به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۰۹ - ۲۱:۵۸
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ ساعت ۱۱:۴۳
کد مطلب : ۱۳۳۶۵۹

درد دلی با خودم!

حمید نظری-عضو هیات علمی پژوهشکده علوم زمین

این دل نوشته نه اعتراض و نه فریاد به هیچ زورمدار و صاحب شوکت و صنفی نیست! ناسپاسی از ارجمندان و صاحبان خرد نیست! شاید تلنگر یا سیلی بر چهره آنانی باشد که شاید میل به بیداری در وجودشان هنوز خاموشی نگرفته است. . .رای اخیر هیات بدوی انتظامی نظام پزشکی تهران به دادخواهی نافرجام دوباره خانواده‌ای داغدار از اندوه از کف دادن پدر رخدادهای تلخ و باورناکردنی نه چندان دور چون فاجعه برداشتن بخیه از چهره کودک خردسال اصفهانی و یا به کام مرگ فرستادن عزیزی به سبب خطای آشکار. . . به همراه هزاران هزار شاهد روزمره مرا به‌یاد این سروده شفیعی کدکنی انداخت که: به کجا چنین شتابان.اگرچه زمانی که خبر عجیب حادثه شرم آور بیمارستانی در یکی از شهرهای اصفهان را ناباورانه شنیدم، خود نیز به همراه خانواده بیش از دو هفته‌ای بود که در حادثه‌ای انسان ساز و مشابه برای عزیزی در یکی از بیمارستان تهران در چنگال دژم بدفرجامی حاصل از بی‌توجهی و بی تعهدی گرفتار بودم، به ناگاه خود را با سوالی کوتاه ولی عریان و بی پرده رو در روی یافتم: چرا؟ به کجا و به کدامین قاعده و قانون، به کدامین میزان می‌توان چنین شد و چنین کرد؟ شوربختانه گذشته سرشار از حوادث تلخ و شرم آور از رفتارهای ناهنجار انسان است که همگی در یک مورد اساسی مشترک هستند و آن اینکه جامعه به عنوان ساختاری زنده از انسان‌ها با مجموعه عناصر مشترک، جدا از موقعیت جغرافیایی و مکانی و یا اعتقادی خود همواره زخم خورده و بازیچه بخش به ظاهر تحصیل‌کرده خود بوده است. مراد از طبقه با سواد قشر خاصی از ما نیستیم. . . همان جادوگران و شمن‌های جوامع نخستین تا... امروزین، من و شما، همه و همه. . .

به بیان دیگر زوال اخلاقی و تلاشی تمدن‌ها نیز با شیوع فساد در بخش فرادستی و به ظاهر با سواد رخ می‌نماید و این واقعیتی است که در 12سده‌ پیش ملای رومی چنین بیان داشت: ماهی از سر گنده گردد نی ز دم! بدیهی است فساد و تباهی و فرو پاشی اخلاق در چارچوب قشر و طبقه خاص و یا صنفی ویژه نمی‌گنجد و دامن گیر تمامی لایه‌های اجتماع می‌گردد ولی تباهی برخی بر پیکر جامعه پر هزینه‌تر و دردناک‌تر زخم زده و رخ می‌نماید!حادثه دلخراش بیمارستان دولتی در استان اصفهان و یا بیمارستان خصوصی در تهران که در زوال تعهد و اخلاق وجه مشترک دارند، نمایانگر این حقیقت شوم است که همه رخدادها ریشه در وضعیت اقتصادی ندارند!

چگونه با هر عقیده و مرام و به دور از جایگاه و خاستگاه اجتماعی گاه بر کودک سوری و فلسطینی به حق می‌گریم و گاه بر فاجعه 11سپتامبر نیویورک و یا 13 نوامبر پاریس از سر همدردی شمع می‌افروزیم. ولی غم و نگرانی همسایه بی سرپناه خود را نمی‌بینیم. . . به راستی بر این ملک و بر ما چه رفته است؟ به راستی آیا بدفرجامی را بایستی در دسیسه و توطئه غرب و شرق در عصر معاصر و یا یورش تازیان و اقوام آسیای میانه در سده‌های پیشین جست؟ !

با این شتاب در فروپاشی اخلاقی بیم آن می‌رود که در آینده، کسانی از سرزمین‌های دور و نزدیک اضمحلال ملت خود را هم جوشی با ایرانیان عنوان کنند و در نسخه‌ای بروز شده از چگونه ما ما شدیم؟ ! امروز ما را سبب ساز بد فرجامی و گجست اجتماع خود بخوانند. در جامعه‌ای که به مدد ذخایر نفت و گاز خود در آن سالیانه هزاران میلیارد دلار هزینه سفرهای چند باره زیارتی و سیاحتی و تقویت اقتصاد کشورهای دور و نزدیک می‌شود. . . هیچ کس از خود نمی‌پرسد کودکان خردسال اسفند دودکنان و گل به دست و. . . . در سرما و گرمای جانکاه چه می‌کنند؟ چگونه و از کجا و البته بچه بهایی می‌زیند؟

هر روز به لبخند رفتگر محله و تلاش خالصانه او در آراستگی کوی و برزن و یا بر دقت نظر و تلاش هدفمند باغبان سازمان مطبوعم حسرت می‌برم که در میان این آشفته بازار و نبود انسجام سازمانی و اجتماعی هنوز بی توقع چون گلی بر چهره ساختار بیمار و در حال انحطاط جامعه می‌درخشند.چرا باغبان و رفتگر محله به شایستگی در رفتاری دو سویه با پیرامون خود در کسب مال حلال شادمان و سرافراز مشغولند ولی ما در هر لباسی که هستیم در این گرداب ناکارآمدی و تلخ‌کامی گرفتار آمده ایم. . . آیا جز داستان موری است که با تلاش شبانه روزی خود حسادت اجتماع رادر تعیین سرکارگر و مدیر و. . . برانگیخت و پاداش وی در نهایت چیزی نبود جز تعدیل نیرو که همان حذف مورچه، یعنی تنها عضو مفید و کارآمد ساختار نابهنجار توسعه یافته ازسیستم بود!

ویرانه را می‌توان از نو پرداخت و یا مال به یغما رفته را دوباره گرد آورد ولی بدا بروزی که دروغ نهادینه شود و بنیان اخلاقی جامعه رودبه تباهی گذارد، بهای آن را با چه‌تراز و میزانی می‌توان سنجید؟ ؟ . . . پاسخ ما به آیندگان این کهن دیار چه خواهد بود؟ و به راستی آنها، فرزندانمان ما را چگونه خواهند نامید؟چه رفت بر مردمی که دعا و آرزوی مهترشان، حفظ ملتش از دروغ، خشکسالی و دشمن بود؟ !
مرجع : روزنامه بهار