گروه مقالات: قطعنامه توافق وین (بین ایران و 1+5) در شورای امنیت سازمان ملل متحد با اجماع آرا تصویب شد. این خبر بازتاب گسترده ای در جهان خواهد داشت. چرا که تمام کشور های عضو سازمان ملل متحد را ملزم به پیروی میکند. توافقی که معادلات را بر هم زده و دوست و دشمن را مشخص کرده است.
جمهوری خواهان و دموکراتها در ایالات متحده و اصولگرایان و اصلاح طلبان در ایران با یکدیگر اختلاف عقیده دارند. رابطه ی نتانیاهو و اوباما تیره شده و کشورهای عربی نیز در حال جست و خیز هستند تا مبادا متحدان قدرتمند خود را از دست دهند. صف های هیئت های اقتصادی از کشور های مختلف جهت ورود به ایران گواه این مدعاست که شرایط در حال تغییر است و آیندهای روشن انتظار پایان مسیر دستیابی را ميکشد.
در این بین اما یک سوال بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه چگونه چنین چیزی ممکن شد؟ چند برگه چطور توانست جهان را به جنب و جوش وادارد و این برگهها چطور نوشته شد؟ بدون شک "دیپلماسی" ممکنساز این تحرکات و عامل نوشتار توافق بود اما این توافق به همین جا ختم نمی شود. سالها زمان ميبرد تا سبک سنگین این مذاکرات طولانی انجام شود و شاید سالها بعد در دانشگاه های معتبر جهان تدریس شود که چگونه دیپلماسی، دو کشور را با بیش از 35 سال دشمنی نسبت به یکدیگر به پای میز گفتگو میکشاند.
سالها بعد شاید در دانشگاه های معتبر جهان نظریه ی "دیپلماسی خنده" یا "دیپلماسی روانشناسی" که دکتر ظریف اکنون از آن استفاده کرده ارائه شود و توسط اساتید مختلف تدریس شود. بی شک چگونگی استفاده از بالکن هتل به عنوان تریبون نقل محافل دانشجویان حوزه های مرتبط خواهد شد یا اینکه خواهند گفت چگونه یک پست در شبکه ای اجتماعی ميتواند نشست رسانه ای حتی یک وزیر را هم بی اعتبار کند! اما همینها شاید پس از دههها در کشوری جهان سومی چون ایران درک شود و آن روزی ست که دیر مينماید!
در این بین نکته ای که باید به آن توجه شود این است که آیندگان خواهند خواند و قضاوت خواهند کرد. اما این که آیندگان به حال مردم امروز افسوس بخورند نکته ای ست که جای بررسی دارد. در عصری که امکانات رسانه ای هیچ گاه این چنین نبوده، هیچ گاه علم چون امروز در اختیار همه نبوده باز هم چیزی که بیش از همه باعث بدبختی کشور ميشود باز هم فقط و فقط جهل مركب برخيها است!
همواره در طول تاریخ بزرگان به دلیل فشار به اجبار به انزوا کشیده ميشوند و پس از سالها و با گذشت زمان درک ميشوند... اما زمانی که متاسفانه دیگر دیر شده. مثالها فراوان است اما این به معنی مقایسه نیست. بارزترین مورد امیرکبیر بود که تازه امروز اندیشهها و اقدامات ایشان درک شده است. امیرکبیرها در این کشور شناخته نشدند مگر پس از مرگ. یا همین چند سال پیش را ببینیم. ظاهرا 8 سال زمان لازم بود تا هشدار برخي دردمندان درک شود. هماناني كه ميدانستند که چه بلایی گریبانگیر این کشور شده است.
بیهوده نگفته م اگر ذکر کنم که دولت روحانی تا به امروز در طی این 2 سال فقط مشغول پاک کردن همین یک جمله "تحریمها کاغذپارهای بیش نیست" بوده و کار دیگری نکرده است اما ظاهرا عده ای حتی اکنون هم نمی خواهند متوجه وضع کشور و بحران بشوند یا اینکه نیازی به فهمیدن نمیبینند! سخن بسیار است اما...به امید ایرانی سربلند برای نسلهای بعد، از نسلهای امروز که گذشت.