و یک بار دیگر، آیتالله، مردم ایران را غافلگیر کرد؛ این بار اما این مغز زیبای او نبود که برای شش دهه تمام، مصدر نبوغ، شگفتی، نوآوری و جسارت بود؛ این بار این قلب بزرگ او بود که پس از 82 سال همراهی، نتوانست آن تن تاریخی را تحمل کند.
سرمقاله امروز روزنامه بهار
و یک بار دیگر، آیتالله، مردم ایران را غافلگیر کرد؛ این بار اما این مغز زیبای او نبود که برای شش دهه تمام، مصدر نبوغ، شگفتی، نوآوری و جسارت بود؛ این بار این قلب بزرگ او بود که پس از 82 سال همراهی، نتوانست آن تن تاریخی را تحمل کند. قلب آیتالله ایستاد تا جهان در شامگاه نوزدهم دیماه، به سوگ و حیرت بنشیند. مرگ هاشمی، مرگ یک انسان نیست، پایان یک تاریخ است، پایان «تاریخ گویای انقلاب». هاشمی شناسنامه نیم قرن اخیر ایران بود، همو که «حیات او» به «تداوم نهضت» بسته بود. هاشمی رفت و اسرار بسیاری از این دوران پرفرازونشیب را با خود برد.
نمیتوان تاریخ انقلاب را خواند و نقش بیبدیل هاشمی را نادیده گرفت. هاشمی بیتردید یکی از مردان اصلی انقلاب بود، یکی از حواریون امام و شاید نزدیکترین مرد به رهبر کبیر انقلاب اسلامی. بیشک فهم انقلاب بدون فهم هاشمی، امکانپذیر نیست. بار انقلاب اسلامی مردم ایران در سال 57 بر شانههای بزرگانی چون هاشمی نشسته بود. روابط نزدیک او با رهبر انقلاب و یاران نزدیک امام، یک روی شخصیت انقلابی هاشمی بود، در سوی دیگر، روابط سازنده هاشمی با جبهههای انقلابی دیگر از جمله مبارزان ناکام و بدفرجامِ چپ، او را به پراگماتیکترین انقلابی نزدیک به امام بدل کرده بود.
نقش هاشمی پس از پیروزی انقلاب، آنقدر فربه است که برای هر فراز از حیات او باید، تاریخ مستقلی نوشت. حضور او در تمام ساحتها آنقدر موثر است که انتشار خاطراتش از روزهای اول انقلاب، خود به تنهایی جریانسازی میکرد. با ترور یاران امام، هاشمی به مرد شماره یک انقلاب تبدیل شد. عضو شورای انقلاب، عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی، سرپرست وزارت کشور، نخستین رییس مجلس جمهوری اسلامی، جانشین فرمانده کل قوا و نماینده امام در جنگ تحمیلی تنها بخشی از مسئولیتهای هاشمی رفسنجانی در دهه پرتلاطم شصت بود. او را میتوان یکی از بلندپایهترین و موثرترین کارگزارهای نظام جمهوری اسلامی خواند. در همه رویدادهای بزرگ، ردپای سازنده و موثر هاشمی آنقدر پررنگ است که نمیتوان نادیده گرفت. او کلید اصلی بسیاری از تصمیمهای بزرگ و حیاتی دهه شصت از جمله تصمیم بزرگ پذیرش قطعنامه 598 است. اگر بخواهیم تنها یک نفر را صندوقچه همه اسرار مگوی این دهه پررمز و راز بدانیم، بیشک او هاشمی بود.
با رحلت امام، برخلاف برخی سیاستمداران طراز اول، حضور هاشمی نه تنها در عرصه سیاسی، کمرنگ نشد بلکه او یگانه میداندار دوران شد. ایفای نقش برجسته در تعیین جانشین برای مقام رهبری امام خمینی، اینقدر موثر است که میتوان گفت، اگر هاشمی نبود، شاید مجلس خبرگان رهبری وقت، به آن سرعت به «انتخاب» نمیرسید. نقش بینظیر آیتالله هاشمی در انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری نظام، نقطه مهم حیات او است.
دهه هفتاد یک تفاوت بنیادی با دهه شصت داشت، جنگ تمام شده بود و کشوری ویرانه در دستان نظام اجرایی کشور باقی مانده بود. اکنون نوبت هاشمی بود تا این ویرانه را که محصول ماجراجویی صدامیان بود، بسازد. و او تلاش کرد چنین کند. روحانی انقلابی دهه چهل و پنجاه و سیاستمدار طراز اول انقلاب، این بار سردار سازندگی لقب گرفت. او با همه نقدهای تاریخی، کارنامهای قابل تامل از خود به جای گذاشت. هاشمی رییس جمهور مقتدری بود که اولا از همه نیروهای انقلابی درون مرزهای جمهوری اسلامی در کابینهاش حضور داشتند و ثانیا همه جریانهای انقلابی، او را رییس جمهور خود میدانستند. او با کمترین بحران سیاسی داخلی، دولت جمهوری اسلامی را دو دوره با اقتدار تمام اداره کرد اما بعدها به خبرنگار ژاپنی گفت، نتوانسته است به تمام ایده های خود در این دوره طولانی جامه عمل بپوشاند. با این حال، او کامرواترین رییس دولت ایرانی بود، او توانست، الگوهای توسعه خود را پیاده کند، چیزی که بعدها یارانش «لیبرالیسم اسلامی» خواندند.
اما پایان ریاست جمهوری، پایان هاشمی نبود. هاشمیِ رییس جمهور تمام شده بود و هاشمی سیاستمدار آغاز شده بود. پایان ریاست جمهوری او مترادف با آغاز عصر ناکامیهایش بود. اولین ناکامی این مرد، ناکامی کاندیدای مورد حمایت او بود. ناطق نوری شکست خورد و عصر اصلاحات آغاز شد. تندروها که همه مصائب کشور را متوجه دولت او میکردند، او را متهم به مقابله با آزادی کردند و او عامل اصلی بسیاری از پروندههای حقوق بشری خواندند. آنان برای کوبیدن هاشمی کم نگذاشتند. آنقدر او را تخریب کردند که چهره هاشمی در میان مردم به بدترین وضع ممکن خراب شد. آنها که آن روز هاشمی را میزدند نمیدانستند که روزی بیش از هر کس دیگری به محبوبیت او نیاز خواهند داشت. همانها که اواخر دهه هفتاد، روزنامههای خود را برای لجنمال کردن چهره هاشمی، اختصاص دادند، تنها چند سال بعد، در جریان رقابتِ هاشمی- احمدینژاد به خیابانها آمدند تا مردم را برای رای به هاشمی قانع کنند اما نتوانستند چون در تخریب او، گامهای بلند و موثر برداشته بودند. بازسازی چهره اجتماعی هاشمی زمان بسیار لازم داشت. احمدینژاد از دل تخریبهایی آمد که تندروهای وقت، کودکانه علیه هاشمی راه انداختند.
دوره احمدینژاد، عصر هاشمی روشنفکر بود. او بهیکباره از سیاستورزی به روشنگری روی آورد و در صدر منتقدان سیاستهای دولت وقت نشست و تمام دیدارهای خصوصی تا عمومی خود را به نقد کسانی پرداخت که به زعم او نابلد بودند و سرمایههای کشور را به باد میدادند. هاشمی بسیار تلاش کرد آن نابلدان، دوره چهارساله دوم را در صدر قوه اجرایی نباشند اما نتوانست. حوادث 88 هاشمی را به اوج کنشگری رساند. او در نماز جمعه مشهورش، حرفهایی زد که قول خودش حرف جوانان آن روزها بود. آن روز اگرچه خیلی به حرفهایش توجه نشد اما گذشت ایام نشان داد که مشی اعتدال هاشمی تنها راه عبور کشور از بحران است. او آن سالها آزمون بزرگی را پس داد، آزمونی که به بازسازی چهره تخریبشده هاشمی بسیار کمک کرد. هاشمی بازگشت.
اما رفتار غافلگیرانه هاشمی تمامشدنی نبود. او در سن 78 سالگی کاندیدای ریاست جمهوری شد تا بار دیگر بر صدر نظام اجرایی کشور بنشیند. او «احساس مسئولیت» سنگینی میکرد. میخواست کشور را به «ریل» برگرداند. نظرسنجیها نشان میدادند اگر هاشمی بیاید، رای بسیار بالایی خواهد آورد. او ثبت نام کرد اما به هر دلیلی، از سوی شورای نگهبان «رد صلاحیت شد» تا زنجیره غافلگیری ادامه یابد.
هاشمی اما برگ دیگری برای رو کردن داشت. او پیش از این، مرد شماره دوم خود به وزارت کشور فرستاده بود. روحانی، هاشمی دیگری بود که بیشترین سنخیت را با مشی اعتدال آیتالله داشت. هاشمی رد صلاحیت شد اما توانست نفوذ اجتماعی و سیاسی خود را برای روحانی هزینه کند و او را به پاستور بفرستد. او که با اظهاراتش نشان داده بود که شدیدا دلنگران آینده کشور بهخاطر قدرتگیری افراطیون است، با رییسجمهور کردن روحانی، آسوده خاطر شد و در سخنرانیهای مختلف، آینده کشور را امیدوارکننده خواند و حتی گفت: «حالا راحت میمیرم!». با بازگشت اعتدال به عرصه سیاسی کشور، او برگ نهفته دیگری برای رو کردن نداشت و قرار دیگری برای غافگیری نبود. او تنها با یک اتفاق بزرگ دیگر میتوانست یک بار دیگر، مردم ایران را غافلگیر کند و آن مرگ بود، مرگ ناگهانی و پایان بدون مقدمه موثرترین سیاستمدار ایران. آیتالله زمانی به آخرین پله رسید که دیگر کاری برای انجام دادن نداشت. او همه کارهایش را انجام داده بود. بنابراین، هاشمی با دلی آسوده و قلبی مطمئن، دفتر حیات را بست.