گروه بین الملل: آگاتا پیزیک تحلیلگر روزنامه گاردین، در مقالهای در این روزنامه در 29 سپتامبر 2014 به این سئوال پاسخ داده كه چرا «چرا بناهای یادبود دوران شوروی باید محافظت شوند.» ترجمه این تحلیل را بخوانید:
ترجمه: حسین گوهری
تعداد کمی از یادگاران دوران سلطهی شوروی، به صلابت تندیس غولآسای ولادیمیر لنین هستند که حتا اکنون نیز تمام منطقه را زیر نگاه خود دارد و با این هراس که باز روسیه در اندیشهی گسترش خود است، شگفتآور نیست که این یادبودهای میراث اتحاد شوروی مورد حمله قرار گیرند. ملیگرایان اوکراینی با کمک مسئولان محلی تندیس لنین را در مرکز دومین شهر بزرگ این کشور، خارکیف، با فریادهای شادی به زیر کشیدند.
گفته میشود که در اوکراین از زمان سقوط دولت در دسامبر گذشته، بیش از 100 تندیس لنین به زیر آورده شده است. حتي اخیراً در مسکو، بر فراز آسمانخراشهایی که به برجهای استالین معروفند، ستارهی شوروی را به رنگهای پرچم اوکراین درآوردند. این کارها نشان میدهند که خاطرهی تجاوز شوروی، به همان تازگی زمان سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی است. ولی آیا این خشم نابهجا نیست؟
نمادهای قدرت
میل رهبران اتحاد شوروی به باقی گذاشتن اثری از خود، منجر به ساخته شدن هزاران بنای یادبود که قدرت آنان را به رخ می-کشید گردید. با فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سال 1991، دولت روسیه خروج سربازان از کشورهای تازه استقلال یافته را مشروط به حفظ یادبودهای ارتش سرخ نمود. به عنوان مثال در ورشو، با وجود خواست بسیار برای نابودی تمام آثار دوران شوروی، بنای بزرگ یادبود ارتش سرخ نگهداری و حتا اخیراً بازسازی شده است. گورستان سربازان شوروی بخشی از این بنای یادبود را تشکیل میدهد و تاختن به آن مستلزم بیحرمتی به گورها است. به هر روی، کشورهای گوناگونی که از دل اتحاد شوروی سر بر آوردند، با این میراث به روشهای متفاوت برخورد کردهاند.
در کشورهایی که داری بستگی نزدیک با مسکو هستند، این یادبودها به عنوان نماد افتخار در مراکز شهرها و پارکهای مهم قرار دارند. در کشورهایی که حرکت به سوی غرب را برگزیدهاند، بیشتر یادبودهایی که قابل تخریب بوده به زیر آورده شده است. تنها تعداد اندکی به عنوان جاذبههای گردشگری شکبرانگیز، در مناطق خاص یا پارکهای ویژه مانند پارک گروتو در لیتوانی و پارک زوبور در بوداپست همچنان بر جا هستند. ارزش هنری این آثار متفاوت است. سبک نهادینهی سنگین و رآلیست-سوسیالیست این آثار با فضای برخی از شهرهای دورهی پساکمونیستی چندان همخوانی ندارد و از تصویر دلچسب امروزین آنها میکاهد.
در بلغارستان، بنای یابود شوروی در مرکز صوفیه به طور منظم رنگآمیزی– بدشکل - میشود (بسته به دیدگاه شما). یک بار، سربازان این بنای یادبود به گونهای رنگ شدند که سوپر قهرمانان کتابهای طنز آمریکایی را به یاد میآورد؛ پارسال آنها را صورتی کردند. این موضوع برای مقامات روس جالب نبود، بنابراین درخواست کردند تا این بنای یادبود دیگر این گونه بدشکل نشود.
فداکاری
یادبودهای ارتش سرخ، یادآور فداکاری حیرتآور شوروی در جنگ هستند. این یادبودها نه تنها در کشورهای سابقاً کمونیست، بلکه در اروپای غربی از جمله برلین و وین هم پیدا میشوند. حتا این دو شهر، جملاتی را از استالین بر دیوارهای خود دارند که بدون هیچ مزاحمتی بر جای خود ماندهاند.
گویا در آنجا، میزان فداکاری شوروی مورد تقدیر است. ارتش شوروی نقش اساسی را در نجات این بخش اروپا از تحقق نقشهی اصلی هیتلر که استعمار، بردگی و نهایتاً امحای نژاد اسلاو را در بر داشت، بازی کرد. حدود 25 میلیون غیرنظامی و سرباز شوروی در جنگ جهانی دوم کشته شدند. بخش عمدهی این افراد در خود روسیه، در حوادثی مانند نبرد استالینگراد و محاصرهی لنینگراد، که زنان و کودکان از گرسنگی میمردند و 2 میلیون تن جان دادند، کشته شدند.
در برخی نواحی شوروی سابق که خواهان رهایی از نفوذ مسکو هستند، نقش شوروی در جنگ جهانی دوم به طور گسترده در هم-کاری آغازین با هیتلر خلاصه میشود اما، رفتار بعدی اتحاد شوروی و نقش متعاقب آن در شکست نازیها در اروپا باید مد نظر قرار گیرد. کشورهایی که بیشترین میزان تلفات را در جنگ داشتند، روسیه، بلاروس، اوکراین و لهستان بودند. در بلاروس یکچهارم جمعیت کشته شدند، و در آنجا رنجی ناگفتنی همراه با ستمگری بر تمام منطقه تحمیل شد.
گفتمان سیاسی
البته تمام یادبودهای شوروی مانند هم نیستند. بیحرمتی به تندیس سرباز ارتش سرخ با واژگون ساختن یادوارهی لنین یا رنگآمیزی پرچم اوکراین بر فراز یکی از برجهای استالین مسکو تفاوت دارد. این مورد میتواند و باید از رخدادهای 70 سال پیش جدا شود. آنانی که در استالینگراد جان دادند نباید با اینانی که برای جداییخواهان دونتسک سلاح میفرستند در هم آمیخته شوند.
اگر موضوع را از جهتی دیگر ببینیم، گرفتار قیاس غیرمسئولانه و سطحی پوتین با استالین و هیتلر، یعنی تلفیق رخدادهایی با نظم تاریخی متفاوت میشویم. بیزاری از رئیس جمهور پیشین اوکراین ویکتور یانوکوویچ، به گونهای با بیزاری از لنین در هم آمیخته که جای تعجب دارد، زیرا متحد یانوکوویچ، ولادیمیر پوتین، از رهبر اتحاد شوروی به خاطر انظمام اودسا، دونباس و خارکیف (نووُروسیه) در مرزهای اوکراین در اوایل دههی 1920 انتقاد کرده است. در غوغای سیاسی جزئیات گم میشوند.
در برخی موارد، میراث نامطلوب اتحاد شوروی با بناهای یادبود بحثانگیزی از ملیگرایان غربگرای اوکراینی مانند استپان باندرا جایگزین شده است. در سال 2007، هنگامی که با برداشتن یادبود سرباز ارتش سرخ از مرکز شهر تالین پایتخت استونی، زبانههای شورش میان نمایندگان استونیایی و روسی کشور برافروخته شد، اوضاع همین گونه بود.
جمعیت روستبار بزرگی در برخی از کشورهای شوروی سابق هستند که میخواهند از شر این نمادهای روسی راحت شوند. این اقلیتهای روس با رفتار دشمنانه و محرومیت از حقوق اساسی شهروندی مواجهند، انگار آنان باید مکافات گذشتهی کمونیستی را پس دهند. بحران اوکراین که تمایز نادرستی را میان "اوکراینیها" و "روسها" پدید آورده و طی آن، تضاد بر سر نمادهای تاریخی، در خدمت اهداف سیاسی فعلی به منظور ایجاد اختلاف و حکومت بر مردمان قرار گرفته است، قبلاً در آن کشورها رخ داده بود.
گذشته و حال
در نهایت، گذشته ما را از حال باخبر میکند. میتوان گفت میراث اتحاد شوروی و احساساتی که برمیانگیزد، بخشی از تضاد جاری اوکراین را توضیح میدهد ولی عوامل متعدد دیگر در سالهای اخیر، که فساد و بینظمی در انتقال به نظام سرمایهداری فقط یکی از آنها است، نیز در پیدایش این وضعیت دخیلند.
تخریب ویلای مجلل یانوکوویچ در حومهی کیف دستکم هدف درستی داشت: اقتصاد نابرابر. تندیسهای لنین جایگزین ضعیفی برای این خشم قابل درک هستند. در بعضی از مناطق اتحاد شوروی سابق، از میراث شوروی برای تبیین علت تمام نارساییها استفاده میشود در حالی که در جاهای دیگر، این میراث منبع دلتنگی خوشآیندی برای روزهای خوب گذشته است. با تلفیق گذشته و حال، به جای کمک به حل مشکلات امروز، خطر راهاندازی دوبارهی جدالهای کهنه را تشدید میکنیم.