گروه سیاسی-رسانهها: دهه ٥٠ معروف به دهه انقلاب، عبور سالهايي است كه انديشههاي انقلابي در ذهن مردم و به ويژه نسل جوان بيش از پيش شكل گرفت و در نهايت انقلاب اسلامي را رقم زد. به دليل عدم حضور رسانههاي نوين ارتباطي در آن روزها، كتاب و كتابخواني نقش مهمي در به وجود آوردن روحيه و تفكر انقلابي در افراد ايفا ميكرد. با توجه به اين نكته به سراغ برخي فعالان سياسي-اجتماعي رفتيم و از آنها كتابهاي مورد توجهشان را در آن سالها پرسيديم. در اين ميان دكتر علي شريعتي را ميتوان تاثيرگذارترين نويسنده و متفكر ايراني دهه انقلاب دانست. تلاشهاي او براي احياي سنت و مذهب در جامعه سلطنت زده وقت بر كسي پوشيده نيست، تفكرات او از مهمترين عوامل جلبتوجه جامعه دانشگاهي به مساله انقلاب عليه حكومت پهلوي بوده است. در يك جمعبندي ميتوان گفت كتابها و سخنرانيهاي علي شريعتي از مهمترين و تاثيرگذارترين منابع مطالعاتي نسل جوان دهه ٥٠ هـ. ش بوده است و اين تاثيرگذاري وقتي مستندتر ميشود كه بيشتر فعالان سياسي از طيفهاي مختلف در پاسخ به سوال روزنامه اعتماد پيرامون علايق مطالعاتي خود در سالهاي قبل از انقلاب، در آغاز كلام، نام دكتر علي شريعتي را بر صدر نشاندند.
صادق زيباكلام
خاطرم هست از نويسندگان داخلي احمد محمود و كتاب «همسايهها»، بزرگ علوي و «چشمهايش» و كتابهايي از اين دست كه بيشتر نشاندهنده مشكلات عميق سياسي و اجتماعي جامعه بودند ميخواندم. از آثار خارجي هم رمانهايي مثل «خرمگس» اتل ليليان وينچ، «بينوايان» ويكتور هوگو و «مادر» ماكسيم گوركي كه تمهاي سياسي شديد و غليظ داشتند برايم جالب بودند.
ماشاءالله شمس الواعظين
من در طول زندگي خود ١٧هزار و سيصد و سي و هفت جلد كتاب خواندهام. اما اگر از افرادي مثل ما بپرسيد خواهند گفت كه در آن سالها بيشتر كتابهاي دكتر شريعتي را ميخواندهاند. من آثار ايشان و رمانهاي «جان شيفته» رومن رولان و «تاريخ تمدن» ويل دورانت را ميخواندم. در داخل عمدتا كتابهاي مرحوم شريعتي، شهيد مطهري و كتابهاي چپ طرفدار داشت. تقريبا اين كار همه روشنفكران چه مذهبي و چه غير مذهبي بود. خود من نيز نويسنده بودم و قبل از انقلاب مجموعه «متد نوين خودآموز قرآن» و بعد مجموعه ادبيات داستاني انبيا را منتشر كردم اما اگر بخواهم بگويم تحت تاثير كدام نويسنده قرار گرفتم جلال آل احمد، دكتر شريعتي، شهيد مطهري و شايگان را نام ميبرم كه آثار زيادي هم داشتند. من به دليل رشته تحصيليام بيشتر به دنبال كتابهايي در زمينه مباحث جامعهشناسي ميرفتم اما قبل از انقلاب پيرامون مباحث دينداري و به ويژه در دوره غلبه ادبيات ماركسيستي كتابهاي زيادي ميآمد. بهطور مثال از سكولارها آثار صادق هدايت و صادق چوبك را ميتوان نام برد و آثاري از جلال آل احمد و به آذين كه بهطور وسيع در دسترس افراد قرار داشت. در واقع قبل از انقلاب بازار كتاب ايران، بازار قدرتمندي بود.
صادق آينهوند
آن زمان ما كتابهاي تاريخي، مذهبي، ادبي و اجتماعي ميخوانديم. آن زمان آثار مشهوري بود كه دكتر شريعتي، آيتالله طالقاني، استاد مطهري و استاد محمدرضا حكيمي نوشته بودند و ما بيشتر آنها را مطالعه ميكرديم و كتابهايي كه در كشورهاي خارج منتشر شده بودند مثل رمانها. بهطور كلي كتاب «غربزده» آل احمد بر من تاثير زيادي گذاشت.
محمود شفيعي
سالهاي منتهي به انقلاب من سن زيادي نداشتم، تقريبا ١٠ ساله بودم اما خاطرم هست كه بيشتر بحثهاي امام و مرحوم شريعتي دست به دست ميشد.
سيد علي ميرموسوي
البته در آن زمان بنده سن زيادي نداشتم. ١٢،١٣ ساله بودم اما يادم ميآيد كه طبق علاقهاي كه پيدا كرده بودم برخي از آثار دكتر شريعتي را ميخواندم و نوار سخنرانيهاي ايشان را گوش ميدادم. كتابهاي صمد بهرنگي، صادق هدايت و گاهي هم كتابهاي مذهبي را تهيه و مطالعه ميكردم. بهطور كلي من تا حتي بعد از انقلاب هم بيشتر تحت تاثير دكتر شريعتي و آثار ايشان مثل «فاطمه فاطمه است»، «كوير»، «آري اينچنين بود اي برادر»، «شيعه يك حزب تمام» و «علي تنهاست» بودم تا وقتي كه استاد مطهري به شهادت رسيد و به آثار ايشان هم علاقهمند شدم.
غلامعباس توسلي
معمولا كتابهاي علوم اجتماعي را به دليل مرتبط بودن با رشته تحصيليام ميخواندم. گاهي هم كتابهاي تاريخي، عصر جديد، كتابهاي سياسي و سفرنامهها را ميخواندم. اما بهطور كلي كتابهايي كه در زمينه علوم اجتماعي و جامعهشناسي شهري منتشر ميشد برايم جذابيت بيشتري داشت. من زياد اهل رمان خواندن نيستم.
نجفقلي حبيبي
دقيق يادم نيست اما آن روزها كتابهاي دكتر شريعتي را ميخواندم. آثار و سخنرانيهاي شهيد مطهري كه استاد من بودند هم برايم بسيار ارزشمند بود. كم و بيش از آثار آقاي طالقاني كه منتشر ميشد و بعضي از آثار مهندس بازرگان را هم مطالعه ميكردم. بعد هم من دانشجو بودم و بيشتر كتابهاي مرتبط با رشته تحصيليام را ميخواندم.
سيد صادق حقيقت
من در سالهاي نزديك به انقلاب بيشتر آثار دكتر شريعتي را ميخواندم. آن روزها سالهاي دبيرستانم بود اما تمام آثار دكتر شريعتي را خوانده بودم. البته كم و بيش كتابهاي شهيد مطهري و امام را هم مطالعه ميكردم.
سعيد ليلاز
آن سالها بيشتر آثار دكتر شريعتي را ميخواندم. غير از آن خاطرم هست رماني خواندم به اسم «اسلام در ايران» نوشته ايليا پاولويچ پطروشفسكي با ترجمه كريم كشاورز، كتاب ديگري بود راجع به صهيونيست با جلد مشكي كه نام آن خاطرم نيست، كتاب «اميركبير قهرمان مبارزه با استعمار» آقاي هاشميرفسنجاني و «سياه جامگان» (سرگذشت ابومسلم خراساني) نوشته جرجي زيدان، عمدتا اينها بود كه فعلا در خاطرم هست. در آن روزها دكتر شريعتي بر من خيلي اثر گذاشته بود و همينطور پطروشفسكي. اصلا پطروشفسكي مرا به تاريخ اسلام علاقهمند كرد. ايشان بسيار مستدل نوشته و يك ترجمه بسيار خوب هم انجام شده بود و از همه مهمتر آقاي محمدرضا حكيمي هر جايي را كه احساس كرده بود نويسنده اشتباه كرده است يا در تحليل اسلام غيرمنصفانه عمل كرده است توضيح داده بود. فضاي گفتوگو بين اين دو كه اصلا از هم خبر هم نداشتند و در واقع حكيمي روي ترجمه ديگري نقد نوشته بود بسيار تاثيرگذار بود. سال ٥٤-٥٥ بود كه اين اثر كه غير از استدلال و حرف حساب هيچ چيز ديگري نداشت به قدري بر من اثر گذاشت كه به تاريخ به ويژه به تاريخ اسلام بسيار علاقهمند شدم. بهطور كلي ترجمههاي كريم كشاورز خيلي بر من اثرگذار بود.
امير محبيان
با توجه به شرايط خاصي كه در ايران وجود داشت آثار دكتر شريعتي را بهطور كامل خوانده بودم. كتابهاي ماركسيستها را هم كه در آن زمان مطرح بودند همينطور. كتابهاي مربوط به علوم انساني را هم مطالعه ميكردم اما بيش از همه، آثار دكتر شريعتي بر من تاثير ميگذاشت.
زهرا شجاعي
من دوره كامل كتابهاي دكتر شريعتي، كتابهاي خانم رهنورد مثل «پيام حجاب زن مسلمان»، «همگام با قيام موسي (ع) »، «همگام با هجرت يوسف (ع) »، كتاب «سووشون» خانم دانشور را به خاطر دارم كه ميخواندم. مطالعات من بيشتر در حوزه مذهبي- انقلابي بود. ميتوان گفت كتابهاي سياسي كه جنبه مذهبي هم داشت مثل آثار دكتر شريعتي همچون «فاطمه فاطمه است»، «پدر مادر ما متهميم»، «تشيع صفوي تشيع علوي»، «حسين وارث آدم». در واقع آن سالها خواندن كل مجموعه آثار ايشان معمول بود و تاثير زيادي بر من ميگذاشت.
فرشاد مومني
سوال سختي است چرا كه پاسخ آن به حدود ٤٠ سال پيش برميگردد. اما به خاطر ميآورم كه تقريبا چند گروه كتابها در مركز توجه افراد بود. در درجه اول كتابهايي كه در حوزه ديني نوشته ميشد و تا جايي كه يادم ميآيد آثار استاد فقيد دكتر علي شريعتي رتبه ممتاز را بين آنها داشت و بعد از آن آثار شهيد مطهري، محمدرضا حكيمي، مهندس بازرگان كه بيشترين فراواني را داشتند. يك سري كتابها هم مربوط به شناخت نظم حاكم بر جهان بود كه در بين آنها كتابهايي كه از موضع جهان سومي نوشته ميشد خيلي مورد استقبال قرار ميگرفت مثل آثار فرانتس فانون، امه سزر و از اين قبيل. يك گروه كتابهاي ديگري هم كه آن زمان خيلي مورد توجه بود و من هم به اعتبار رشته تحصيليام به آنها بهطور ويژه توجه ميكردم كتابهايي بود كه در نقد ماركسيسم نوشته ميشد. واقعيت اين بود كه در آن زمان آموزههاي ماركسيستي به عنوان مهمترين رقيب انديشه ديني مطرح بود. طبيعتا ما هم بخش قابل توجهي از مطالعاتمان را در اين حوزه مستقر كرده بوديم. در كنار همه اينها يك سري رمانها و داستانهايي كه درباره رجال مذهبي صدر اسلام نوشته ميشد و از اين قبيل را هم ميخواندم. مورد ديگري كه هميشه و در طي عمر تحصيلي و پژوهشي من بهطور ثابت وجود داشته مطالعات تاريخي است. تا جايي كه به ياد دارم از سالهاي اوليه دبيرستان اين كتابها را باعلاقه ميخواندم به خصوص آنهايي كه به تاريخ اسلام و تاريخ ايران مربوط ميشد و زياد پيش ميآمد كه با همكاري معلمان مدرسه نتيجه مطالعاتم را در قالب كنفرانسهاي كلاسي براي همكلاسيهايم ارايه ميكردم.
محمد عطريانفر
من بيشتر كتب متون را ميخواندم. كتابهاي حوزه روشنفكري كه در آن زمان باب بود را خيلي مطالعه نميكردم. البته آثار دكتر شريعتي، استاد مطهري، محمود عنايت، اساتيد دانشگاهي كه در حوزه سياسي و فلسفي حضور داشتند، برخي از كتب ماركسيستها در بخش فلسفه تاريخ را تورقي ميكردم اما مبناي فكري خودم بيشتر متمركز بر كتب مادر و متون بوده است. من از اين متون و كتب كه تاثيري نميگرفتم و تنها به بهره علميام افزوده ميشد اما به خاطر دارم كه آن زمان نسل جوان بهشدت تحت تاثير آثار و سخنرانيهاي دكتر شريعتي بودند.
هاشم صباغيان
در آن سالها اصولا كتابهاي تاريخي را مطالعه ميكرديم. بهطور مثال درباره انقلابهاي مختلف مثل انقلاب مشروطيت افراد مختلفي كتابهايي را نوشته بودند كه برايمان جالب بود. كتابهاي مهندس بازرگان را هم به تدريج خوانده بودم. كتابهاي دكتر شريعتي را هم، چون خودمان با ايشان جلسه و بحثهاي حضوري داشتيم و تفكرشان برايمان بسيار جالب بود، ميخواندم. در واقع افكار ايشان را كه به نوعي دوستمان بود دقيق ميدانستيم و از حضور ايشان بهره زيادي ميبرديم.
سيدرضا اكرمي
من بيشتر آثار دكتر شريعتي و استاد مطهري و كتابهاي جلال الدين فارسي را مطالعه ميكردم. من از هر فرصت مطالعاتي استفاده ميكردم و كتابهايي را كه مرحوم محمدتقي فلسفي مينوشت ميخواندم مثل آثار ايشان در حوزه اخلاق و جوان و امثال اينها. براي من همه اين كتابها جاذبه داشت و در حد خود از آنها بهره ميبردم.
حميدرضا جلايي پور
من بيشتر كتابهاي دكتر علي شريعتي را ميخواندم، از سال ٥٤ به بعد هم كتابهاي استاد مطهري را مطالعه ميكردم. از بين كتابهايي كه مطالعه كردهام كتاب «روش رئاليسم» علامه طباطبايي تاثير زيادي بر من داشت.
الهه كولايي
من در آن سالها كتابهاي دكتر علي شريعتي را ميخواندم. در واقع بيشتر حجم كتابهايي كه در كنار كتابهاي مرتبط با رشته تحصيليام علوم سياسي ميخواندم متعلق به دكتر شريعتي بود.
سعيد معيدفر
در آن دوران نسل ما بيشتر كتابهاي مرحوم شريعتي را ميخواند. در واقع بخش عمدهاي از كتابهايي كه توسط دانشجويان به خصوص دانشجويان مسلمان و از جمله خود من خوانده ميشد كتابهاي مرحوم طالقاني بود مثل «تفسير قرآن» و كتابهاي مرحوم شريعتي و متن سخنرانيهاي ايشان كه در انجمنها موجود بود. البته بهطور پراكنده آثاري از افراد ديگر هم خوانده ميشد مثل گلزار غفوري، جلال آل احمد، مهدي بازرگان و براي من كه اهل اصفهان بودم كتابهاي آقاي علي اكبر پرورش و سخنرانيهاي ايشان هم جذابيت داشت. من بيشتر تحت تاثير مرحوم شريعتي و آثار ايشان بودم، تا جايي كه خاطرم هست «تاريخ اديان»، «فاطمه فاطمه است»، «يك جلوش بينهايت صفر»، «ميعاد با حضرت ابراهيم (ع) » و «شيعه يك حزب تمام» را در آن روزها و سالها ميخواندم.
محمدجواد مظفر
طبيعي است كه نسل ما بيشتر از هر چيزي با آثار دكتر شريعتي آشنا بود. البته اينطور نبود كه صرفا به كتابهاي دكتر شريعتي اكتفا كنم اما در آن سالها تقريبا همه آثار ايشان را من خوانده بودم اما كتابهاي جلال آل احمد، منوچهر هزارخاني و بعضي از كتابهاي مرحوم مطهري را هم ميخواندم. البته آثار استاد مطهري را هم بعد از انقلاب بهطور كامل خواندم. كتابهايي را در حوزه انقلابهاي جهاني مثل انقلاب شكر در كوبا، برميگردم گل نسرين بچينم يا كتابهايي كه نويسندهاي به نام ژان لافيت مينوشت و انقلابي بود را هم ميخوانديم و اينها غير از كتابهايي است كه در حوزه رشته تحصيليام اقتصاد و علوم سياسي مطالعه ميكردم. اما براي من در آن زمان جذابترين كتابها آثار دكتر شريعتي بود.
علي تاجرنيا
كتابهايي كه من ميخواندم دو وجه داشت؛ گروه اول كتب اعتقادي بود. با توجه به اينكه من در يك خانواده مذهبي بزرگ شده بودم مباحث اعتقادي و كتب مذهبي را ميخواندم كه شايد يك مقدار براي سنين دبستان سنگين بود. يك بخش هم كتابهايي بود كه عمدتا آن زمان خيلي متوجه آنها نبوديم اما در حوزه داستان بود و ايدئولوژيهاي مذهبي متمايل به چپ داشت مثل كتابهاي دكتر شريعتي يا داستانهاي صمد بهرنگي. زمان پيروزي انقلاب من ٩ ساله بودم اما از سنم جلوتر حركت ميكردم و حتي كتابهاي فلسفي هم ميخواندم. خاطرم هست به كتاب «ماهي سياه كوچولو» و همچنين «تلخون» صمد بهرنگي علاقه داشتم و بر من اثرگذار بودند.
علي شكوري راد
سالهاي منتهي به انقلاب من كنكور داشتم و بيشتر كتابهاي درسي و مرتبط را ميخواندم. در واقع مطالعات غير درسي خيلي جزو برنامههايم نبود اما خاطرم هست كه از سال ٥٦ به بعد آثار دكتر شريعتي بهشدت كانون توجه جامعه و به خصوص نسل جوان بود. از آنجا كه مدرسه ما رو به روي دانشگاه تهران قرار داشت به خاطر دارم بعد از فوت ايشان وقتي كتابهايش آزاد شد شاهد صف طويلي از مردم براي خريد كتابهاي ايشان بوديم. خود من هم آن زمان كتاب «پدر، مادر ما متهميم» و «آري اينچنين بود برادر» را خوانده بودم. آن سالها آثار شهيد مطهري نيز مطرح بود اما باز هم كتابهاي دكتر شريعتي مورد توجه بيشتري قرار ميگرفت.
رسول منتجبنيا
غير از كتب علمي و منابعي كه حسب رشته و تخصص به آنها مراجعه ميكرديم از كتابهاي مرحوم شريعتي، مرحوم طالقاني، مرحوم سحابي و مرحوم بازرگان بيشتر استفاده كرده و بچهها را هم به مطالعه آنها تشويق ميكرديم. همينطور كتابهاي شهيد مطهري در زمينههاي مختلف هم براي ما جالب بود. خود ما مقيد بوديم كه حتما اين كتابها را بخوانيم و به اطرافيان هم براي مطالعه اين كتب سفارش ميكرديم. هر كدام از اين نويسندهها و آثارشان ويژگيهاي خود را داشتند. مرحوم مطهري يك محقق ديني و اجتماعي بود كه ديدگاهها و نظراتش كه با شجاعت و تحقيق همراه بود و با ديدي باز به مسائل نگاه ميكرد براي ما بسيار جاذبه داشت. مرحوم دكتر شريعتي به لحاظ اينكه يك روشنفكر انقلابي بود و ديدگاههاي جديدي داشت هرچند كه در زمينه مسائل اسلامشناسي به حد شهيد مطهري و ديگران نميرسيد اما در حد خود يك انسان صاحبنظر محسوب ميشد لذا ديدگاههاي ايشان هم بر ما خيلي اثر ميگذاشت.
مرحوم بازرگان هم به سبب ديدگاههاي علمي كه داشت خيلي براي ما راهگشا بود. در آن زمان كه فضايي درست شده بود تا مدارس و دانشگاهها هر چه بيشتر از دين و معنويت فاصله بگيرند، كار مرحوم بازرگان و مرحوم سحابي و قبل از آنها مرحوم طالقاني در ديدگاههاي تفسيري ايشان كه اين موضوع را دنبال و تلاش ميكردند بين مسائل علمي با مسائل ديني پيوند و ارتباط برقرار كنند، خيلي ميتوانست براي نسل جوان جذابيت داشته باشد.