گروه هنري: سايت کافه سینما نامه اي از يك زن جوان خطاب به ابراهیم حاتمیکیا، را منتشر كرده است كه در بخشي از آن چنين آمده است: ...مردان شجاعی که در جبههها، برای دفاع از انسان جنگیده اند و از زنانی که مرهم و پناه دیگری بوده اند. قهرمانهای بزرگی که یاد و خاطره شجاعت و مهربانی و فداکاریشان، تا سالها باید در کنار ما و در خاطر ما بماند. آنها بودند، که ما هستیم. اما قهرمان ها فقط به جنگ و جبهه ختم نمی شود، به دخترم یاد می دهم، آن زنی که با هر صدای آژیر جنگ، صورتش بنفش می شد و نوزادش در شکمش وحشت می کرد، هم قهرمان است. همان زنی که عالی ترین مدرک تحصیلی اش را از بهترین دانشگاه های اروپا گرفت و باز هم برای نزدیکی به خانه و خانواده اش به ایران بازگشت. برگشت و میان جوانان این مرز و بوم زحمت کشید، زبان خارجه درس داد تا مرزهای خودی و غیرخودی بشکند. تا بتوانیم خانه ای به بزرگی دنیا پیدا کنیم.
برای دخترم از مردی می گویم که در قطحی زیبایی، نا امید نشد و به دنبال زیبایی ها رفت. رفت و نوشت و فیلم ساخت و از حق شیرین زیستن کوتاه نیامد. برایش از دختری می گویم که با وجود همه امکانات، اینجا ماند تا به دختران و پسران فامیل امید بدهد که اینجا هم می شود موفق بود و شادی کرد و رفاه داشت. برایش از خیل بی شمار جوانانی می گویم که عشق به سینما را با همه سختی هایش برگزیدند و درخت هنر را با سرسختی و رشادت بارور کردند. آنان که شاید همیشه از جنگ نمی گویند، اما مردانگی و شهامت و انسانیت را می شناسند و سعی می کنند با معرفی یک آهنگ خوب یا یک نمای زیبا، ایمان انسان به خوبی و پاکی و زیبایی را محکم تر کنند.
برای دخترکم از جوانانی می گویم که سرشار از استعداد و خواستن اند و با وجود اینکه هزاران سد برای رسیدن به رویاهایشان وجود دارد، می مانند و تلاش می کنند و قد می کشند. از آنهایی که بی پارتی و پول نفت و وابستگی، درس می خوانند یا هنر می آفریند، یا حتی سعی می کنند یک مغازه ساده روسری فروشی را بهتر اداره کنند، تا دختری که می خواهد برای مادرش هدیه بخرد، انتخاب های بیشتر و بهتری داشته باشد. از آنهایی می گویم که بی سهم و بی منت، از دارایی ها و سهم هایی که هیچ وقت نصیبشان نمی شود، فکر می کنند، رویا می سازند و برای پرواز، تلاش می کنند.
بله آقای کارگردان، افراد بسیاری در گوشه و کنار این دنیا، بی صدا و بی ادعا، در مقابل سختی ها و کمبودها مقاومت می کنند تا برای فرزندانشان داستان های زیبا تعریف کنند. داستان هایی که گاه می خنداند، گاه اشک بر چشم می نشانند، اما ایمان دارند و امیدوارند سالن های سینما را پر از مردم کنند. پر از پدرهای عشق سینمایی که خیلی وقت است سینما نرفته اند، پر از مادرها و خاله ها و عمه ها و عموها و دایی هایی که می خواهند کنار هم شاهد یک داستان زیبا باشند، داستانی که شاید از جنگ نگوید، اما از مردانگی می گوید و از ایمان. همچون قهرمانهای مومنی که در جبهههای جنگیدند تا چنین طیف وسیعی از قهرمانها داشته باشیم. بله آقای حاتمی کیا، ترجیح می دهم از آنها بگویم، نه از طلبکاری های شما.