تقی ولی پور
گروه مقالات: از فرهنگ و تمدن تعاریف مختلفی ارائه شده است، برخی هر دو را به یک معناآوردهاند و عدهای جدای از هم تعریف کردهاند. در یک تعریف فرهنگ را دستاوردهای معنوی و تمدن را دستاوردهای مادی بشر خواندهاند. گروهی دیگر از متفکرین و اندیشمندان تعریف گستردهتری از فرهنگ ارائه میکنند، این گروه در تعریف خود فرهنگ را شامل تمام دستاوردهای اجتماعی وعلمی بشر از قبیل دین، مذهب، سیاست، تجارت، ابزار و هر آنچه که جزیی از زندگی اجتماعی و مربوط به آن میباشد میدانند. برخی هم فرهنگ را ارزشهای مشترک جمع و جامعه دانسته و تعریف تمدن را جدای از فرهنگ میآورند.
فرهنگ و تمدن در ذهن قابل تفکیک و مجزا هستند اما در عالم واقع این دو را نمیتوان از یکدیگر تفکیک کرد. فرهنگ و تمدن بر یکدیگرتاثیر متقابل داشته و در جاهایی هر دو در یک اثر نمود پیدا میکنند، بعنوان مثال نقاشی، معماری و موسیقی ترکیبی از ارزشها، باورها و ابزار و آثار مادی هستند اما؛ مواردی همچون شعر فقط به اجزءمعنوی فرهنگ یعنی ارزشها و باورها باز میگردد. فرهنگها دارای اجزاء مختلفی هستند. شعر، موسیقی، آداب، رسوم، سنتها، دین، مذهب، زبان و.... از اجزاءمهم فرهنگ یک جامعه محسوب میشوند.
اگر در صدد ریشه یابی، علل وجودی و زایش اجزاء فرهنگی یک جامعه باشیم میتوان گفت: فرهنگ؛ حاصل تلاش جمعی نخبگان و مردمان عادی جامعه است. نخبگان و اندیشمندان با تولید آثارفکری و هنری ومردمان عادی در کنار نخبگان و اندیشمندان در ساخت و برپایی آداب، رسوم، سنتها و همچنین دریافت و درونی کردن ارزشهای مطرح شده توسط نخبگان و اندیشمندان جامعه خویش و دیگر جوامع موثر واقع میشوند.
فرهنگ جوامع در کنار عواملی همچون محل زندگی، قومیت، ملیت، نژاد و... جزیی از هویت جمعی افراد را شکل میدهد. گاه مردمان یک جامعه را با توجه به سنتها و آثار فرهنگی آنها میشناسیم، همانطور که نوروز یکی از ویژگی فرهنگی ایرانیان محسوب شده و بسیاری در جهان مردم ایران را با این خصوصیت فرهنگی میشناسند.
ساخت و نشر فرهنگ در جوامع یک حالت هرمی دارد، در راس جامعه اندیشمندن و متفکران دست به تولید آثار فرهنگی میزنند و در قاعده ملتها در انتشار وترویج آن ایفای نقش میکنند. در این میان دولتها هم میتوانند با ایجاد زمینه و بستر تولید و نشر فرهنگ کمک نمایند، اما خود نباید در محدود ساخت و تولید فرهنگ ورود یا دخالت نمایند. فرهنگ و تولیدات فرهنگی هم مانند سایر دستاوردهای بشری دارای آثار و پیامدهای مثبت و منفی میباشد.
فرهنگ برخی از جوامع آغشته به خرافه و باورهای موهم و غیر واقعی بوده و بالطبع دارای پیامدهای و تولیدات نا مناسبی میباشد. یکی از بدترین آثارو پیامدهای این نوع فرهنگها عقب ماندگی علمی و مادی خواهد بود، نتایج بررسی جوامع مختلف نشان میدهد باورها و تفکرات موهوم و خرافی بزرگترین مانع برای رشد علم و دانش هستند. در چنین جوامعی احساسات بر عقلانیت الویت داشته و خرافه پردازان بر جای دانشمندان تکیه میزنند و علم و دانش تعریفی متفاوت با دیگر جوامع عقل گرا دارد.
از منظری دیگر آداب، رسوم و سنتهای به جا مانده از پیشینیان در هر جامعه مهمترین اجزاء فرهنگ آن جامعه هستند، زیرا؛ یکی از مهمترین ابزار انتقال فرهنگ توسط نسلهای پیشین به نسلهای آینده می باشند. نگاه و قضاوت به سنتها و رسوم یک جامعه بدون توجه به کار کرد کلی و نتیجه اجتماعی آنها میتوند منجر به دادن حکم به خرافی یا بیهوده بودن آنها شود، که پیامد قطعی این عمل از بین بردن هویت فرهنگی یک جامعه و جایگزینی فرهنگهای نامانوس و نامطلوب میباشد.
جشن باستانی نوروز در ایران و برخی از کشورهای متاثر از فرهنگ ایرانی قرنهاست از نسلی به نسل منتقل شده است. این جشن که درآغاز بهار و حیات مجدد طبیعت برگزار میشود دارای آثار و پیامدها زیبا و انسانی، طبیعی فروانی است. از جمله دید و بازدید از بزرگان و آشنایان، ایجاد ارتباط صمیمانه و نزدیک بین افراد، وحدت و هم دلی در جامعه گشت و گذار در طبیعت و... در کنار این نتایج ممکن است برخی پیامدهای منفی هم داشته باشد مانند آلوده کردن و آسیب زدن به طبیعت توسط برخی افراد نا اگاه که البته این مورد در دیگر ایام هم کم و بیش قابل مشاهده است، یا تعطیلات طولانی مدت مراکز صنعتی، تولیدی، خدماتی و اموزشی که در رشد، توسعه و فعالیتهای آموزشی اثرات نامطلوبی دارد. یا بخش هایی از این سنت ممکن است توجیه عقلانی نداشته باشد.
با توجه به آنچه گفته شد بررسی جزییات این سنت ملی و دیرینه بدون توجه به کلیت مساله و پیامدهای مثبت آن، ممکن است باعث رد آن توسط کسانی شود. اما آیا رد این سنت ویا تلاش درجهت کمرنگ کردن آن موجب رشد فرهنگی جامعه و پیدا شدن جایگزینی مناسب برای آن خواهد بود؟ تجربه سالهای گذشته در کشور ما و دیگر کشورها نشان داده است که با کم رنگ شدن یا از
بین رفتن یک سنت یا رسم فرهنگی، سنت و رسمی ناجور ونا هماهنگ با کلیت فرهنگی آن جامعه از یک فرهنگ و جامعه بیگانه وارد و رواج یافته است.
برگزاری جشن کریسمس و ولنتاین توسط بخشهایی از جامعه در سالهای اخیر و گسترش و اقبال روز افزون به آنها، علاوه بر اینکه نقش و تاثیر رسانههای ارتباطی در جهان مدرن را در نزدیکی فرهنگها نشان میدهد، نشان از نوعی بیتوجهی به سنتها و رسوم ملی در کشو میباشد.، سنتهای بسیاری هستند که به خاطرتعریف نادرست و عدم توجه به کلیت و پیامدهای آن در تضاد با دین معرفی شده و یا توسط مخالفان و منتقدان خرافی جلوه داده شدهاند.
اکنون این سنتها توسط نسل جدید در معرض فراموشی هستند. یا برخی سنت هایی که از حالت اولیه خود تغییر شکل داده و به جای تاتیر مثبت پیامدهای منفی فراوانی را به همراه دارند، مانند چهارشنبه سوری. سوال این است برخورد و حمله به سنتها و رسم هایی که از پیشینیان به یادگار مانده است میتواند رسم و سنتهای بهتری را جایگزین کند؟ یا باعث ورود اجزاء و عناصر فرهنگی بیگانه خواهد شد؟
پس دلسوزان و دست اندرکاران امور فرهنگی کاری نکنند که فردا روزی جامعه چنان دچار از خود بیگانگی فرهنگی شودکه برای احیاء هویت ملی و فرهنگی خویش به خواهش و تمنا برای اجرای سنت و رسمهای پیشین روی آورنداما جامعه آنقدر با فرهنگ خویش بیگانه شده باشد که دیگر گوشی شنوایی پیدا نشود، یا آنقدر با نخبگان و فرهنگ سازان بیمهری نشود که شخصیتهایی از جوامع دیگر جای آنها را در ذهن جوانان بگیرند.