به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۳۱ - ۱۸:۳۸
 
۲
تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۳ ساعت ۰۹:۳۰
کد مطلب : ۲۷۵۸۵۵

وقتی برادرجای خود را به دکتر وآیت‌الله داد

وقتی برادرجای خود را به دکتر وآیت‌الله داد
گروه سیاسی:  روزنامه جمهوری اسلامی  نوشت: در روز‌های اول انقلاب اسلامی، انقلابیون به شخصیت بزرگی مثل آیت‌الله بهشتی می‌گفتند: «برادر بهشتی». اگر به روزنامه‌های سال‌های ۵۷ و ۵۸ و ۵۹ مراجعه کنید می‌بینید برای بزرگان آن روز انقلاب و نظام، زیباترین و پسندیده‌ترین عنوان که نوشته می‌شد همین عنوان «برادر» بود. در عرصه حوزوی، عنوان «حجت‌الاسلام» را فقط برای مشخص شدن روحانی بودن افراد همراه نامشان می‌گفتند یا می‌نوشتند. در عرصه دانشگاه هم، عالم بودن معیار بود نه مدارک تحصیلی. در این هر دو عرصه، کسانی که اهل سواد و درک و فهم و خدمت به مردم و کشور بودند، محترم شمرده می‌شدند و کسانی که از این امتیاز‌ها تهی بودند، جائی در میان مردم و جایگاهی در مسئولیت‌های حکمرانی نداشتند.آن روزگار خوش معنوی، با فرود آمدن بلای مدرک‌گرائی در حوزه‌های علمیه به پایان رسید و به پیروی از همین سنت سیئه، در دانشگاه‌ها هم مدرک جای علم و فهم و درک و خدمت را گرفت. تاسف‌بارتر اینکه در حوزه عناوین اختصاصی حوزوی هم وزانت خود را از دست دادند و عناوین ارزشمندی همچون «آیت‌الله» ارزان شدند و رایگان در اختیار این و آن قرار گرفتند.
وقتی «برادر» جای خود را به «دکتر» و «آیت‌الله» داد، خانه‌های ساده پائین شهری هم جای خود را به قصر‌های لاکچری بالای شهری دادند. گماشته‌های زمان قبل هم برگشتند و خدمتکاری آقا و خانم را برعهده گرفتند البته با هزینه بیت‌المال. همین تغییرات و تحولات، راه را برای رنگ باختن حق و عدل و صداقت و خدمت و جای خود را به باطل و ظلم و نفاق و سربار مردم شدن دادند و به تدریج اعضاء طبقه حکمران از مردم فاصله گرفتند و نظام جمهوری اسلامی هم به چیزی مثل بقیه نظام‌های حکومتی رایج در جهان تبدیل شد.
طُرفه اینکه در این تغییرات و تحولات، تفاوتی میان اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود ندارد و از اینهم قابل تامل‌تر اینکه این هر دو جناح برای تسلیم شدن در برابر اشرافیت و گرایش‌های مادی و غیرانقلابی و ضدارزشی توجیهاتی دارند و علیرغم اختلاف‌نظر‌های فراوانی که در مشرب سیاسی‌شان دیده می‌شود، در پذیرش بی‌چون و چرای این تغییرات و تحولات کاملاً اتفاق‌نظر دارند. آنکه در این میان سرش بی‌کلاه مانده، ملت است که مثل توپ فوتبال میان این تحول‌یافته‌های منفی‌شده، ولی مثبت‌نما سرگردان است.
محصول این تحولات منفی در شجره حاکمیتی، عشق به قدرت است که در رگ‌های تمامی اجزاء آن جاری و ساری است و هیچ شاخ و برگی از این شجره را نمی‌توان یافت که از این عشق مالامال نباشد. سازوکار حاکمیتی نیز چنان است که تمام اعضاء آن از هر حزب و گروه و جناح، در دست گرفتن قدرت را حق‌الارث خود می‌دانند و به اقشار دیگر اجازه ورود به این عرصه را نمی‌دهند. این، یعنی در حال نزدیک شدن به دوران ساسانیان هستیم و جامعه را طبقاتی کرده‌ایم. جامعه‌ای که حکمرانی در آن به طبقه خاصی اختصاص داشته باشد و سایر طبقات، فرمانبردار باشند، یک جامعه طبقاتی است و در چنین جامعه‌ای، نه جمهوریت جاری است و نه اسلامیت در حالی که قرار بود ما جمهوری اسلامی باشیم.


 
برچسب ها: انقلاب اسلامی
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها