به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۶ - ۱۳:۳۴
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۸ ساعت ۱۱:۴۳
کد مطلب : ۶۲۹۱۵
خدا بتهوون، باخ و موتزارت را خیلی دوست داشته

رویداد سیاسی نباید منجر به نابودی اثر هنری شود

گروه فرهنگ و هنر: این روزها گالری خاک میزبان نمایشگاه محسن وزیری مقدم با عنوان «شهود رنگ» است. تابلوهای این نمایشگاه در سال 2014 خلق شده. «شهود رنگ» بهانه گفت و گو با این هنرمند است.
رویداد سیاسی نباید منجر به نابودی اثر هنری شود
خانه اش در محله قلهک است. خانه یا موزه؟ عنوان گذاشتن سخت است چون از بدو ورود با تابلوها و مجسمه های کنار هم چیده شده روبرویم. تابلوهای که جای آن در موزه، گالری و یا حداقل مکانی مناسب است. متاسفانه در خانه یکی از پیشگامان هنر مدرن ایران شاهدم یک مجسمه چوبی مفصلی بلند قامت به دام موریانه افتاده و تابلوهای زیبا و رنگارنگ او در انباری کوچک سرایداری با وجود حشرات در وضعیت بسیار بدی قرار دارند. وقتی از این موضوع اظهار تاسف می کنم. می گوید: خانه من در ایتالیا نیز کوچک است و در همه جای آن از زیر تخت گرفته تا روی دیوارها و همه کنار گوشه، آثارم را روی هم گذاشته ام. جای مناسبی برای نگهداری از آن ها ندارم. تجربه تلخی که چند سال پیش برای وزیری مقدم پیش آمد و منجر به از بین رفتن تعداد زیادی تابلو و مجسمه او توسط شهرداری شد، همچنین بی اهمیتی مسوولان و مدیران نسبت به هنرمندان هنرهای تجسمی و آثار آن ها، استاد را دلگیر و آزرده خاطر کرده است. شرایط نگهداری تابلوهای هنرمندی که بخش مهمی از تاریخ هنر این سرزمین با نام او شناخته می شود چرا ؟این گونه است. وزیری مقدم پیشرو بسیاری از هنرمندانی است که به اصطلاح «خوب می فروشند» و یا با عناوینی از آن ها یاد می شود که استحقاق آن را ندارند ولی روزگار بر وفق مراد آن هاست. وزیری مقدم را به صفت «سر سخت» می شناسند اما واقعیت چیز دیگری است. او را به سر سختی می شناسند چون «باج» نمی دهد و نخواسته به هر بهانه ای مطرح شود و بفروشد. او بزرگ و مطرح هست و در عرصه بین المللی شناخته شده. وزیری مقدم معتقد است، خستگی با پول از بین نمی‌رود و بیان درست، تاریخی و بی‌نظیر بیشتر از پول اهمیت دارد. تاکید دارد: در کشورهای پیشرفته هیچ وقت اسم هنر را کالا نگذاشتند. هنر کالا نیست. وی گفتن این جمله توهین به هنر و هنرمند می داند و می گوید: من صاحب هیچ چیز نیستم ولی در عین حال صاحب همه چیزام. هر کدام از آثارم با دیگری فرق می‌کند. برای بازار نقاشی نکشیدم بلکه برای دلم کار کردم.

* شهود رنگ» تا آخر آذرماه در گالری خاک
نمایشگاهی که پر از رنگ، انرژی و زندگی است. سن 90 سالگی و خلق اثر با کم بینایی به معجزه شبیه است. تابلوهای که سرشار از موسیقی است اینجا در خانه او بهتر معنا می شود چون زندگی او با موسیقی پیوند خورده. وقتی موسیقی گوش می دهد اشک می ریزد و می گوید: خدا بتهوون، باخ، موتزارت و شوپن را خیلی دوشت داشته. خوش به حالشان. تلفن خانه زنگ می خورد. پسرش هامون است. وقتی با او سخن می گوید صدایش به لرزه می افتد و بعد از خداحافظی چشمانش پر از اشک می شود و دوباره اشک می ریزد و تاکید می کند: امیدم برای زنده ماندن دو فرزندم هستند. واقعا چرا این مرد به سرسختی شناخته می شود؟


* استاد در پرسش نخست به این موضوع بپردازیم که انگیزه خلق نقاشی های نمایشگاه «شهود رنگ» که پر از شادی، زندگی و موسیقی است و متفاوت با دیگر آثارتان از کجا می آید؟
- این نمایشگاه تمرین های است که تابستان امسال (2014) انجام دادم و به نمایش درآمده است. برخی فکر می کنند نقاشی به سن و سال من نمی تواند کار کند و یا اثر تازه ای به وجود آورد. ولی این آثار امید دهنده است. یک زمانی می توانم نقاشی بکشم و چند روز پشت سر هم کار می کنم. برنامه خاصی در این باره ندارم. هر وقت فشاری از درون بیاید علاقه ،انگیزه و شوری ایجاد شود کار می کنم. یک زمانی هم ناامیدی، یاس و اتفاقات زندگی روزمره اجازه کار کردن نمی دهد و حاضر نیستی کار کنی و حتی تکان بخوری. نقاش ها در معرض اتفاقات و رویدادها هستند که در اطراف آن ها می گذرد و می تواند مسبب کار شود و یا جلوی آن را بگیرد. وقتی کار می کنم به فکر ارزیابی یا قیمت گذاری بعد از آن نیستم فقط نفس کار برایم مهم است. نمی دانم این رنگ ها از کجا می آید. من موسیقی کلاسیک را دوست دارم اگر به گفته شما، در آثارم انعکاس پیدا کرده ناخودآگاه بوده و من زمان کار کردن «خودم» نیستم. دیگران متوجه این نکات می شوند و تحلیل می کنند. مجموعه «شهود رنگ» سرشار از شادی، رنگ و آسمان لطیف است. شاید برای این است که خودم را از گیر و دارها رها کرده ام و در فضای آسمانی تر گردش می کنم. نتیجه ای که از این دیدگاه به وجود آمده عده ای را هیجان زده می کند و به گریه می اندازد. اگر اثری ارزشمند باشد هیجان ایجاد می کند و مورد علاقه هنرشناسان قرار می گیرد آن وقت نقاش می تواند بگوید به مقصودم رسیده ام. نقاشی یا هنر وسیله ای برای ارتباط بین انسان هاست. اگر کار از درون ژرفی به وجود آمده باشد ناخودآگاه بر مخاطب آگاه تاثیر می گذارد در عین حال ممکن است برای آدم عادی هیچ مفهوم و معنای نداشته باشد.

* برخی آثار این نمایشگاه روی بوم و تعدادی روی مقوا کشیده شده آیا دلیلی برای این کار وجود دارد؟
- نقاشی ها با تکنیک اکرلیک روی بوم و مقوا کشیده شده. نه تعمدی در کار نیست. بستگی به نوع وسیله جلوی دستم دارد. برخی فکر می کنند نقاشی باید روی بوم کشیده شود تا دوام بیشتری داشته باشد و یا برای خرید بی خطرتر است. ولی تابلوهای دارم از 60 سال پیش که روی مقوا کشیده شده و هیچ تغییری نکرده است. این دیدگاه اقتصادی و بازارمنش است که عده ای به هنر دارند که کار باید حتما بر بوم کشیده شود.

* پوستر نمایشگاهی از وزیری مقدم در سال 1353 بر روی در چسبانده شده که استاد را در حال حرکت دادن یک مجسمه مفصلی بسیار زیبا نشان می دهد. از وی می پرسم این مجسمه را فروخته یا جزوی از آثاری است که در خانه یا به نوعی در گنجینه اش دارد؟
- این مجسمه «پردیس» نام دارد. دهه 50 ساخته شده و به نمایش درآمده است. این اثر به همراه تعداد زیادی مجسمه فلزی همان دوران خریداری شد. در تمام این سال ها نمی دانم چه بلای سر آن ها آمده است. هیچ کدام را پیدا نکردم. نمی دانم مجسمه ای با این ابعاد الان کجاست. در دنیا رویدادهای سیاسی و اجتماعی موجب از بین رفتن اثر هنری نمی شود. اثر هنری گناهی ندارد. خودم دو تا از آن ها را دوباره ساختم ولی ساخت مجسمه «پردیس» را در دو قسمت به «سهند حسامیان» سفارش دادم. این پردیس توسط این هنرمند و همکاران او ساخته شد تا دوباره زنده شود. برای ساخت دوباره آن هزینه کرده ام و از ساخت آن راضی هستم. مدل را داشتم در اختیار این گروه گذاشتم تا آن را بسازند. چشم خودم که نمی بیند بتوانم این کار را انجام دهم. جا و مکانی هم برای این کار ندارم. یک زمانی خودم قطعات آن را بریدم و حالا دستگاه این کار را انجام داده است. ایده من توسط یک گروه دوباره ساخته شد. این جریان تازه نیست و در همه جای دنیا هنرمندان دستیار دارند و تمرین های کوچک انجام می دهند ولی امضای هنرمند بر آن حک می شود. از این مجسمه متحرک که انسان در شکل دهی آن نقش دارد و من چند دهه پیش آن را ساختم یک سال پیش شخصی که «مینا سلیمی» نام دارد کپی برداری کرده و در لندن به نمایش گذاشته است. درست شبیه مجسمه های متحرک من. او این اثر را به عنوان پروژه کارشناسی خود کار کرده و با کپی برداری از مجسمه های متحرک من و حروف الفبا توانسته به دو جایزه مهم 10 هزار پوندی هم دست پیدا کند و حالا هم اثرش در موزه تیت لندن به نمایش درآمده است. تقلید و کپی از تندیسی که دهه 50 فروخته شده و چندین دهه قبل ساخته شده است. دزدی از این راحت تر و روشن تر. البته بحث کپی برداری در کار من تازه نیست و به این مجسمه ختم نمی شود. تابلو آدم های باندپیچی شده من که سال ها قبل آن را کار کرده ام نیز توسط هنرمندی که ادعاهای زیادی دارد کپی برداری شده و چندین کار دیگر.

* آقای وزیری مقدم درباره ایده و ساخت مجسمه های مفصلی و تکنیک ساخت آن ها توضیح دهید؟ خیلی مهم است که مخاطب می تواند در شکل دهی آن دخالت داشته باشد.
- پیدایش مجسمه های مفصلی با تفکر قبلی پدید نیامده است، بلکه در اثر یک حالت کشف وشهود به هنگام بریدن، تراشیدن و سوراخ کردن الوارهای چوب پدید آمد. مجسمه های من از تعدادی فرم های ثابت چوبی تشکیل شده است که در نقاط مختلف آن سوراخ هایی ایجاد کردم و ناچار بودم به این منظور فرم هایی را که روی چوب تصویر کرده بودم از درون چوب دربیاورم و این مستلزم استفاده از مته برقی بود. گوشه ای از فرم را ابتدا سوراخ می کردم و بعد تیغه اره برقی را از آن رد می کردم و به این ترتیب فرم منفی را می بریدم. فرو کردن مته برقی در چوب در تعداد بسیار، میز کارم را سوراخ می کرد، فکر کردم که یک چوب بی استفاده را در حدفاصل میزم و فرمی که می خواهم سوراخ کنم قرار دهم تا مته به میز کارم نرسد و سوراخ نشود، یک روز بر حسب اتفاق به یک کشف و شهود رسیدم، مته از ورای دو چوب رد شد و به میز کارم اصابت کرد، در نتیجه فرمی که روی آن قرار داشت همراه با چوب بین میان میز و فرم اصلی، شروع به چرخیدن حول یک محور کرد. ناگهان جرقه ای در ذهنم پدید آمد که اگر تعدادی فرم چوبی را سوراخ کنم و میله ای را از درون آن عبور دهم، این دو می توانند حول یک محور حرکت کنند و به این ترتیب مجسمه های مفصلی من متولد شدند. بله همان گونه که برای شما جالب است تفاوت مجسمه های من با آن ها این است که شکل مجسمه های من به دست انسان و با اراده تماشاچی به فرم های گوناگونی درمی‌آید، شکل آن تغییر می کند و به این ترتیب مخاطب درآفرینش دوباره آن چه من آفریده ام مشارکت می کند و این بر احساس و دیدگاه مخاطب بسیار تاثیرگذار است. این مجسمه های مفصلی در نمایشگاه های مختلفی به نمایش در آمده است که می توانم به آخرین حضور مجسمه مفصلی سفید رنگم سال گذشته درنمایشگاهی با عنوان «ایران مدرن» در موزه انجمن آسيايي در نيويورک اشاره کنم که امسال نیز در نمایشگاهی در ریودوژانیرو برزیل هم زمان با جام جهانی فوتبال به نمایش درآمد.

* استاد تابلوهای شنی شما نیز طرفداران زیادی دارد و نوآوری مهم و شاخصی در هنر مدرن ایران به شمار می آید درباره پیدایش این نقاشی ها بگویید؟
- ایده نقاشی های شنی در سال های جوانی و بر حسب یک اتفاق در ذهنم شکل گرفت.به فکر پیشرفت و یافتن ایده های تازه بودم. با این ذهنیت روزی همراه همکلاسی هایم در آکادمی رم برای شنا به کنار دریاچه ای به نام «آلبانو» رفتم. شن های ساحل دریاچه سیاه بود و من تا آن روز شن سیاه ندیده بودم. همکلاسی های من نیز همه سیاه پوست بودند و من تنها سفیدپوست در میان آن ها بودم.برای خنداندن آن ها مقداری از شن های سیاه دریاچه را به سر و صورت و بدنم کشیدم و گفتم حالا من هم شبیه شما سیاه شده ام. همان طور که به جای انگشتانم روی بدنم نگاه می کردم، جرقه ای از ذهنم عبور کرد، یاد خاک بازی های دوران کودکی ام افتادم و سخنان استادم که به مسئله ریتم، حرکت، تضاد رنگ سیاه و سفید، کیفیت ماده و بهره گیری از آن به جای رنگ و روغن، استفاده از دست به جای قلم مو اشاره می کرد، همه این ها در ذهنم رژه می رفت. ساحل دریاچه با شن های سیاهش که جای انگشتانم روی آن بود، شکلی انتزاعی را ایجاد کرده بود. همراه با مقداری شن سیاه به سرعت به آتلیه ام بازگشتم.آن روز شن هایی را که با خودم آورده بودم کف آتلیه پهن کردم و با انگشتانم شروع به حرکت دادن آن ها کردم. ابزار کارم انگشتانم شده بود و ماده ای که کار می کردم خاک بود، ماده ای که از آن تولد یافته ایم. این چیزی بود که از استادم درباره هنر مدرن و از میان کتاب های کاندینسکی و کله آموخته بودم. شن ها را روی بوم به کار گرفتم ولی هر بار شن ها خشک می شدند و از روی بوم پایین می ریخت. چند ماه طول کشید تا بدانم چگونه آن ها را روی بوم ثابت نگه دارم.شن ها را روی زمین به طرح ها و نقش هایی که می خواستم شکل می دادم، بعد آن ها را روی بوم می چسباندم، بعد از گذشت حدود 3 ساعت سفیدی چسب روی نقوش بوم از بین می رفت و فرم نهایی خودش را نشان می داد. این اتفاق در اثر کشف و شهود و آمادگی ذهنی من رخ داده بود چراکه بازی با شن های کنار ساحل تنها اکتشاف من نبود و میلیون ها انسان با این شن ها در سراسر جهان بازی کرده و تصویر کشیده بودند و بعد آب دریاچه همه آن ها را از بین می برد اما هیچ کدام به فلسفه هستی و نیستی آن فکر نکرده بود و به این که بتواند از این اتفاق یک اثر نو بسازد. باید ذهنت آماده باشد و من آن را یافته بودم.

* شما کتاب «شيوه طراحي» را در دو جلد نوشته اید. به غیر از این كتاب «انديشه و كار پل‌كلي» را ترجمه کرده اید. «14 گفتار» نیز که دو سال پیش منتشر شد. گویا کتاب «یاد مانده‌ها» را با محوریت زندگی تان نوشته اید این اثر در چه مرحله ای است؟
- این کتاب از سوی انتشارات «مشق هنر» اردی بهشت سال آینده منتشر می شود و «یاد مانده‌ها» نام دارد. شامل آثار و زندگی نامه ام است.مجوز ارشاد را دریافت کرده.قرار است نمایشگاهی از آثارم به همراه رونمایی کتاب در یکی از گالری های تهران برگزار شود.این کتاب داستان زندگی ام از بدو تولد تا به امروز است.

محسن وزیری مقدم متولد سال 1303 در تهران است. وی که از کودکی به موسیقی نیز علاقه داشت، زمانی که در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل می کرد 2 سال به تمرین نوازندگی ویلن پرداخت. در سن 16 سالگی برای نخستین بار نقاشی رنگ روغن را تجربه کرد.وی در سال 1334 راهی ایتالیا شد و در آکادمی هنرهای زیبای رم ثبت نام کرد. او در چندین نمایشگاه داخلی و خارجی شرکت کرد و اکنون چندین اثر او در موزه های مهم دنیا نگهداری می شود. مجسمه های چوبی و مفصلی وی در عالم هنر شهرتی فراگیر دارد. وزیری مقدم علاوه بر شرکت در بیش از 50 نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران و سایر کشورهای جهان در 3 دوره بی ینال جهانی ونیز نیز حضور داشته است. از سال 1348 تا 1355 رياست دانشکده هنرهاي زيبا را نيز برعهده داشت.محسن وزیری مقدم در سال ۲۰۱۲عنوان چهره سال هنر اروپا را از شهرداری رم و در حضور بزرگان هنر ایتالیا دریافت کرد.

وزیری مقدم که سال‌هاست در ایتالیا اقامت دارد، اوایل فصل پاییز به ایران آمد و دو نمایشگاه به فاصله کم برگزار کرد. نخستین نمایشگاه آبان ماه در گالری طراحان آزاد با عنوان «دیروز، امروز» گزیده‌ای از آثار دهه 60 تا چند سال اخیر این هنرمند بود. دومین نمایشگاه نیز «شهود رنگ» است که تا پایان آذرماه در گالری خاک ادامه دارد.
مرجع : ایسکانیوز