شان اوگریدی - ایندیپندنت
تصور ستونی ۴۰ مایلی (۶۴ کیلومتری) از تانکها و توپخانههای مختلف بسیار دشوار است. وقتی بکوشید مجسم کنید ممکن است برای چه کاری از آنها استفاده شود، دردناکتر هم میشود. به نظر میرسد کییف بهزودی در معرض یک محاصره وحشیانه قرون وسطایی قرار میگیرد. وادیم پریستایکو، سفیر اوکراین در لندن، به نمایندگان بریتانیا هشدار داد: «من معتقدم آنها احتمالا تاکتیکهای جنگی که توضیح دادید را به کار میگیرند؛ تلاش برای مسدود کردن شهرهای ما، تلاش برای نرم کردن موضع سیاسی و کوشش برای راه انداختن شورشهایی در اوکراین علیه دولت به دلیل کمبود غذا.» محافظت از مردم بدون غذا، سوخت، گرما، ارتباطات، دارو، اسلحه یا مهماتـ این آزمون نهایی قدرت اراده هر شهری است. رنج کییف تازه شروع شده است. مشابه بدترین کاری که دولت به اصطلاح اسلامی انجام داد یا واقعا همان کاری که نازیها موقع محاصره لنینگراد کردند: زمانی که مردم با پوست درخت یا چرم کفششان برای خود سوپ درست میکردند. یا بدتر از آن.
با امید اندکی که به کمک خارجی وجود دارد، احتمال شکسته شدن محاصره کییف اندک است. امداد فقط با کمک روسها میتواند حاصل شود، البته نه ژنرالهای ارتش یا بوروکراتهای کرملینــ گرچه برخی باید گزینههای خود را در نظر بگیرند- بلکه مردم شریف روسیه که علیه یک گانگستر شوریدهاند. به نظر میرسد از دیدگاه پوتین این «بهترین» گزینه برای او باشد. او میتواند جمعیت باقیمانده از جمله ولودیمیر زلنسکی، رهبر سرسخت چرچیلمآب آنها، را با بمباران بیوقفه تهدید کند. بلایی که دارد سر خارکیف میآید و مردم کییف نیز قبلا آن را چشیدهاند. یا اگر زلنسکی با آتشبس موقت موافقت کند و شرایط خاصی را بپذیرد، آنوقت دست از سر کییف و مردمش برمیدارد. اما اگر زلنسکی به پوتین بگوید گمشو! یا بدتر، آنوقت چه؟ برای پوتین چارهای نمیماند جز آنکه تهدید خود را عملی کند. ممکن است موشکهای کروز، بمبها و سلاحهای ترموباریک (گرمافشاری) و بمبهای آتشزا که اکسیژن هوا را میبلعند پرتاب کند و این شهر زیبا با خاک یکسان شود و عملا از بین برود. مانند کاری که آلمانها در سال ۱۹۴۴ موقع عقبنشینی از ورشو کردند یا با هیروشیمای مدرن امروز شد. مثل استالینگراد، همچنان به نیروهای روس نیاز دارد تا در نهایت وارد شوند، از تیررس تیراندازها بگریزند و آنچه باقیمانده را تصاحب کنند، از ساختمانی ویران به ساختمان ویران دیگری.
آنها در نهایت کییف را میگیرند. اما حال خوبی ایجاد نمیکند یا خوب به نظر نمیرسدـ به یادگاری ماندگار از شجاعت اوکراین تبدیل میشود. پوتین رویای روزی را در سر دارد که رژهای همراه با نوارها و کاغذهای رنگی در خیابانها برگزار میشود و برای انبوه مردم مشتاقی که بابت رهایی از رهبران ستمگر نئونازی خود خوشحالاند، دست تکان میدهد؛ درعوض، باید راه خود را از میان چیزی باز کند که نه جشن بلکه تلی از آوار و اجساد پوسیده است. مردم روسیه که به او وفادار بودند و به تبلیغات ایمان داشتند، کمکم میپرسند چرا «پیروزی» اینطور به نظر میرسد؟ رسانههای اجتماعی، منابع اینترنتی و دوستان و خانوادههایشان در اوکراین بالاخره حقیقت را به آنها خواهند گفت.
شاید پوتین به پیروی از بیشمار ارتشهای متجاوز در تاریخ، آرزویش این باشد که شهری عمدتا دستنخورده و بینقص را تصاحب کند و آنها را با گرسنگی از پا دربیاورد. شکستن چنین محاصرهای برای غرب دشوار خواهد بود. رساندن تجهیزات با هواپیما به درخواست دولت اوکراین طبق قوانین بینالمللی کاملا قانونی است و به اندازه منطقه «پرواز ممنوع» تهاجمی نیست. اما خطر رویارویی با جتهای جنگنده روسی همچنان وجود دارد. بدیهی است که قاچاق زمینی کالا به شهری با میلیونها سکنه هم ناممکن است. آنهایی که در مورد جنگ جهانی سوم هشدار میدادند، درست میگفتند. از سوی دیگر، شاید زنی که بوریس جانسون را در نشست مطبوعاتی در استونی به چالش کشید درست میگفت که «جنگ در راه است».
دومینوها خواهند افتاد. اگر اوکراین سقوط کند، به نظر میرسد مولداوی، همسایهاش، هدف بعدی خواهد بود. این کشور هم یک استان جداییطلب تحت حمایت روسیه، ترانسنیسترا، را دارد که آماده استعمار است. مگر اینکه قبل از آنکه پوتین با درخواست بیطرفی رسمی و چشمپوشی فنلاند از پیوستن به ناتو و خروج ائتلاف نظامی از جمهوریهای بالتیک پیش بیاید، این دومینو متوقف شود. بعد نوبت رومانی، بلغارستان و بعد لهستان و مجارستان است. ناتو باید دیر یا زود وارد جنگ شود. جاهطلبیهای پوتین بر کسی پوشیده نیست. او میخواهد زمان را به عقب برگرداند: به قرون وسطی.