به روز شده در ۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۱۰:۰۰
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۱۳ ساعت ۱۷:۲۱
کد مطلب : ۱۷۶۹۷۵
چند جستار درباره کتاب و نمایشگاهش!

کتاب، کیلویی چند است؟!

مهدی نورمحمدزاده
1-اول بار، دانشجو بودم که نمایشگاه کتاب تهران را تجربه کردم.در یکی از آخرین سالهای دهه هفتاد با دوستان دانشگاه عازم تهران شدیم و با راهنمایی یک نفر از همکلاسی های پایتخت نشین، بی مقدمه وارد ازدحام سالن ها شدیم! غرفه های ادبیات، فلسفه و سیاست شلوغ بودند و دوران رونق تاریخ شفاهی و خاطرات جنگ هم تازه آغاز شده بود. کمک آموزشی ها هم داشتند برای خودشان اسم و رسمی به هم می زدند و جماعت کنکوری را به سمت خود جذب می کردند! چند ساعت گشتیم و بن های دانشجویی مان ته کشید، اما هوس خریدمان هنوز تمامی نداشت! چاره، قرض گرفتن از دوستان بود. اما مگر از جیب یک دانشجوی شهرستانی چقدر پول در می آید؟! وقت ناهار هم ولو شدیم روی چمن های فضای سبز نمایشگاه و مشغول خوردن ساندویچ های دست ساز خودمان، بس که ساندویچ های نمایشگاه گران بود و سقف جیب ما کوتاه!
2- غرفه نیستان شلوغ بود و گرد سیدمهدی شجاعی پر از جوانان اهل داستان، همه به صف شده بودند برای گپ زدن و امضا گرفتن از یک نویسنده پرکار و پر مخاطب. در روزگاری که اینترنت کم رونق بود و فضای مجازی معنا نداشت، نمایشگاه کتاب تنها فرصت خوب ما بود برای دیدار و گفتگو با نویسندگان و مترجمان مورد علاقه.بماند که آن روزها برخلاف امروز، همه خودشان را نویسنده نمی دانستند و با چند سطر مطلب نوشتن در اینستاگرام و تلگرام، مدعی نوبل ادبیات نبودند و بلکه در برابر نویسندگان و پیشکسوتان عرصه قلم، کلاه از سر بر می داشتند!
جلوتر از من، جوانی کتابش را مقابل سیدمهدی شجاعی گرفت و پرسید:«استاد! این کتاب چطوره؟!».آقاسید تا شمایل دختر معصوم روی جلد کتاب را دید، گفت:«این کتاب یکی از بهترین داستانهای بیست سال اخیر است! حتما بخوانید!». با حرف استاد کنجکاو شدم و گردن دراز کردم، به زحمت توانستم عنوان کتاب و نویسنده را بخوانم:«من او...رضا امیرخانی»!
بعدها کتاب را خواندم و با نظر استاد هم داستان شدم.اما مهمتر از کتاب، اخلاق دوست داشتنی سیدمهدی شجاعی بود که رمان نویسنده جوان و گمنام آن روزها را قدر دانست و برای معرفی اش سنگ تمام گذاشت.من این نکته را سالها بعد فهمیدم، دورانی که خودم هم جرات کردم و کتاب نوشتم و با دنیای نویسنده ها بیشتر آشنا شدم.راستش کمتر نویسنده ایرانی را دیده ام که حاضر باشد کتاب یک نویسنده ایرانی دیگر را تایید و تبلیغ کند! برای همین هم اگر از نویسنده های ایرانی فهرست مطالعاتی بخواهید، فقط کتابهای خارجی را برایتان لیست می کنند، البته شاید محض خالی نبودن عریضه، چند کتاب هم از نویسندگان مرده یا خیلی مشهور ایرانی را در انتهای لیست اضافه کنند!
3- نقل است که کتابها برای نویسنده ها، مثل بچه هایشان می مانند. حرف درستی است. غالب نویسندگان مثل پدر و مادرها، فقط بچه های خودشان را نابغه می دانند و برایشان آرزوهای دور و دراز در سر می پرورند! از دیدن شهرت و ثروت فرزندانشان دلشاد می شوند و از انزوا و فراموشی آنها دلزده می شوند!
کتابهای نویسندگان نوقلم یا گمنام هم مثل بچه ها، نیازمند توجه و حمایت بیشتر هستند تا بزرگ شوند و روی پای خودشان بایستند.نویسنده هایی که کتاب می نویسند و فکری برای تبلیغ و معرفی آن ندارند، مثل پدر و مادرهای بی مسئولیت می مانند که بچه هایشان را در کوچه و خیابان رها می کنند و دنبال زندگی خودشان می روند! اشتباهی که من هم مرتکبش شدم و کاری برای سه کتاب داستان خودم نکردم. نویسندگان نباید با برخی تصورات اشتباه چون لطمه به شخصیت فرهنگی خود یا حفظ قداست فرهنگ و هنر، در معرفی و تبلیغ رسانه ای کتابهای جدید خود کوتاهی کنند، آن هم در روزگاری که برای معرفی پوشک بچه، هزار جور برنامه و تبلیغ رنگارنگ ساخته می شود!
اما در این میان، مخاطبان و خوانندگان کتاب هم سهمی برعهده دارند.باور کنید هیچ چیز برای یک نویسنده، خوشتر از خوانده شدن کتابهایش نیست.پس اگر واقعا آثار نویسنده ای را دوست دارید، کمک کنید به خوانده شدن کتابهایش! ولو با چند کلمه معرفی و نقد در یک جمع دوستانه و یا حتی معرفی کتاب در یک پست اینستاگرامی! البته اگر هنوز فیلتر نشده باشد!
4- روغن گران است، مرغ گران است، پوشک گران است، گوشت خیلی گران است...بله، کتاب هم گران است.اما این دلیل موجهی برای بی توجهی به کتاب نیست! می توانیم به جای دهها جلد، چند جلد کتاب بخریم.نشد، فقط یک جلد! آن هم نشد، لااقل عضو کتابخانه محله مان شویم و کتاب بخوانیم! حتما و حتما کتاب بخوانیم، چون کتاب نخوان ها، به تدریج ذهنشان خالی می شود و کتاب نشناس می شوند. شروع می کنند به وراجی و نظریه دادن در باب همه موضوعات عالم هستی! امتحان کنید، در جمع های دوستانه و خانوادگی، آنها که مدام در باب سیاست و فرهنگ و هنر و تکنولوژی وراجی می کنند و نظریه می دهند، چقدر اهل کتاب و کلمه هستند؟! اگر نیستند، پس سری به نمایشگاه کتاب بزنید، همین!