرقه فراماسونری تمایل داشت. شیخیه از پیروان شیخ احمد احسایی بودند که عقاید خاصی را در مذهب تشیع داشتند و بر آن اصرار می‌ورزیدند از آن جمله "در دوران غیبت امام غایب کسی از میان برجستگان شیعی لازم است که میان امام و امت واسطه فیض و از سوی خدا میان مردم حجت باشد… شیخ و پس از او پیروانش این واسطه را شیعی کامل یا رکن رابع و ناطق واحد خواندند و شیخ خودش را رکن رابع شمرد " (یوسف فضایی: تحقیقی در تاریخ و عقاید شیخی‌گری، ۱۳۸۲، ص ۲۹)

شیخ شاگردانی مانند سید کاظم رشتی داشت که باب و بها متاثر از نظرات وی بودند و بابیه و بهائیه حاصل متاثرین از سید بودند و البته با این نظرات شیخیه توانسته بود در مذهب شیعه نفوذ کند و فرقه بابیه پدید آید. " میرزا شهاب پدر مظفر بقایی یکی از اعضای انجمن‌ مخفی وابسته به لژ بیداری ایران و رهبر مجمع احیای نفوس (هر دو از نهادهای فراماسونری در ایران) بود. " (حسین آبادیان، زندگی‌نامه سیاسی دکتر بقایی: ۱۳۷۷، ص ۴۴) و مظفر بقایی در خانواده ایی با این نوع تفکر و گرایش متولد شد و 41 سال بعد پس از آنکه از اروپا بازگشت با تغییر مواضع سریع و با رمز و راز خاصی از حزب دموکرات تا حزب زحمتکشان و تا جبهه ملی و کناره گیری از جبهه و پیوستن به آیت الله کاشانی و ضدیت با مرحوم مصدق عمل کرد و در کودتای 28 مرداد نیروهای مظفر بقایی بودند که به خانه مصدق هجوم آوردند و مطبوعات همان زمان بقایی را یکی از رهبران کودتا علیه دولت مصدق معرفی کردند.

آیت الله کاشانی در واقع دچار دسیسه مظفر بقایی شد و از مصدق فاصله گرفت و بر خلاف آنچه برخی مورخین مانند دکتر محمود کاشانی فرزند آیت الله می‌گویند دقیقاً از دولت کودتا و شاه حمایت کرد و مصدق را متهم به خیانت کرد و گفت که دستخوش نوعی جنون شده بود و در مصاحبه با روزنامه مصری اخبار الیوم مدعی شد که مصدق قانون اساسی را پایمال کرد و از شاهنشاه اطاعت نکرده است و اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: " مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید، او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند، اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد "

آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی در جواب روزنامه مصری که پرسیده بود: "آیا عقیده دارید مصدیق مستحق چنین سرنوشتی بود؟ گفت: خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجه عدل خداوندی است" و مصدق را به مرگ محکوم کرد: "این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشور خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است."

آیت الله کاشانی در ادامه این گفتگو، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: "مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می‌باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی‌شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد.
قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از اینکه من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود." و همچنین آیت الله روی کار آمدن دولت کودتا را سبب مسرت دانست و با تبریک به زاهدی گفت: "جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری بنمایند. "

حالا این ادعاهای دکتر محمود کاشانی کجا و این گفته‌ها و مصاحبه های مضبوط تاریخ کجا؟ آن نامه ایی هم که دکتر کاشانی مدعی است که پدرم قبل از کودتا به مصدق نوشتند که زاهدی می‌خواهد کودتا کند، بیایید مانند 30 تیر همکاری کنیم و جلوی کودتا را بگیریم ولی مصدق در جواب نوشت من مستحضر به پشتیبانی ملت هستم هیچ اساس و سندیتی در تاریخ ندارد و اگر هم باشد معلوم نیست که آیت الله کاشانی با آن نظراتی که پس از کودتا بیان کرده اند آن را نوشته باشند ضمن اینکه نامه محرمانه و مهم را که بدست یک نوجوان نابالغ نمی دهند که بدست مصدق برساند!

به هر حال پس از کودتا با آنهمه تعریف و تمجید از زاهدی و دولت کودتا و شاه، این افراد یعنی مظفر بقایی و آیت الله کاشانی مورد اعتماد شاه قرار نگرفتند و منزوی شدند. از این جا مانده و از آن جا رانده، اعتماد ملت و انقلابیون و جبهه را از دست دادند و شاه هم به آنها اعتنایی نکرد و حتی زاهدی را هم بر کنار کرد. حقیقت آن بود که بقایی از نظر سیا و انگلیس ماموریت خود را به نحو احسن انجام داده بود و باید برای برای ماموریت بعدی و در شکل و شمایل جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران شود و آیت الله کاشانی و قنات آبادی و زاهدی هم دیگر در معادلات سیاسی ایران جایگاهی نداشتند.

حزب توده هم در مواجهه با کودتا و در همکاری و همیاری با مردم و جبهه ملی کاملاً منافقانه عمل می‌کرد ، حرب توده در این ماجرا روسی فکر می‌کرد اما انگلیسی عمل می‌کرد و فراموش نکنیم که مرگ استالین هم در همین اثنا باعث شده بود تا حرب توده به ابقای خود در نظام و قدرت به هر نحو ممکن ادامه دهد و به دلیل بند و بست با کودتاچیان کاملاً یقین داشت که کودتای انگلیسی آمریکای 28 مرداد پیروز خواهد شد و در زمینه سازی و هموار کردن راه کودتا تلاش می‌کرد تا خود را حفظ کند و مبارزه با استعمار و تزهای توده ایی که در تاریخ معروف است بیشتر به شوخی می‌ماند چنانکه " جمعیت مبارزه با استعمار " و " خانه صلح جوانان دموکرات " که متعلق به حزب توده بودند در بهترین و مجلل ترین ساختمانهای سلطنتی ایران فعالیت می‌کردند و از سوی رژیم حمایت می‌شدند و مضحک این است که بگویند علیه ولی نعمتان خود مبارزه می‌کنند!

حزب توده با آگاهی کامل از وقوع کودتا و موفقیت آن با وجود نقشی که بقایی ایفا می‌کرد و تشتت و شکافی که به دستور روباه پیر بوجود می‌آمد بر این باور بود که در نهایت با هماهنگ شدن جبهه مخالف مصدق می‌تواند جایگاهی برای خود در دوران پس از کودتا بیابد و لذا مانند دیگران دکتر مصدق را خائن معرفی می‌کرد اما قضاوت تاریخ علیرغم سقوط دولت ملی و تسلط کودتاگران بر خلاف تصور آنها بود.

نظر این تحلیل با توجه به واقعیات تاریخی و مستندات موجود این است که مهره کلیدی کودتاگران و سازمانهای جاسوسی بریتانیا و آمریکا مظفر بقایی است که با ترفندهای خاصی نفوذ کرد و از درون به تخریب پرداخت و با پایان یافتن ماموریتش با وجهه ایی ساختگی او را ظاهر الصلاح معرفی کردند و زیرکانه و مرموزانه او را از صحنه خارج نمودند و آماده ماموریت تا سالها بعد که احتمال انقلاب بزرگ می‌رفت و سیاسیون و فعالین انقلابی نشانه های آنرا یافته و حدس می‌زدند که به وقوع خواهد پیوست مجدد وارد صحنه سیاسی کشور نمایند.

کودتای تمام عیار 28 مرداد 1332، با طراحی گسترده و امکانات مالی و نظارت سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و بهره گیری از کمک شبکه های جاسوسی انگلیس عملی شد. و شبکه های جاسوسی قطعاً ماموران زیرک و ظاهر الصلاح و نفوذی خود را در بزنگاههای بزرگ تاریخ وارد میدان می‌کنند و نتیجه مورد نظر خود را می‌گیرند.

کرمیت روزولت، از سرشناسان سیا و طراحان این کودتا چنین می‌نویسد: «سیا پس از تبادل نظر با انگلیسی ها، تصمیم به سرنگون کردن دولت مصدق گرفت؛ زیرا مصدق با ملی کردن یک میلیارد دلار دارایی شرکت نفت ایران و انگلیس، خشم و غضب قدرت های غرب را برانگیخته بود.» سازمان سیا کوشید موقعیت مصدق را تضعیف کند. آنها با تبلیغ برکناری مصدق و انتخاب ژنرال زاهدی از سوی شاه، گروه های آشوب گر را برای ایجاد فضای هرج و مرج آمیز در تهران سازمان دهی کردند تا شهر تهران از هر نظر آماده اجرای نقشه کودتای 28مرداد باشد." و همانطور که شرح داده شد بقایی در به ثمر رساندن این نقشه حساب شده حرفه ایی عمل کرد و با ایجاد شکاف و تنها کردن مصدق عامل اصلی بود.