حسین نورانینژاد
یک واکنش طبیعی کسانی که احساس خطاکاری میکنند، پیدا کردن خطاکاران دیگری مانند خودشان است. اینگونه از احساس گناهشان کم میشود یا در مقابل نگاه ملامت دیگران صاحب توجیهی میشوند که ببین، آن دیگری هم مثل ما عمل کرد. این حکایت مواجهه برخی اصولگرایان با اعتراض جلیقه زردها در فرانسه است. مساله از جایی شروع شد که در کشور همواره مستعد اعتراض فرانسه، جنبشی کمسابقه به نام جلیقه زردها شروع به اعتراضات تند و نافرمانی مدنی کرد و پلیس هم متقابلا به مقابله با آن پرداخت.
آن طور که در اخبار آمد، دولت فرانسه ضمن برخورد تحقیرآمیز و تحریک کننده برخی اعضای آن در ابتدای اعتراضات، با به رسمیت شناختن حق اعتراض، محلی را در کنار برج ایفل برای تجمع آنها اعلام کرد اما معترضان که جنبشی بیسر و سازمانیافته در شبکههای اجتماعی بودند، به حضور در شانزهلیزه و حرکت به سمت کاخ الیزه که کاخ ریاست جمهوری است، اصرار داشتند. پلیس که مامور تامین امنیت عمومی و از جمله امنیت معترضان محسوب میشود، برنامه بازرسی از حضور معترضان در محل تجمع را اجرا میکند تا کسی وسایل تخریبی و آتشزا همراه نبرد. همین طور از بردن تجهیزات ضد گاز اشکآور ممانعت میکند چرا که اگر قرار بر تجمع قانونی و مسالمتآمیز باشد، کار نباید به پرتاب اشکآور برسد. البته در ادامه تصاویری پخش شد که خشونت پلیس هم قابل توجیه برای افکار عمومی نبود هرچند اعتراضات از مسیر قابل پذیرش قانونی خارج شده باشد.
در ادامه کار هم اخبار از کوتاه آمدن دولت ماکرون در برابر برخی خواسته های معترضان حکایت کرد.
در این بین واکنش برخی افراد منتسب به جریان اصولگرا در ایران دستمایه شوخی و طعن و گاه خشم شد. یک نمونه از آنها توییتی بود که اسدالله بادامچیان، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه منتشر کرد. او با منشن کردن رییس جمهور فرانسه، خطاب به وی نوشت که «خواسته های مردم فرانسه پاسخش سرکوب و خشونت عریان نیست. صدای معترضان را بشنوید. شما را به آرامش و بازگشت به اصول دموکراسی دعوت میکنم.»
کامنتهایی که به این توییت بازگشت، هم به لحاظ تعداد که حدود ۲ هزار مورد شد و هم محتوا قابل توجه بود. تعداد زیادی صرفا خنده گذاشته بودند. تعداد دیگری با ادبیات مختلف آن را دست انداختند، تعدادی هم مضمون شوخی دیگران را جدیتر مطرح کرده و پرسیدند که چرا استاندارد شما دوگانه است؟ کسی که درباره معترضان داخلی سابقه موضعگیری در حد اعدام دارد، چطور به رییس جمهور کشور دیگری چنین خطابهای مینویسد؟ شبیه این کنش و واکنش درباره برخی مقامات و نهادهای دیگر با سویههای اصولگرایی دیده شد که واکنشهای مشابه در فضای مجازی به همراه داشت.
حرف واکنشی منتقدان، خودبخود به سمت مقایسه ایران و فرانسه در مواجهه با اعتراضات رفت. این که آیا اساسا حق اعتراض در ایران عملا پذیرفته شده است؟ یعنی اگر جمعی، نه چنانچه در فرانسه به صورت بیسر و حتا بریده از سندیکاهای کارگری رخ داد، بلکه یک حزب قانونی درخواست تجمع اعتراضی بدهد آیا پذیرفته میشود؟ آیا خبرنگاران میتوانند هم کنار پلیس و هم کنار معترضان به راحتی عکس و فیلم تهیه و منتشر کنند؟ آیا اینترنت قطع نخواهد شد؟ آیا معترضان در رسانهها به راحتی حضور مییابند و حرفشان را میزنند؟ آيا اعتراضات داخلی به خارجیها نسبت داده نمیشود؟ مثلا آیا ممکن است که اظهارنظر مقامات ایرانی درباره اعتراضات فرانسه، منجر به آن شود که دولت و دادگاه احتمالی معترضان در آنجا، آنها را متهم به عامل ایران بودن بکند؟ احکام صادره از چه قرار خواهند بود؟ آیا احزابی که احیانا با معترضان همدلی کنند منحل میشوند؟ آيا به دلیل تخریبها و خشونتهایی که شکل گرفت در آتیه به هیچ اعتراضی در فرانسه مجوز داده نخواهد شد؟ آیا ممکن است که که فردا روزی معترضان در دادگاههایی عمومی به کرده و ناکرده خود در گذشته لعنت بفرستند و نفی خود کنند؟
پرسشهایی از این دست که پاسخهای روشنی هم دارند منجر به طرح استاندارد دوگانه میشود. منتقدان داخلی شبیه به آن کلام الهی را میگویند که لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟ چرا چیزی میگویید که خود به آن عمل نمیکنید؟ البته در برابر این مقایسه برخی هم به شرایط متفاوت ایران و فرانسه اشاره کرده و نتیجه از رواداری بسیار بالا در داخل گرفتند؟ به عنوان مثال، علی علیزاده در توییتی جنجالی، سطح درگیریهای فرانسه را صدها برابر خشنتر از اتفاقات سال ۸۸ و جنبش سبز در ایران دانست و سپس به ثبات و قدرت اتمی فرانسه پرداخت و این که دشمن خارجی برای براندازیاش بودجه تخصیص نداده و سیاهنمایی و انقلاب مخملی طراحی نکرده است، در نتیجه یکی از روادارترین برخوردها در جهان را ایرانیان میبینند.
در برابر این منطق هم مجددا همان مقایسهها به میان آمد. مقایسهها و جدلهایی که به نظر نمیرسد دست کم در کوتاه مدت تاثیری در حوزه واقعی و ملموس سیاست بگذارد. در واقع اینها بگومگوهایی است که بیشتر به کار خنک شدن دل طرفین میآید. یک طرف دایم سر میچرخاند تا خشونت و تضییع حقی در گوشهای از دنیا پیدا کند و با مقایسه آن با خود، شریک و کاهنده بار گناهی بیابد و دیگری که باز داغ دل تازه شدهاش را واگویه کند. اینها تا وقتی که افکار عمومی و در واقع جامعه مدنی از قدرت قابل توجهی در تاثیرگذاری بر رفتار قدرت برخوردار نباشد، از اهمیت عملی چندانی هم برخوردار نخواهند بود. آنچه اسدالله بادامچیان درباره فرانسه نوشته مانع از آن نخواهد بود که در آینده و در وضعیتی مشابه در داخل، همان توصیه به ماکرون فرانسوی را به مشابه وطنیاش بکند. او همان جایی خواهد ایستاد که پیش از این و تاکنون ایستاده است. اما در دراز مدت همین بحثها شاید در کمیت بدنه جناحها موثر باشد. در واقع تنها تاثیر واقعی این گفتوگوها در جذب تدریجی و نامحسوس از بدنه اجتماعی یکدیگر است. وگرنه که برخی مواضع در فضایی بسیار شفافتر همچون انتخابات به ظاهر تعیین تکلیف شدهاند و فردای انتخابات محقق نشدهاند و آب از آب تکان نخورده است.