فیلسوف «بحثبرانگیز» ایرانی درگذشت
6 آبان 1400 ساعت 13:35
گروه فرهنگی: آرامش دوستدار، فیلسوف و روشنفکر ایرانی عصر چهارشنبه ۲۷ اکتبر (۵ آبان) پس از دورهای طولانی بیماری در شهر کلن آلمان درگذشت.
به گزارش یورونیوز فارسی، او که در زمان فوت ۹۰ سال داشت، به دلیل انتقادهای تندش از اندیشه دینی، یکی از «بحثبرانگیزترین» متفکران ایرانی محسوب میشد. برخی از آثار او عبارتند از: ملاحظات فلسفی در دين و علم، زبان و شبهزبان فرهنگ و شبهفرهنگ، درخششهای تيره، خویشاوندی پنهان، امتناع تفکر در فرهنگ دینی. آرامش دوستدار متولد سال ۱۳۱۰ در شهر تهران بود. او برادرزاده احسانالله خان دوستدار (ملقب به «رفیق سرخ»، از همراهان میرزا کوچک خان در جنبش جنگل و رهبر جناح رادیکال آن) بود و اگرچه در خانوادهای بهایی به دنیا آمد و رشد یافت اما بعدها بویژه پس از تحصیل در آلمان و آشنایی با آثار و اندیشه نیچه، دین ناباور شد. دوستدار زمانی گفت که نیچه باعث شد که او «تکلیفش را با دین روشن کند».
او تحصیلاتش را در تهران آغاز کرد و سپس به آلمان رفت و در آنجا به مطالعه فلسفه پرداخت. او توانست در سال ۱۳۵۰ خورشیدی، مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه و روانشناسی و دینشناسی تطبیقی از دانشگاه بن دریافت کند. سپس به تهران برگشت و تا سال ۱۳۵۸ به تدریس فلسفه در دانشگاه تهران مشغول شد. اما با آغاز انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاههای ایران و درنهایت اخراج او، تهران را به مقصد آلمان ترک کرد و برای همیشه در کنار همسر آلمانی و دو فرزندش در آن کشور سکنی گزید.
آرامش دوستدار را یک فیلسوف و متفکر «مستقل» میشناسند که دیدگاههایش بویژه در موضوع «دینخو» بودن فرهنگ ایران واکنشهای بسیاری را برانگیخته است. او فرهنگ دینی ایران را «ایستا» میدانست که دینخویی باعث شده بود «قدرت اندیشیدن» از فرهنگ گرفته شود و در آن «هیچوقت کشمکش فکری» بوجود نیاید.
او همچنین معتقد بود که سیطره اسلام بر ایران باعث شده است تا توان «پرسیدن» از افراد گرفته شود و آنها به «بندههایی» تبدیل شوند که تنها از مسیر یک «مرجع دینی» به پاسخ میرسند. در شبکه های اجتماعی، یکی از اولین واکنشها به انتشار خبر درگذشت او را سوی فرج سرکوهی، منتقد ادبی و بنیانگذار «مجله آدینه» داشت. او آرامش دوستدار را «یکی از خلاقترین و درخشانترین ذهنهای تاریخ معاصر» توصیف کرد و نوشت: «خلق مفاهیم نو، چندان که این مفاهیم دریافت و شناختی تازه به دست داده و به کلیدواژهای تفکر خلاق و راهگشای چشماندازهای نو فکری بدل شوند، شاخصۀ مهم "متفکر" است. در تاریخ معاصر ما به ندرت به چهرههائی برمیخوریم که از ترجمه و شرح و توضیح و تفسیر و تکرار مفاهیم موجود یا گذشته، برگذشته و با خلق مفاهیم نو و راهگشا، مصداق صفت "متفکر" باشند.» او در ادامه مینویسد: «آرامش دوستدار با طرح تحلیلی "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" و خلق مفاهیمی چون "فرهنگ دینخو" و "دینخوئی" از مصداقهای "متفکر" در تاریخ معاصر ما بود. نشان دادن سلطۀ "دینخویی" و "فرهنگ دینی" بر ذهنیت دینداران و بسیاری از دینناباوران ایرانی و نقد ریشهای نظری این فرهنگ، از درخشانترین دستاوردهای او است.»
آرامش دوستدار و اصطلاحِ دینخویی او
احمد زیدآبادی به مناسبت درگذشت آرامش دوستدار نوشت: برخی رسانهها از او به عنوان "فیلسوف بزرگ" و "متفکر و پژوهشگر سترگ" یاد کردهاند. در میان معدود آثار دوستدار کتابِ کم حجمِ "درخششهای تیره" بیشتر معروف است اما گمان نمیکنم افراد زیادی آن را تا پایان خوانده باشند و یا اساساً خوانده باشند، چرا که از متنی روان و سلیس و منظم و منقح بیبهره است.
به نظرم جعل اصطلاح "دینخو" مهمترین ابداع مرحوم دوستدار بود. او از یک طرف، جامعۀ ایرانی را در تمامِ دوران حیات تاریخیاش "دینخو" میدانست و از طرف دیگر دینخویی را منافی تولید فکر و اندیشه برمیشمرد. بر این اساس، او در تاریخ ایران فقط آن تعداد انگشت شمار از چهرههای برجستهای را که به زعم خودش "دینخو" نبودهاند، اهل فکر میدانست و بقیه را از خوارزمی و بیرونی و فارابی و بوعلی گرفته تا سنایی و عطار و سهروردی و مولوی و صدها شخصیت بزرگ دیگر را فاقد فکر و اندیشه و ناتوان در تولید آن قلمداد میکرد!
هنگامی که دکتر محمد جواد طباطبایی بحثِ خود را در مورد "امتناع اندیشه در ایران" مطرح کرد، آرامش دوستدار آن را برگرفته از نظرات خود دانست و ظاهراً غوغایی هم برانگیخت. در این میان، برخی هم ادعای او را باور کردند به طوری که هر گاه در محفلی اشارهای به آراء دکتر طباطبایی میشد، ناگهان فردی وسط بحث میپرید و میگفت؛ نظر طباطبایی ظاهراً تکرار نظر آرامش دوستدار است! در واقع هیچ شباهتی بین بحثِ "امتناع اندیشۀ" طباطبایی با موضوع "دینخویی" دوستدار وجود ندارد و این را دکتر طباطبایی با قلم تیز خود عیان کرده است.
در مورد دینخویی مورد ادعای دوستدار و تعارض آن با اندیشهورزی میتوان به وقتش به تفصیل صحبت کرد؛اما حتی نگاهی سرسری به کتاب او در این مورد، نشان میدهد که دوستدار از اساس درک روشنی از پیچیدگی مقولاتی مانند عقل، اندیشه و دین و فرهنگ و ربط آنها به هم نداشته و این مفاهیم را در نازلترین سطح خود به کار گرفته و از همین رو هیچ اندیشۀ قابل اعتنایی هم تولید نکرده است. به هر حال آن مرحوم هر چه بود، فیلسوف نبود. فیلسوف به عمق مفاهیم میرود و آنها را واکاوی و نقد میکند. کار دوستدار اما عمقی نداشت و به همین دلیل هم جدی گرفته نشد. اگر امروز با فوت آن مرحوم، برخی افراد و رسانهها او را "فیلسوف بزرگ" و "متفکر سترگ" مینامند، بیش از آنکه از سرِ معرفتشناسی باشد، سویۀ سیاسی دارد. همان داستان حب علی و بغض معاویه!
کد مطلب: 301784